ریح (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ریح (به کسر راء) از
واژگان قرآن کریم به معنای باد و بو است.
جمع آن در
قرآن ریاح به کار رفته است.
ریح در
قرآن هم در باد
عذاب و هم باد رحمت به کار رفته ولی بیشتر درباه عذاب استعمال شده است.
در آیاتی از
قرآن به موضوعاتی چون مسخّر بودن باد به
حضرت سلیمان به اذن
خداوند، نابود شدن
قوم عاد به وسیله باد، تلقیح گیاهان به وسیله بادها پرداخته شده است.
ريح به معنای باد و بو است.
اصل آن روح است و واو به ياء بدل شده است.
جمع
ريح در
قرآن رياح به كار رفته است.
به مواردی از
ریح که در
قرآن به کار رفته است، اشاره میشود:
(إِنْ يَشَأْ يُسْكِنِ الرِّيحَ فَيَظْلَلْنَ رَواكِدَ عَلى ظَهْرِهِ) «اگر بخواهد باد را ساكن میكند آنها در پشت
دریا از جريان میافتد.»
(وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ) يعنى «چون
کاروان از
مصر جدا شد پدرشان گفت بوى
یوسف را استشمام میكنم.»
ريح در آيه به معنى بو است.
(وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ) «منازعه نكنيد وگرنه زبون میشويد و نيرو و قدرتتان از بين میرود.»
مراد از ريح
قدرت و نيرو است كه ريح توأم با نيروست.
راغب اصفهانی آن را استعاره از غلبه گفته است.
(وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ ...) (او همان كسى است كه بادها را به عنوان
بشارت، در پيشاپيش
باران رحمتش مىفرستد.)
(فَيُرْسِلَ عَلَيْكُمْ قاصِفاً مِنَ الرِّيحِ) (و تندباد كوبندهاى بر شما بفرستد.)
ريح در قرآن هم در باد عذاب و هم در باد رحمت هر دو به كار رفته است گرچه در اوّلى بيشتر است مثل این آیه كه درباره باد عذاب است.
(وَ جَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ ...) (و بادهاى موافق كشتىنشينان را به سوى مقصد مىبرد.)
در این آیه در باد رحمت است.
(تَذْرُوهُ الرِّياحُ ...) (به گونهاى كه بادها آن را به هر سو پراكنده مىكند.)
ولى رياح همواره در بادهاى رحمت به كار رفته مگر دركه اعمّ است.
از مطالبی كه
قرآن مجيد درباره باد تذكر میدهد، يكى آنكه باد به اذن خداوند به حضرت سليمان مسخّر بود. اينک آيات آن را نقل كرده سپس توجيهى كه در نظر داريم بيان میكنيم.
(وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ ... • وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها وَ كُنَّا بِكُلِّ شَيْءٍ عالِمِينَ) (و كوهها و پرندگان را مسخّر
داود ساختيم ... و تندباد را مسخّرِ سليمان ساختيم، كه به فرمان او به سوى سرزمينى كه آن را پربركت كرده بوديم حركت مىكرد؛ و ما از همه چيز آگاه بودهايم.)
اين آيه صريح است در اينكه باد در حال طوفان و شدتش مطيع سليمان بود و به امر او تغيير جهت میداد و به طرف زمين مبارک (ظاهرا زمين
فلسطین) میوزيد و جارى میشد.
(وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ ...) يعنى «باد را به سليمان رام كرديم سير آن از
صبح تا
ظهر به اندازه مسير يک ماه و از ظهر تا
شب به قدر يک ماه بود.»
يعنى در يک
روز به اندازه دو ماه سير میكرد. در
صافی و
المیزان از
تفسیر قمی نقل است كه باد تخت سليمان را حمل كرده در صبح به قدر يک ماه و در بعد از ظهر به قدر يک ماه راه میبرد.
(فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ) يعنى «باد را به سليمان رام كرديم به دستور او هر كجا كه میخواست به آسانى و آرامى جارى میشد.»
رخو نرمى و آرامى است.
از سه آيه فوق روی هم روشن میشود كه باد هم در حال طوفان و هم در حال عادى مطيع سليمان بود.
توضيح اين مطلب به نظر نگارنده چنين است كه
خداوند اراده بسيار قوى و نيرومند به حضرت سليمان عطا كرده بود كه چون اراده خويش را بر باد تحميل میكرد باد تغيير مسير داده و در جهتی كه سليمان میخواست میوزيد چنانكه وزير سليمان
آصف بن برخیا چنان اراده قوى داشت كه آن را بر تخت
ملکه سباء تحميل كرده و آن را از فاصله دور در يک چشم به هم زدن پيش سليمان حاضر كرد و در «سلم» آمده است.
اين عمل يكى از صفات خداست كه به حضرت سليمان و آصف مقدارى از آن را داده بود و نظير اين قضيّه است كرامت
حضرت امام جواد علیهالسّلام كه آن شخص را از
شام به
کوفه و از كوفه به
مدینه و از مدينه به
مکّه برد و بعد از اداى مناسک
حج به شام آورد و سال بعد اين عمل را تكرار فرمود كه در كتب تواريخ و غيره مشهور است.
آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها مینويسد: در بعضى از بيمارستان
هاى غرب شخص هيپنوتيسمكننده اراده خويش را بر شخص بيمار تحميل میكند و او را بدون داروى بيهوشى عمل میكنند و كمترين دردى احساس نمیكند.
نگارنده مشروح آن را در كتاب معاد از نظر
قرآن و علم، در فصل كار بدون ابزار آورده است.
آرى اين از آثار عجيب اراده بشرى است على هذا راجع به رام شدن باد در دست سليمان میتوانيم سر نخ را به دست آوريم.
میدانيم
قوم عاد كه پيامبرشان
حضرت هود بود به وسيله باد از بين رفتند آيا آن باد طوفانى شكننده بود كه نابودشان كرد يا صفت ديگرى داشت؟ ابتدا آيات آن را نقل و سپس به توضيح آن مىپردازيم:
(وَ فِي عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ • ما تَذَرُ مِنْ شَيْءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ) (و همچنين در سرگذشتِ عاد آيتى است در آن هنگام كه تندبادى بىباران بر آنها فرستاديم كه بر هيچ چيز نمىگذشت مگر اينكه آن را همچون استخوان
هاى پوسيده مىساخت.)
در اين دو آيه خبرى از
طوفان نيست فقط باد با «عقيم» كه به معنى نازا است توصيف شده و آن باد خيرى نمىزاييد هر چه داشت
شر بود و نيز در صفت آن گفته شده: به هر چه میرسيد آن را مانند استخوان پوسيده میكرد.
(وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عاتِيَةٍ) (و قوم عاد با تندبادى طغيانگر و سرد و پرصدا به
هلاکت رسيدند.)
(فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي أَيَّامٍ نَحِساتٍ ...) (سرانجام تند بادى هولانگيز و سرد در روزهايى شوم و پر غبار بر آنها فرستاديم....)
(إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ • تَنْزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ) (ما تندباد وحشتناک و سردى را در روزى شومِ مستمر بر آنان فرستاديم كه مردم را همچون تنه
هاى نخل ريشه كن شده از جا برمىكند!)
در آیه دیگر آمده:
(تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْءٍ بِأَمْرِ رَبِّها فَأَصْبَحُوا لا يُرى إِلَّا مَساكِنُهُمْ ...) (همه چيز را به فرمان پروردگارش در هم مىكوبد و نابود مىكند. (آرى) آنها صبح كردند در حالى كه چيزى جز خانههايشان به چشم نمى
خورد.)
اوصافی كه در اين آيات براى باد ذكر شده يكى «
صرصر» است كه آنرا باد بسيار سرد و باد پر صدا معنى كردهاند. در
مجمع از
فراء نقل شده: آن باد سردى است كه مثل
آتش میسوزاند.
(كَمَثَلِ رِيحٍ فِيها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ) (همانند باد سوزانى است كه به زراعت قومى بوزد.)
در مجمع آن را باد بسيار سرد گفته و گويد: ممكن است صرّ صداى باد بسيار سرد باشد.
راغب نيز صرصر را باد بسيار سرد گفته است.
از
امام باقر علیهالسّلام در صافى باد سرد نقل شده است.
صفت ديگر آن باد «
عاتِيَةٍ»
است كه به معنى طغيان كننده و فزون از حدّ میباشد و آن ممكن است در شدّت وزيدن و يا در شدّت سردى باشد.
صفت ديگر آن «
تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْءٍ»
است و
تدمیر به معنى هلاكردن و فنا ساختن است.
روی هم رفته به دست میآيد كه آن باد طوفان شكننده نبوده كه ديارشان را زير و رو كند و از
(فَأَصْبَحُوا لا يُرى إِلَّا مَساكِنُهُمْ) بر میآيد كه منازلشان از بين نرفته بود. على هذا آن باد، بادى سرد و سوزان بوده و قوم هود را منجمد كرده و از بين برده است.
بادهایی كه از قطبين به طرف استوا میوزند بسيار سرد و سوزاناند اگر بادهاى گرمی كه از اقيانوسها بر میخيزند آنها را معتدل نكنند بلاى بزرگى به بار خواهند آورد. آن باد به تصريح
قرآن هفت شب و هشت روز پى در پى سرزمين قوم عاد را مورد حمله قرار داده و در تسخير خود گرفته است.
(فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضًا مُّسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قَالُوا هَذَا عَارِضٌ مُّمْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُم بِهِ رِيحٌ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٌ ) (هنگامى كه آن
عذاب را به صورت ابر گستردهاى ديدند كه به سوى درّهها و آبگيرهاى آنان در حركت است خوشحال شدند گفتند: «اين ابرى است كه بر ما مىبارد!» به آنها گفته شد: اين همان چيزى است كه براى آمدنش شتاب مىكرديد، تند بادى است وحشتناک كه عذاب دردناكى در آن است.)
طبق این آيه تكّه ابرى همراه داشته است. البته آن باد سرد باد عاتى و خارج از جريان معمولى بود و خدا خواسته بود كه از نواحى قطبى بدون بر
خورد با مانعى به سرزمين آنها بوزد. و سرانجام همه آنها را به صورت ريشه
هاى پراكنده
خرما در آورد.
(وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَسْقَيْناكُمُوهُ ...) (ما بادها را براى بارور ساختن
ابرها فرستاديم؛ و از
آسمان آبى نازل كرديم، و شما را با آن سيراب ساختيم.)
در اين شكى نيست كه عوامل تلقيح
میوهها و گلها و غيره يكى حشرات و يكى بادها است ولى آيه فوق در اين زمينه نيست زيرا پس از لواقح فرموده «
فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً» و گرنه میفرمود «فاخرجنا من الثّمرات» پس اين تلقيح چيست؟ كه نتيجهاش نزول باران است مراد از آن تلقيح سوزن
هاى یخ و برگه
هاى برف است كه در طبقات بالاى جو هستند بادهاى گرم خود را به آنها میزنند و آنها را تلقيح و ذوب میكنند تا به صورت باران به زمين بيايند اگر اين بادها آن برگهها را باردار و ذوب نكنند هرگز آنها به صورت باران به زمين نخواهند آمد. مشروح اين مطلب در «برد» ذيل آيه
(وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فِيها مِنْ بَرَدٍ) (...و از آسمان - از كوههايى در آن [
ابرهايى به شكل كوه ] - دانه
هاى تگرگ نازل مىكند.)
گذشت به آنجا رجوع شود.
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «ریح»، ج۳، ص۱۳۹.