رؤیت خداوند (دیدگاه اشعری)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در میان متکلمان اسلامی این بحث از دیرباز مطرح بوده است که آیا
خداوند را با
چشم سر میتوان دید یا دیدن
خدا از محالات است.
اشاعره معتقدند خدا را در آخرت با چشم سر میتوان دید و در اثبات ادعای خود، هم از
دلایل عقلی بهره بردهاند و هم از
دلایل نقلی. این
دلایل نخستین بار توسط مؤسس این مکتب ارائه شد که بعدها از سوی دیگر
متکلمین این
فرقه بسط و گسترش یافت.
ابوالحسن اشعری دلایل خویش را در چند بخش ارائه میکند. وی ابتدا متوسل به آیات
قرآنی شده و سپس
دلایل عقلی بر این مطلب ارائه میدارد و در نهایت نیز
احادیث نقل شده در این باب را میآورد.
برای
امکان دیدن
خداوند دلایلی ارائه شده است که در این مبحث به آنها اشاره میشود.
وی در توضیح آیهی «وجوه یومئذ ناضرة الی ربها ناظرة»
بر این اعتقاد است که مقصود از "ناظرة" در این
آیه رؤیت است.
دلیل دیگری که اشعری برای اثبات رؤیت
خدا از
آیات قرآن کریم آورده است، داستان درخواست رؤیت خدا از سوی
حضرت موسی (علیهالسّلام) است: «و هنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: "پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم! " خداوند متعال فرمود: "هرگز مرا نخواهی دید! ولی به
کوه بنگر، اگر در جای خود ثابت ماند، مرا خواهی دید! "»
استدلال اشعری این است که اگر امکان رؤیت خداوند وجود نداشت، شایسته نبود که حضرت موسی (علیهالسّلام) چنین درخواستی از خدا داشته باشد. بنابراین وقتی مشاهده میکنیم که آن حضرت (علیهالسّلام) چنین درخواستی از خدا میکند، نتیجه میگیریم که امکان دیدار خداوند متعال وجود دارد.
دلیل دیگر پاسخ خداوند به حضرت موسی (علیهالسّلام) است. وقتی شخصی میخواهد بگوید که عملی انجام نشدنی است، آن را به یک امر محال
تشبیه میکند. اما در این آیه خداوند دیدارش را به پابرجا ماندن کوه در جایش
تشبیه کرد و از آنجا که خداوند قادر بود کوه را در جایش ثابت نگه دارد، پس این توانایی را هم داشت که خود را به حضرت موسی (علیهالسّلام) بنمایاند.
روش صحیح در
تفسیر آیات و
روایات این است که هرگاه ظاهر آیه یا روایتی مخالف با
دلایل قطعی عقلی و یا معارض با ضرورت
شرع مقدس
اسلام و محکمات آیات
قرآن بود، ظاهر آن کلام را
تاویل به معنای دیگری از معانی غیرظاهری مینمایند. این شیوهای است که مورد تایید بیشتر
مفسران و حتی
فخر رازی، به عنوان یکی از بزرگترین نظریه پردازان مکتب اشعری میباشد.
با توجه به این مقدمه باید گفت: مسئلهی دیدن خداوند با چشمان ظاهری، مسئلهای است که با
دلایل قطعی عقلی و محکمات آیات
قرآن مردود میباشد.
همواره چیزی قابل رؤیت است که
جسم باشد، به گونهای که
نور را منعکس کند و نور او به چشم بتابد، و چون خداوند جسم نیست بنابراین دیدن او غیر ممکن خواهد بود.
۱. لازمهی دیده شدن یک چیز، قرار گرفتن آن در جهت و سمت معینی است. تا چیزی در جهت خاصی قرار نگیرد، دیدن آن ممکن نخواهد بود و میدانیم که خداوند جهت ندارد.
۲. در صورت دیده شدن خدا، یا تمام ذات او قابل مشاهده است و یا قسمتی از ذاتش. در صورت اول خدا را محدود و متناهی کردهایم و در صورت دوم خدا را قابل قسمت و
مرکب دانستهایم، که هر دو فرض درباره ی خدا محال است.
«چشمها او را درنمی یابند و اوست که دیدگان را در مییابد، و او لطیف و آگاه است.»
قبل از
استدلال به این آیه لازم است که چند نکته در مورد این آیه یادآوری شود.
ادراک به معنای لاحق شدن است و وقتی با یکی از حواس همراه باشد، به معنای استفاده از آن
حس میباشد؛ بنابراین "ادرکته ببصری" به معنای "آن را دیدم" است.
این آیه در مقام تمجید خداوند است؛ البته باید این نکته را متذکر شد که "لا تدرکه الابصار" به تنهایی نمیتواند ستایشی برای خدا محسوب شود؛ زیرا بسیاری از چیزها هستند که دیده نمیشوند (مانند عطرها، صداها و...) و این دیده نشدن به خودی خود
مدح و ستایشی برای آنها محسوب نمیشود؛ از این رو "لا تدرکه الابصار" به ضمیمهی "و هو یدرک الابصار" است که مدح و
ستایش خداوند است؛ چراکه این یک ویژگی منحصر به فرد است که موجودی، خود دیده نشود ولی تمامی دیدگان را دریابد.
بنابر آنچه که بیان شد، این آیه آشکارا دلالت میکند که خداوند را نمیتوان دید؛ زیرا وقتی خداوند خود را با "ندیده شدن" میستاید، اثبات این که او را میشود دید، نقصی در مورد خداوند محسوب میشود؛ در حالی که هیچ نقصانی در خداوند راه ندارد.
با توجه به این
دلایل، مشخص شد که
امکان دیدن خدا وجود ندارد؛ بنابراین باید دید که مقصود از دو آیهای که مورد استناد اشعری است، چه میتواند باشد؟
در مورد آیهی «وجوه یومئذ ناضرة الی ربها ناظرة»
باید گفت که شواهد حاکی است که در این آیه "ناظره" به معنای انتظار است؛ چراکه:
۱. نظر به معنای دیدن نمیباشد؛ چون
عرب از جملاتی مانند: "نظرت الی الهلال فلم اره" چشم انتظار هلال گشتم، اما ندیدمش، بسیار استفاده میکند. اگر نظر به معنای دیدن باشد، این جمله خود تناقضی آشکارا است. به همین سبب هرگاه از نظر در جملهای استفاده شود، این سوال پیش میآید که آیا در نهایت شیء مورد نظر را، شخص ناظر دیده یا خیر؟ ولی این سوال در مورد " رؤیت" مطرح نمیشود.
۲. این آیه که در توصیف اهل
بهشت است، در مقابل آیهی دیگری که وصف حال
کافران است بیان شده؛ «و در آن روز صورتهایی عبوس و درهم کشیده است؛ زیرا میداند عذابی در پیش دارد که پشت را در هم میشکند!»
همان گونه که مشاهده میشود، در این آیه کافران در حال انتظار
عذاب الهی هستند؛ بنابراین وقتی توصیف اهل بهشت و اهل
جهنم را کنار هم بگذاریم مشخص میشود که هر دو گروه به وصف انتظار توصیف شدهاند؛ اهل بهشت منتظر نعمتهای الهی و اهل جهنم منتظر عذاب الهی میباشند.
اشعری در مقام رد معنای انتظار در آیهی مورد نظر معتقد بود که "نظر" هرگاه به همراه "وجه" و "الی" استفاده شود، به معنای دیدن خواهد بود؛ اما شواهدی در
ادبیات عرب وجود دارد که "نظر" به معنای انتظار با هر دو مورد استفاده شده است.
وجوه یوم بدر ناظرات الی الرحمن تاتی بالفلاح (روز بدر جهرهها به سوی
پروردگار نظر میکرد تا این که نجات و
رستگاری از جانب خدا به آنها برسد.)
اشکال دیگر اشعری بر معنای انتظار این بود که در بهشت انتظار معنایی ندارد؛ چون
اهل بهشت هرچه خواهند همان دم در نزدشان حاضر است.
اما در پاسخ باید گفت: ظاهر آیه حکایت حال اهل بهشت قبل از ورود به بهشت و حکایت حال اهل عذاب قبل از ورود به جهنم است
و در این حال برای تصور انتظار مانعی وجود ندارد.
با وجود این
دلایل اگر باز کسی خواست بگوید که "نظر" در این آیه به معنای دیدن و نگاه کردن است، در آن صورت با توجه به
دلایل عقلی باید گفت مقصود از دیدن خدا، نگریستن با چشم دل است؛ همان گونه که
امیرالمومنین (علیهالسّلام) به این معنا اشاره نمودند:
«چشمهای سر، او را درک نمیکنند اما چشمهای
دل به حقایق
ایمان او را میبینند.»
در مورد درخواست حضرت موسی (علیهالسّلام) از خداوند نیز مفسرین چند حالت برشمردهاند.
۱. درخواست حضرت موسی (علیهالسّلام) از خداوند متعال به جهت درخواست
قوم بنی اسرائیل از ایشان بود. آنها به حضرت موسی (علیهالسّلام) گفتند که ما به تو ایمان نمیآوریم تا اینکه خداوند را آشکارا ببینیم.
چنان چه در آیهی دیگری نیز به این درخواست بنی اسرائیل اشاره شده است: «موسی از قوم خود، هفتاد تن از مردان را برای میعادگاه ما برگزید و هنگامی که
زمین لرزه آنها را فرا گرفت (و هلاک شدند)، گفت: "پروردگارا! اگر میخواستی، میتوانستی آنها و مرا پیش از این نیز هلاک کنی! آیا ما را به آنچه سفیهانمان انجام دادهاند، هلاک میکنی؟...»
۲. منظور موسی (علیهالسّلام) این نبود که خدا را به چشم بنگرد، بلکه میخواست پارهای از نشانههای
آخرت به او نشان داده شود، تا معرفت کامل حاصل شود و
شک و تردیدها زایل گردد و نیازی نداشته باشد که برای قوم بنی اسرائیل استدلال کند و آنها انکار کنند.
۳. «مراد از این رؤیت قطعیترین و روشنترین مراحل
علم است، و تعبیر آن به رؤیت برای مبالغه در روشنی و قطعیت آن است.... در میان معلومات ما معلوماتی است که اطلاق رؤیت بر آنها میشود. مثلا میگوییم: "... میبینم که فلان چیز را
دوست و فلان چیز را
دشمن میدارم، و میبینم که نسبت به فلان امر امیدوار و آرزومندم" معنای این دیدنها این است که...من خود ذاتم را یافتم که نسبت به فلان امر ارادت و
محبت دارد،
کراهت و
بغض دارد،
امید و
آرزو دارد و... ، و این امور نه به حواس محسوساند و نه به
فکر، بلکه درک آنها از این باب است که برای ذات
انسان حاضرند، و درک آنها احتیاجی به استعمال فکر و یا
حواس ندارد.»
اشعری غیر از موارد یاد شده به برخی از
روایات نیز تمسک میجوید، که شاید مهمترین زمینه برای ایجاد این اندیشه در وی بوده است.
این روایات ضمن این که در
تضاد با صریح حکم
عقل میباشند، مخالف با تفسیر برخی از اصحاب و نزدیکان
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از سخنان آن حضرت نیز میباشد.
عایشه همسر پیامبر، در رد این سخن که، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خداوند را مشاهده نموده است، به آیهی "لاتدرکه الابصار" استناد میکند.
اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز با رد این سخن که پیامبر در
شب معراج خدا را دیده، این مشاهدات را تاویل به مشاهدات قلبی نمودهاند.
امام صادق (علیهالسّلام) به
معاویة بن وهب چنین فرمود:
«ای معاویه!
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هرگز خداوند را با چشم سر ندید. و بدان که
رؤیت بر دو قسم است: رؤیت قلبی و درونی؛ رؤیت چشمی و جسمانی، هر کس رؤیت با چشم درون و
قلب را قصد کند درست گفته و هرکس رؤیت و مشاهده با چشم سر را قصد کند،
دروغ گفته و
کفر بر خدا ورزیده است.»
اشعری در الابانه سه
دلیل عقلی برای اثبات رؤیت خدا اقامه میکند.
۱. هر موجودی را میتوان دید، و تنها معدوم نادیدنی است. از آنجا که خداوند موجود است، پس دیدن او محال نیست.
۲. هرکس بتواند اشیاء را ببیند، میتواند خود را هم ببیند؛ زیرا کسی که تنواندخود را مشاهده کند، نمیتواند اشیاء دیگر را ببیند. و اگر میتواند خود را ببیند این توانایی را نیز دارد که خود را به دیگران بنمایاند؛ همانگونه که میتواند عالم به خود باشد، جایز است دیگران را نیز عالم به خودکند.
۳. همه اتفاق دارند که
مومنین در بهشت هرچه مدنظرشان باشد، حاضر خواهند دید. آیا در بهشت نعمتی بالاتر از رؤیت خدا هست؟
دلیل اول:این دلیل به "دلیل الوجود" معروف است و متکلمان برجستهی
اشاعره سعی در تقریر این
برهان به روشهای مختلف داشتهاند، اما بیشتر آنها در نهایت خود معترف به کامل نبودن این دلیل بودهاند؛
چراکه هیچ دلیلی وجود ندارد که بگوید، تنها وجود اشیاء دلیل دیده شدنشان است و هیچ شرط دیگری لازم نیست؛ بلکه بالعکس برای دیده شدن چیزی، به غیر از وجود، شرطهای مختلفی قابل تصویر است، که از جملهی آنها میتوان به سلامت چشم، نبود مانعی از دیده شدن، جسم بودن، در جهت خاصی قرار گرفتن و... اشاره نمود.
دلیل دوم:
۱. میان دیدن خدا خودش را و دیدن ما او را، ارتباطی وجود ندارد.
۲. این
استدلال خارج شدن از اصل مساله است، برای این که بحث در
قدرت خدا نیست؛ بلکه اختلاف در دیدن خدا با چشم سر است.
دلیل سوم: در صورتی که بپذیریم بهترین نعمت در
بهشت رؤیت خداوند است، چه کسی گفته که دیدن باید با چشمان سر باشد، بلکه بر طبق روایاتی که در بالا ذکر شد، این رؤیت میتواند مشاهدهی قلبی باشد.
حکم درخواست رؤیت خدا (قرآن)؛
نفی رویت خداوند؛
موسی و رؤیت خدا.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «رؤیت خداوند از نظر اشعری» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۱/۱۸.