خصم (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خَصْم (به فتح خاء و سکون صاد) از
واژگان قرآن کریم به معنای
دشمن است. از مشتقات آن در
قرآن مجید اِخْتِصام ( به کسر الف و سکون خاء) و
تَخَاصم (به فتح الف و خاء) است که هر دو به معنى
مُخَاصِمه میباشد.
خِصَام (به کسر خاء و فتح صاد) جمع خَصْم است و از برخی نقل شده كه آن مصدر به معنى مُخَاصِمه است.
خَصِم (به فتح خاء و کسر صاد) و
خَصُوم (به فتح خاء و ضم صاد) نیز به معنى مُخَاصِم و مُجَادِل است و همچنین
خَصِيم (به فتح خاء و کسر صاد) به معنى كثيرالمُخَاصَمَه میباشد.
خَصْم به معنای دشمن است.
(وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ) «آيا خبر دشمنان را دانستهاى؟ آن گاه كه از
محراب بالا رفتند.»
«خصم» مصدر و صفت هر دو آمده و نيز در واحد و جمع به كار رفته است؛ چنان كه در
آیه فوق منظور از آن جمع است و همچنين است در آيه
(هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ) (اين دو گروه، دشمن يكديگرند كه درباره پروردگارشان به مخاصمه و
جدال پرداختند)
که مراد دو گروه
مومن و
کافر است.
اختصام و تخاصم هر دو به معنى مخاصمه است.
(لا تَخْتَصِمُوا لَدَيَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيدِ) (نزد من جدال و مخاصمه نكنيد؛ من پيشتر به شما هشدار داده
ام و
اتمام حجّت كرده
ام)
(إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ) (گفتگوهاى خصمانه
دوزخیان، يک واقعيت است.)
(يَخِصِّمُونَ) در آيه
(ما يَنْظُرُونَ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ يَخِصِّمُونَ) (امّا جز اين انتظار نمىكشند كه يك
صیحه عظيم آسمانى آنها را فرا گيرد، در حالى كه مشغول جدال در امور دنيا هستند.)
در اصل
(يَخْتَصِمُونَ) بود تاء به صاد بدل شده و در آن
ادغام گرديده است.
خصام در
(وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ) (در حالى كه آنان، سرسختترين دشمنانند)
به قول زجّاج جمع خصم است و فعل (به فتح اوّل و سكون دوّم) اگر صفت باشد بر وزن فعال (به كسر اوّل) جمع بسته میشود مثل صعب و صعاب و از خليل نقل شده كه آن مصدر است به معنى مخاصمه.
ولى در آيه
(وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبِينٍ) (و به هنگام جدال قادر به تبيين مقصود خود نيست)
یقيناً مصدر و به معنى مخاصمه است.
خَصِم (بر وزن كتف) و خَصُوم (به فتح اوّل) به معنى مُخَاصِم و مُجَادِل است؛ مثل
(... بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ) «... بلكه آنها مردمى مُخَاصَمَهگراند.»
خَصِيم به معنى كثير المُخَاصَمَه میباشد.
(فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ) (و اين موجود ضعيف سرانجام موجودى
فصیح، و مدافع گويا و آشكار خويش گرديد)
(قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِيمٌ) (أَنْتُمْ عَنْهُمُعْرِضُونَ) (ما كانَ لِي مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلى إِذْ يَخْتَصِمُونَ) (إِنْ يُوحى إِلَيَّ إِلَّا أَنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ) (بگو: «اين خبرى بزرگ است، كه شما از آن روى گردانيد! من از ملأ اعلى و
فرشتگان عالَم بالا به هنگامى كه درباره آفرينش
آدم گفتگو مىكردند خبر ندارم. تنها چيزى كه به من
وحی مىشود اين است كه من انذاركننده آشكارى هستم.)
به نظر میآيد: مراد از اختصام ملاء اعلى همان مناقشه ملائكه در باره
خلقت آدم و
خلافت او در روى زمين و مخالفت
ابلیس لعين است. مناقشهای كه با خدا كردند و يا مناقشهای كه ميان خودشان بود؛ چنان كه آيات بعدى در باره خلقت و خلافت آدم و مخالفت شيطان و قرينه اختصام فوق میباشد.
يعنى: من به اينها دانا نبودم و خدا وحى كرده است و شما اى
کفّار مکّه از آن اعراض میكنيد و به آن اهميت نمیدهيد.
(أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاكُمْ بِالْبَنِينَ) (وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ) (أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبِينٍ) «یا از آن چه میآفريند دخترانى اخذ كرده و شما را با پسران برگزيده است؟ و چون يكیشان را به چيزى (دخترى) كه به خدا نسبت داده بشارت دهند چهرهاش سياه و دلش پر از غصّه میگردد. آيا آن كه در زيور بزرگ میشود و در مخاصمه آشكار كننده دليل نيست؟»
آيه سوّم را چنين معنى كردهاند: «آيا و براى خدا قرار دادند يا آيا خدا اتخاذ كرده براى فرزندى، دخترانى را كه در زيور تربيت و بزرگ میشوند و در موقع مخاصمه به تقرير حجت و دليل خويش قدرت ندارند؟»
به عقيده
المیزان اين سخن بيان واقع است؛ زيرا زن طبعاً از حيث عاطفه از مرد قوى و از حيث تعقل از مرد ضعيف است و مرد به عكس زن میباشد و شاهد واضح عاطفهاش همان علاقه شديد او به زيور و ضعف او در تقرير دليل خويش است.
ممكن است بگویيم: اين سخن قول
مشرکان است كه در موقع
بشارت به دختر میگفتند: آيا بشارت میدهيد دخترى را كه ... و اگر ازكلام خدا باشد بيان واقع است چنان كه
المیزان گفته است.
•
قرشی بنایی، سید علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «خصم»، ج۲، ص۲۵۴.