خواجه خضر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خضر در ادب فارسی یکی از قهرمانان اسکندرنامهها و همواره مشاور
اسکندر و پیشرو سپاه او در
سفر به
ظلمات است
.
با این حال در
تاریخ بلعمی،
خضر قرنها پیش از عهد اسکندر
زنده و معاصر فریدون، پادشاه پیشدادی، دانسته شدهاست. نام پدرش را عامیل،
کنیهاش را ابوالعباس
و نام
مادرخوانده او را اصفیا ذکر کردهاند
و گویند در گوشهای از
زمین همسر اختیار کرده و از وی صاحب ده فرزند شده اما فرزندان، او را نشناختهاند.
همچنین نقل است که
خضر مانند انسانهای دیگر
بیمار میشود و خود را درمان میکند. تا پیش از زمان
پیامبر خاتم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم،
خضر هر پانصد سال
دندانهای نو درمیآورده است و از آن پس تاکنون هر ۱۲۰ سال
خضر صاحب دندان تازه میشود.
خضر همراه اسکندر و سپاهیانش در جستجوی آب حیات یا آب حیوان یا آب زندگانی که آدمی با نوشیدن آن عمر جاودان مییابد، به ظلمات رفته و آن را یافته و نوشیده اما اسکندر از آن بینصیب ماندهاست. بنابراین
خضر عمر جاودان یافته و از این لحاظ مانند
الیاس نبی است و ازاینرو نام این دو در منابع معمولا با هم ذکر شده است.
.
نقل است که به
موسم حج ،
خضر و الیاس
کعبه را طواف میکنند اما مردم آنان را نمیشناسند و ایشان نیز خود را به کسی نمینمایند.
به گفته
طبری خداوند خضر را بر
دریاها و الیاس را بر
خشکی گماشته است تا راهْ گمکردگان را یاری رسانند.
در
شعر فارسی نیز به ارتباط
خضر و دریا اشاره شده است،
اما براساس
قصصالانبیاء نیشابوری
خضر بر خشکی و الیاس بر دریا گمارده شده است.
در قصهها نیز معمولا
خضر در بیابانها ظاهر میشود (رجوع کنید به ادامه مقاله).
به گفته
نظامی گنجوی از داستان
خضر و اسکندر روایتهای گوناگون رومی،
زردشتی و عربی در دست بوده است. بر طبق روایت رومی، الیاس با
خضر همراه بود و چون به چشمهای رسیدند، سفره گشودند که
نان با ماهیِ خشکِ نمک سود بخورند، از دست یکی از آنان ماهی در آب افتاد و زنده شد و او دریافت که
آب حیات را یافته است و از آن نوشید.
اما طبق روایت عربی، اسکندر به
خضر گوهری داد که هرگاه به آب نزدیک میشد، تابناک میگردید.
خضر به راهنمایی آن گوهر چشمه آب حیوان را یافت و از آن نوشید و سر و تن را در آن شست اما وقتی خواست آن را به اسکندر نشان دهد، چشمه ناپدید شد.
طبق روایتی دیگر هنگامی که
خضر با سپاه اسکندر در ظلمات جستجو میکرد، چیزی از دست
خضر افتاد. دست دراز کرد که آن را بردارد، دستش به آب رسید. چشمهای دید که آبش طعم
عسل داشت، دانست که آب حیات است
.
خضر که مظهر
حکمت است به اسکندر پند داد که به
دنیا دل نبندد، از تکاپو بازایستد و تا
مرگ به
عبادت مشغول شود.
در اسکندرنامههای کهن به زبانهای یونانی و سریانی، کسی که آب زندگانی را مییابد و مینوشد،
خضر نیست بلکه آشپز یا یکی از ملازمان فرودست اسکندر است. اما در اسکندرنامهای که به زبان حبشی است،
خضر آب حیات را مییابد و مینوشد و آنگاه همه جامهها و پوست و گوشتش سبزگون میشود و برای همین
الخضر یا
أخضَر یا Hamalmil نامیده میشود.
چنانکه گویند بر تخت سنگی نشست و چون برخاست از سنگ گیاه رویید.
شاعران فارسیگوی در اشعار خود به داستان
خضر و آب حیوان
و نیز به اینکه هرجا
خضر پای گذارد، سبز خواهد شد
اشاره کردهاند. برای برکتبخشی و خوشیُمنی قدم اوست که حافظ
خضر را «پیخجسته» و نظامی
«پیروزپی» مینامد. برخی شاعران هم گفتهاند که
خضر را دیدهاند و سرودنِ منظومه خود را از الهام و پیشنهاد
خضر دانستهاند.
گفته شده است که
سعدی چندی در
بیتالمقدس و شام سقّایی کرد تا به خدمت
خضر رسید.
به گفته جامی
امیرخسرو دهلوی به پایمردی پیر خود، نظامالدین اولیاء، به مصاحبت
خضر مشرّف شد و به
خضر التماس کرد که
آب دهان خود را در دهان امیرخسرو کند.
خضر گفت که این دولت به سعدی رسیده است. ظاهرآ جامی همین توفیق را سبب فصاحت و بلاغت سعدی میداند.
خضر در قصههای عامیانه فارسی راهنما و یاور قهرمانان و پیشگوی وقایع آینده برای آنان است.
در وقتِ درماندگیِ آنها ظاهر میشود و خود را
خضرِ پیغمبر / نبی معرفی میکند و به آنان یاری میرساند
او قهرمانان قصه را راهنمایی میکند که چگونه از
طلسم جادوان و پریان برهند
یا درماندگانِ بیابانها و راهگمکردگان را در چشم به همزدنی به مقصد میرساند و ناپدید میشود
او با سرعتی غیرمعمول و حیرتانگیز حرکت میکند
در متون عامیانه فارسی معمولا از او با تعبیر احترامآمیز «خواجه
خضر» یاد شده است
(که میگوید چون
خضر در مجلس وعظ صوفیان حاضر میشد، به احترام از او با تعبیر «خواجه
خضر» یاد میکردند).
در حکایتهای صوفیان،
خضر در سرزمینهای گوناگون به صورتهای متفاوت ظاهر میشود، مثلا در قونیه به شکل سواری فرنگی
و در
ماوراءالنهر به هیئت سواری چوب به دست و کلاهنمدی بر سر و ترکی پوستین بر تن دیده شده است.
ابراهیم خوّاص (متوفی ۲۹۱)
خضر را در بیابان به شکل مرغی دید که در
هوا پرواز میکرد.
دیگران نیز به پرواز او اشاره کردهاند.
ویژگیهایی از قبیل راهنمایی گمشدگان در بیابان
و ناپدید شدن ناگهانی پس از معرفی خود
در حکایتهای صوفیان به
خضر نسبت داده شده است.
صوفیان نیز غالبآ در نخستین مواجهه با
خضر، او را نمیشناسند.
صوفیانی که آرزوی دیدن
خضر را داشتند به گورستانهای خارج از شهر میرفتند تا شاید او را ببینند.
چنانکه محمدحکیم ترمذی، صوفی سده سوم، نیز
خضر را برای نخستین بار در
گورستان ملاقات کرد.
در برخی حکایتها صوفیان و
خضر یکدیگر را «برادر» خطاب میکنند
(که
علی علیهالسلام
خضر را برادر خود معرفی میکند) زیرا
عرفا اولیا را برادران معنوی میدانستند. در برخی حکایتها نیز
خضر که مظهر حکمت است، در محفل صوفیان حاضر میشود تا درستی سخنشان را تأیید کند.
برخی حکایتها نیز دلالت بر آن دارد که دانش و معرفت صوفیان هماندازه دانش
خضر یا بیشتر بوده است
که با برخی از
روایات شیعه که دانش
ائمه اطهار علیهمالسلام را از دانش
خضر بیشتر دانسته، قابل مقایسه است.
در رسائل قلندران و اهل فتوت
خضر پیشوای اولیا و صاحب علم لدنّی معرفی شده
و یکی از هفده
پیامبر میانبسته است.
طبق روایتی از اهل فتوت،
خضر میانِ
موسی علیهالسلام را بست و میان بستن، یکی از رسوم اهل فتوت، از او باقیمانده و به انبیا رسیده است.
در رسائل خاکساریه او یکی از چهار پیر غایب و یکی از سه پیر «کودک ابدالان»، مریدان خاکساران و قلندران، ذکر شده است.
در روایات بکتاشیه ترکیه باباالیاس، بنیانگذار این طریقت، با
خضر وحدت یافته است و بکتاشیه پیران خود را همان
خضر دانستهاند.
در تصور عامه مردم ایران
خضر، پیامبر یا مردی روحانی است با عمر جاودان که دائمآ در گردش است.
به این موضوع در شعر فارسی نیز اشاره شده
و براساس همین باور است که در رسائل اهل فتوت «سیّاحی» به او منسوب است.
.
او نیاز مردم را برطرف میکند و هنگام درماندگی آنان، خاصه مسافرانِ وامانده در بیابان و راه گم کرده ظاهر میشود و آنان را یاری و راهنمایی میکند.
قابلهها در وقت
زایمان زن زائو نام
خضر و الیاس را بر زبان میآوردند
و برخی از عوام بر آناند که اگر بیماری خالصانه و با آوای بلند
خضر را بخواند،
خضر او را
شفا خواهد داد.
در قصههای عامیانه فارسی نیز گاه قهرمانان در برابر دیوها از نام
خضر، مانند اسم اعظم، مدد میجویند.
در سنگسر و اطراف آن بر این باورند که اگر کسی در بیابان گم شود و با صدای بلند
خضر را فرابخواند و از او یاری بخواهد،
خضر راه را به او نشان خواهد داد.
در گذشته برخی از مردم که از غرق شدن در دریا میرهیدند، در اواسط ماه بهمن برای
خضر نذر میدادند و سفره میانداختند.
نذرها و سفرههایی دیگر نیز به نام
خضر در میان مردم
ایران مرسوم است.
از جمله اینکه مردم
آذربایجان و
همدان یک
شب جمعه از هشت شبانهروزِ هفتم تا پانزدهم بهمن را که به «چارچار» مشهور است، به نام شب خِدْر (
خضر) نبی گرامی میدارند و در آن شب قاووت (= قوّتو، مخلوطی از آرد گندم برشته و نخودچی و عدس بوداده)، همراه با شیره کشمش و شکر، یا قند کوبیده، را در سینی میریزند و در اتاقی خلوت میگذارند و کنار آن شمع میافروزند. فردای آن شب به سراغ ظرف میروند تا جای تازیانه یا پنجه
خضر را بر قاووت ببینند و آن را تبرک شده
خضر بپندارند. سپس قاووت را در بشقابها ریخته و به همسایگان میدهند. در اردبیل برخی بر آناند که هرکس در شب خِدر (
خضر) نبی بیدار بماند،
خضر را خواهد دید و حاجات خود را از او میتواند بگیرد.
برخی از مردم ایران از جمله شیرازیان در شب جمعه آخر سال سفره خواجه
خضر را میاندازند که آب و برگ سبز از لوازم آن و شبیه به سفره هفتسین است به اضافه شیربرنج بینمک، اسفناج پخته و قاووتِ نخودچی. آنان بر این باورند که اگر
خضر بر سر سفره بیاید، انگشت خود را بر قاووت میزند.
این سفره مانند سفرهای است که زردشتیان برای کیخسرو، پادشاه کیانی، در نوروزِ بزرگ، یعنی جشن خرداد روز از ماه فروردین (ششم فروردین)، میگسترند و ظرف جو و آب در آن میگذارند تا شبرنگِ بهزاد، اسب کیخسرو، از آن بخورد
(رجوع کنید به ادامه مقاله).
از دیرباز عامه مردم آرزوی دیدار
خضر را داشتند تا خواسته آنان را برآورده کند و بعد از
نماز ظهر ده رکعت
نماز خضر میگزاردند تا
خضر را ببینند.
برخی عوام در ایران بر این باورند که هرکس چهل بامداد پیاپی جلوی خانه خود را آب و جاروب کند، بامداد روز چهلم
خضر از آنجا خواهد گذشت و میتواند حاجات خود را از او بخواهد،
اما این دیدار برای زنان میسر نمیشود مگر آنکه یائسه باشند
خضر معمولا با لباس مبدل ظاهر میشود.
از اینرو عوام معتقدند به گدا باید
سلام کرد زیرا ممکن است که او خواجه
خضر باشد.
پادشاهان
خضر را نمیدیدند و از دیگران میخواستند که
خضر را به نزد آنان ببرند.
نقل است خسروپرویز، پادشاه ساسانی (حک: ۵۹۰ـ۶۲۸ میلادی) از کسی که بر او غضبناک شده بود، خواست تا
خضر را نزد او ببرد. آن شخص
خضر را یافت.
خضر به پرویز گفت: «آمدهام تا این مرد را از گزند تو برهانم»، و ناپدید شد. پرویز آن را مرد را عزیز داشت. در مدح پرویز میگفتند که او
خضر را دیده است.
گویند در عهد
سلیمان علیهالسلام نانوایی به نام پیرمرجع را به مطبخ سلیمان بردند تا نانوایی کند. او این پیشه را از
خضر آموخته و میانبسته
خضر بود.
همچنین ساخت برخی از ابزارها مانند «پاشنهکش» به
خضر منسوب است.
خشکسالی را از بین میبرد و مرغزارها را سرسبز و حیوانات را حمایت میکند.
بر شیر دامها میافزاید
و اگر بر خرمنی نظر کند و عصایش را به آن بزند، آن خرمن پربرکت میشود.
ظاهرآ برای همین است که در هنگام درو در چهارمحال بختیاری
گوسفند یا خروسی را نذر
خضر میکنند.
به باور مردم راوَرِ
کرمان اگر کسی در خواب گوسفند ببیند، آن گوسفند هدیه خواجه
خضر و نشانه برکت است.
در برخی از نقاط ایران زیارتگاههایی به نام خواجه
خضر است که زنان نازا برای طلب
فرزند به آنجا میروند و
نذر و نیاز میکنند.
از جمله در آمل مقبرهای است که مقبره خواجه
خضر مینامند و عوام معتقدند که هر هفته شبهای چهارشنبه
خضر به آنجا میرود و نماز میگزارد. دخترانی که آرزوی همسر دارند، چهل شب چهارشنبه به آنجا میروند و دخیل میبندند و شمع روشن میکنند و از
خضر میخواهند که بخت آنان را بگشاید.
مزار
خضر در بِجِستان
خراسان نیز مشهور است که مردم شب جمعه اول سال به آنجا میروند.
در اطراف
قم نیز ویرانهای بود که برخی آن را قبر حضرت
خضر میدانستند.
هماینک در نزدیکی
جمکران قم
کوه خضر مشهور است که به باور مردم
خضر در بالای آن دیده شده است.
معمولا در مکانهای منسوب به
خضر آب و سبزه وجود دارد. در
کوهِ پارو، حوالی کرمانشاه، چشمهای جاری است و میگویند
خضر در آنجا پنهان است.
همچنین در
کوه بزمان در
بلوچستانِ ایران
کوهی است به نام «
کوه خضرزنده» که معتقدند
خضر در آن پنهان گردیده است.
در جزیرهای نزدیک به
کویت هم زیارتگاه
خضر موجود است و بسیاری
خضر را در جزیرههای خلیجفارس دیدهاند.
زیارتگاه
خضر در حاشیه ده محمدآباد در حومه
یزد از زیارتگاههای زردشتیان و نزد آنان معروف به «پیرخواجه
خضر» است. در نزدیک آن قناتی است که گیاه پرسیاوشان دیوار و سقف راهرو آن را پوشانده است.
به گفته زردشتیان روزی
خضر به هیئت مردی
فقیر و نورانی درِ خانه خانوادهای تهیدست در ده محمدآباد یزد را کوبید و چیزی از آنان درخواست کرد. آنان از تنها کیسه آرد خود پیالهای به او بخشیدند و با دعای
خضر کیسه آرد آنان هرگز خالی نماند. نشانی از این خانه هنوز باقی است و مردم محمدآباد فقیران را از خود نمیرانند مبادا که برکت را از خانه و کشتزار خود برانند.
به نظر مزداپور
خضر از حیث جاودانگی، برکت و بارانآوری با کیخسرو و هوم، به جهت سیروسفر مدام به نَرسی سرگردان و از نظر حضور بر در خانهها و برکت بخشیدن بر نان و غله به هَدیش شباهت دارد. برخی از مردم ایران بر این باورند که
حضرت علی علیهالسلام حتی در کودکی از
خضر، که مظهر حکمت است، خردمندتر بوده است.
(۱) آیین قلندری: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، فرقه عجم و سخنوری، چاپ ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری، تهران: فراروان، ۱۳۷۴ش.
(۲) ابراهیمبن روزبهان ثانی، تحفةالعرفان فی ذکر سیدالاقطاب روزبهان، در روزبهاننامه، بهکوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران: انجمن آثار ملی، ۱۳۴۷ش.
(۳) ابوالفتوح رازی، روضالجِنان و روحالجَنان فی تفسیر القرآن، چاپ محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد ۱۳۶۵ـ۱۳۷۶ش.
(۴) فرامرزبن خداداد ارجانی، سمک عیّار، چاپ پرویز ناتلخانلری، تهران ۱۳۴۷ـ۱۳۵۳ش.
(۵) اسکندرنامه، چاپ ایرج افشار، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۳ش.
(۶) اسکندرنامه کبیر، چاپ سنگی تهران: شرکت طبع کتاب، ۱۳۱۷ش.
(۷) احمدبن اخیناطور افلاکی، مناقبالعارفین، چاپ تحسین یازیجی، آنکارا ۱۹۵۹ـ۱۹۶۱.
(۸) محمدابراهیم باستانی پاریزی، خاتون هفتقلعه، تهران ۱۳۶۸ش.
(۹) صلاحبن مبارک بخاری، انیس الطالبین و عدةالسالکین، چاپ خلیل ابراهیم صاریاوغلی و توفیق ه سبحانی، تهران ۱۳۷۱ش.
(۱۰) نورالدین جعفر بدخشی، خلاصةالمناقب: در مناقب میرسیدعلی همدانی، چاپ سیدهاشرف ظفر، اسلامآباد ۱۳۷۴ش.
(۱۱) محمدبن محمد بلعمی، تاریخ بلعمی: تکمله و ترجمه تاریخ طبری، بهتصحیح محمدتقی بهار، چاپ محمد پروینگنابادی، تهران ۱۳۸۰ش.
(۱۲) عبدالرحمانبن احمد جامی، نفحاتالانس، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ش.
(۱۳) چهارده رساله در باب فتوت و اصناف، چاپ مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران: نشر چشمه، ۱۳۸۱ش.
(۱۴) شمسالدین محمد حافظ، دیوان، چاپ پرویز خانلری، تهران ۱۳۶۲ش.
(۱۵) حسنبن علی حسن دهلوی، فوائدالفؤاد: ملفوظات خواجه نظامالدین اولیاء بدایونی، تصحیح محمدلطیف ملک، چاپ محسن کیانی، تهران ۱۳۷۷ش.
(۱۶) بدیلبن علی خاقانی، دیوان، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران ۱۳۶۸ش.
(۱۷) بهمن سرکاراتی، سایههای شکارشده: گزیده مقالات فارسی، تهران ۱۳۷۸ش.
(۱۸) مصلحبن عبداللّه سعدی، غزلیات سعدی، چاپ حبیب یغمائی، تهران ۱۳۶۱ش.
(۱۹) مجدودبن آدم سنایی، دیوان، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران ۱۳۴۱ش.
(۲۰) ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران ۱۳۶۳ش.
(۲۱) محمدبن جریر طبری، ترجمه تفسیر طبری: فراهم آمده در زمان سلطنت منصوربن نوح سامانی، ۳۵۰ـ۳۶۵ هجری، چاپ حبیب یغمائی، تهران ۱۳۶۷ش.
(۲۲) محمدبن حسن طرسوسی، دارابنامه طرسوسی، چاپ ذبیحاللّه صفا، تهران ۱۳۵۶ش.
(۲۳) محمدبن محمود طوسی، عجایبالمخلوقات، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۴۵ش.
(۲۴) محمدبن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۶۰ش.
(۲۵) احمدبن محمد علاءالدوله سمنانی، العروة لاهل الخلوة و الجلوة، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۲۶) جابر عناصری، تجلی دوازده ماه در آئینه اساطیر و فرهنگ عامه ایران، مرند ۱۳۷۴ش.
(۲۷) علیبن جولوغ فرخی سیستانی، دیوان، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۷۱ش.
(۲۸) ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه فردوسی، ج ۷، چاپ من عثمانوف، مسکو ۱۹۶۸.
(۲۹) عبدالکریمبن هوازن قشیری، ترجمه رساله قشیریه، چاپ بدیعالزمان فروزانفر، تهران ۱۳۷۴ش.
(۳۰) قصه حمزه (حمزهنامه)، چاپ جعفر شعار، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۴۷ش.
(۳۱) قصههای مردم، گردآوردهی پژوهشگران پژوهشکده مردمشناسی سازمان میراث فرهنگی، انتخاب، تحلیل و ویرایش احمد وکیلیان، تهران: نشر مرکز، ۱۳۷۹ش.
(۳۲) قصهی هزارگیسو، چاپ علی رضوی بهابادی، یزد ۱۳۸۰ش.
(۳۳) محمود کتیرائی، از خشت تا خشت، تهران ۱۳۷۸ش.
(۳۴) علی کرباسی راوَری، فرهنگ مردم راوَر، دفتر۱، تهران ۱۳۶۵ش.
(۳۵) مثنوی طریق التحقیق، منسوب به حکیم سنائی غزنوی، احتمالا از گفتار احمدبن حسنبن محمد نخجوانی، چاپ بواوتاس، ترجمه غلامرضا دهبد، تهران: سروش، ۱۳۸۱ش.
(۳۶) مجلسی.
(۳۷) کتایون مزداپور، «هَدیش و خواجه
خضر»، زندهرود، ش ۲۲ (بهار ۱۳۸۱).
(۳۸) مناقب اوحدالدین حامدبن ابیالفخر کرمانی، چاپ بدیعالزمان فروزانفر، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۷ش.
(۳۹) جلالالدین محمدبن محمد مولوی، کلیات شمس، یا، دیوان کبیر، چاپ بدیعالزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۵ش.
(۴۰) محمدعلیبن حسین نائینی، انوارالمشعشعین فی ذکر شرافة قم و القمیین، چاپ محمدرضا انصاری قمی، قم ۱۳۸۱ش.
(۴۱) الیاسبن یوسف نظامی، شرفنامه حکیم نظامی گنجهای، با تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی، چاپ سعید حمیدیان، تهران ۱۳۷۸ش.
(۴۲) الیاسبن یوسف نظامی، هفتپیکر حکیم نظامی گنجهای، با تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی، چاپ سعید حمیدیان، تهران ۱۳۷۷ش.
(۴۳) ابراهیمبن منصور نیشابوری، قصصالانبیاء، چاپ حبیب یغمائی، تهران ۱۳۴۰ش.
(۴۴) علیبن عثمان هجویری، کشفالمحجوب، چاپ و ژوکوفسکی، لنینگراد ۱۹۲۶، چاپ افست تهران ۱۳۵۸ش.
(۴۵) صادق هدایت، فرهنگ عامیانه مردم ایران، تهران ۱۳۷۸ش.
(۴۶) هفت لشکر: طومار جامع نقّالان، از کیومرث تا بهمن، چاپ مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۷ش.
(۴۷) Patrick Franke, Begegnung mit Khidr: Quellenstudien zum imaginaren im Traditionellen Islam, Beirut ۲۰۰۰.
(۴۸) Reinhold Loeffler, Islam in practice: religious beliefs in a Persian village, Albany, NY ۱۹۸۸.
(۴۹) Henri Masse, Croyances et coutumes persanes, suivies de contes et chansons populaires, Paris ۱۹۳۸.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «خواجه خضر»، شماره۷۰۹۶.