خاندان بلعمی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَلْعَمی، عنوان چند تن از دیوانیان و دانشمندان
خراسان که دو تن از ایشان در دستگاه
سامانیان به وزارت رسیدند.
نسب این خاندان به اعراب
بنیتمیم میرسد و
ابنماکولا سلسله نسب ابوالفضل بلعمی را تا زید مناه
فرزند تمیم ذکر کرده، و نسبت تمیمی در برخی مآخذ از اینجاست.
خاندان بلعمی شاید پس از
برمکیان، پرآوازهترین خاندانهایی باشند که به وزارت رسیدهاند و نام و یادشان در کتابهای
ادب و
تاریخ به فراوانی آمده است.
اما این سلسله نسب که رجال آن در کتابهای موجود از انساب عرب، شناخته نیستند، خالی از اشکال نیست و از سویی، این مسأله با شهرت «بلعمی» نیز ارتباط مییابد. بنا به نوشته ابنماکولا، یکیاز نیاکان این خاندان به نام
رجاء بن معبد در فتوحات روم همراه
مَسلمه بن عبدالملک بود، آنگاه در جایی به نام «بلعم» در دیار روم سکنی گزید. بدینسبب، فرزندانش نسبت بلعمی یافتند.
که از رجاء
بن معبد در سلسله نسب بلعمی نام برده است.
همچنین آوردهاند که جد او «بهار» (
بهار بن خالد بن مغیث) نام داشته است. بهار از شجاعان
قبیله تمیم بوده که در
سپاه قتیبة بن مسلم به
مرو آمده و در منطقهای به نام «بلعمان» ساکن شده است و به همین جهت به او بلعمی میگویند.
در منابع و مآخذ موجود، تاکنون جایی به نام بلعم شناخته نشده است و
یاقوت حموی هم فقط با توجه به آنچه در باب نسبت بلعمی آوردهاند، از بلعم نام برده است.
همچنین
سمعانی، علاوه بر نقل از گفته ابنماکولا، به نقل از یکی از محدثان به نام ابوالعباس مَعدانی (د ۳۷۵ق/ ۹۸۵م)
گفته است که جد بلعمی به نام بهار
بن خالد که از دلاوران بنیتمیم بود، با سپاه قتیبه
بن مسلم به خراسان آمد و در پایینترین روستا نسبت به بلاشجرد - در حوالی مرو
که «بلعمان» نام داشت، اقامت گزید و نسبت بلعمی به سبب سکنای اعضای خاندان او در آن روستا بوده است.
که در سلسله نسب این خاندان از عبدالله
بنخالد نام برده است.
به نظر میرسد در ارتباط با نسبت بلعمی توجه به پارهای اطلاعات پراکنده ضروری است: به روایت
طبری، مُرّه
بن مالک که از بنیزید مناه قبیله تمیم بود، به سببی عَمِ (عَمی) لقب یافت و اعقاب او نیز «بنو العم» خوانده شدند.
در پارهای روایات تاریخی، از جمله شرکت در سپاه قتیبه در خراسان، به صراحت از این تیره نام برده شده است.
این تیره را گاه «بلعم» نیز خواندهاند.
که کتابی در مثالبِ بلعم
بن تیم (تمیم) به علانِ شعوبی نسبت میدهد.
به هر حال، اشتراک پارهای از نِکات مذکور - که به طور کلی وجود تیرهای به نام «بلعم» را در بنیتمیم تأیید میکند - با روایت ابوالعباس معدانی در یکی دو مورد، مانند نامِ قتیبه
بن مسلم و خراسان و بنیتمیم در ربط با وجه انتساب بلعمی سخت جالب توجه به نظر میرسد و مجموع اینها، روایت ابنماکولا را از این موضوع، تا حد بسیاری مشکوک و قابل تأمل جلوه میدهد. همچنین گفتنی است که در پارهای مآخذ، این نسبت با املای «بلغمی» آمده است.
که بعید نیست حاصل تصحیف باشد، اما دستکم در یکی دو مورد، با توجه به معنای «بلغمی» (کودن و گول و خشن)
طعن و
هجو به نظر میرسد.
محمد بن عبیدالله بن محمد مشهور به ابوالفضل بلعمی (د ۱۰
صفر ۳۲۹ق/۱۴نوامبر ۹۴۰م)،
عالم،
ادیب،
محدث و وزیر مشهور. در
سال ۲۲۹ هجری متولد شد.
وی منسوب به
شهر «
بلعم» از شهرهای دیار
روم میباشد.
در مقدمه
تاریخنامه طبری به نقل از سمعانی آمده است: «وی از مردم
بخارا است و احفاد او تا امروز (یعنی روزگار سمعانی سال ۵۰۵) به بخارا بر جای ماندهاند.»
درباره تاریخ و محل تولد و دوره آغاز زندگی او اطلاعاتی در دست نیست، اما گفته شده که وی از ابوعبدالله
محمد بن جابر بن حماد مروزی (د ۲۷۹ق/۸۹۲م)
و ابوالموجّه
محمد بن عمرو مروزی (د ۲۸۲ق)
حدیث استماع کرده است.
یکی از مهمترین شیوخ او در حدیث، ابوعبیدالله
محمد بن نصر مروزی (د ۲۹۴ق/۹۰۷م)
بوده، و علاوه بر استماع مصنفات وی، مدت زمانی در ملازمت او به سر میبرده است.
همچنین به نقل از
حاکم نیشابوری آوردهاند که او از مشایخ عصر خود در
مرو و بخارا و
سمرقند و
سرخس و
نیشابور حدیث بسیار شنید.
از مجموعه روایاتی که از روابط دوستانه ابوالفضل بلعمی با اصحابحدیث و
فقها در ادوار بعدیِ زندگی او در دست است.
آشکار میشود که او در محیط علمی خراسانِ بزرگ پرورش یافته، و به محافل اصحاب حدیث و فقها نزدیک بوده است، گو اینکه برخی از اصحاب حدیث در اصالت تعلق خاطر او به این نحله تردید داشتهاند.
افزون بر اینها، از مهارت و چیرهدستی بلعمی در
ترسل و
ادب ستایش بسیار شده است.
از مجموع اطلاعات مذکور میتوان استنباط کرد که ابوالفضل بلعمی پیش از پیوستن به سامانیان به امور علمی و دیوانی اشتغال داشته، و به احتمال بسیار در این زمینه صاحب شهرتی بوده است.
به عنوان نخستین نشانه از حضور او در عرصههای سیاسی، در شماری از منابع تصریح شده که ابوالفضل بلعمی، وزیر اسماعیل
بن احمد (ه م) بنیانگذار
سلسله سامانی بوده است.
بعید نیست چنین سمتی پس از آنکه اسماعیل از سوی
خلیفه بغداد فرمان امارت یافت (محرم۲۸۰ق) (ه د، اسماعیل
بن احمد)، رسمیت یافته باشد، یا آنکه بعدها به ابوالفضل بلعمی، از فرط قرب و منزلتی که نزد اسماعیل
سامانی داشت، چنین عنوانی بخشیده باشند، زیرا در منابع موجود از فعالیتهای وی در دوره پر تب و تاب اسماعیل چیزی یاد نشده است و به همین سبب، برخی محققان در صحت روایت مربوط به وزارت اسماعیل
سامانی از سوی بلعمی تردید کردهاند.
با توجه به روایتی، میتوان چنین استنباط کرد که ابوالفضل بلعمی در برابر اسحاق
بن احمد
سامانی (ه م) - که مدعی امارت بود و ظاهراً با علما میانه چندان خوبی نداشت - از ادامه فرمانروایی در خاندان اسماعیل
سامانی حمایت کرده است.
اما مایه شگفتی است که در اخبار مربوط به دوره احمد
بن اسماعیل (ه م) یادی از او در منابع موجود دیده نمیشود. به هر حال، پس از
قتل احمد
سامانی (۳۰۱ق/۹۱۴م) که
پسر ۸ ساله او
نصر را به امارت برداشتند، وزارت و در واقع اداره
حکومت، به عهده بزرگانی چون ابوالفضل بلعمی و
ابوعبدالله جیهانی بوده است.
وی در زمان امارت
نصر بن احمد سامانی هم از حدود سال ۳۰۹ تا ۳۲۶ متجاوز از پانزده سال وزارت داشت.
او در این مدت در گسترش
عدالت و
انصاف و
تدبیر امور مملکت تلاش نمود.
خدمات ابوالفضل بلعمی بدین شرح است.
ابوالفضل بلعمی در دفع شورشی که بر ضد
نصر بن احمد به راه افتاده بود، سهم بسزایی داشت. این
شورش از طرف «
مرداویج زیاری» (وی اولین حکمران
آل زیار است که از سال ۳۱۵ تا سال ۳۲۳
حاکم طبرستان بوده است.) صورت گرفته بود بلعمی با ارسال نامهای مرداویج را که از شهر
ری به سوی
گرگان لشکر کشیده بود، او را از نبرد با امیر
سامانی منصرف ساخت، «من صلاح نمیدانم تو با یک پادشاهی که صد هزار مرد نبرد از غلامان خود و بندگان پدر گرد او میگردند، نبرد کنی بهتر این است که تو گرگان را ترک کنی و برای حکومت ری با پرداخت مبلغی
مالیات موافقت نمایی».
مرداویج این پیشنهاد را پذیرفت و با امیر
سامانی صلح کرد و برگشت.
و به قولی از طریق مکاتبه توانست میان مرداویج و
مطرف بن محمد پشتیبان و به قولی وزیر او
تفرقه اندازد و سرانجام نیز مرداویج را بر سر واگذاری ری، به صلح بخواند.
در
زمان نصر بن احمد
سامانی قبل از بلعمی،
ابوالفضل بن یعقوب نیشابوری و پس از بلعمی ابوعبدالله جیهانی به وزارت رسیدند.
ابوالفضل بلعمی تا (۳۲۶ق/۹۳۸م) که شغل وزارت از او به جیهانی انتقال یافت.
بر امور تسلط داشت.
وی در زمان وزارتش دستور ترجمه
کلیله و دمنه از
عربی به
فارسی را صادر کرد و به فرمان او بود که
رودکی آن را به نظم درآورد.
و بنابر مقدمه شاهنامه ابومنصوری، به دستور
نصر بن احمد، کلیله و دمنه را از عربی به فارسی ترجمه کرد و همین ترجمه، اساس روایت منظوم رودکی از کلیله و دمنه قرار گرفت.
پسر او
ابوعلی بلعمی وزیر
منصور بن نوح سامانی شد و کتاب تاریخ بلعمی را از عربی به فارسی ترجمه کرد.
ابوالفضل بلعمی نه تنها وزیر کاردانی بود، بلکه در جنگهای
سامانیان با دشمنانشان نیز شخصا شرکت کرد و در سال ۳۰۸ق. در جنگی به سرداری
حمویه بن علی با
لیلی بن نعمان دیلمی شرکت داشت که این
جنگ با پیروزی حمویه و قتل لیلی
بن نعمان خاتمه یافت.
در بسیاری از حوادث این عهد، مانند حضور در سرکوب شورش لیلی
بن نعمان در ۳۰۹ق
و باز پس گرفتن استراباد از ماکان
بن کاکی در ۳۱۰ق
از او نام برده شده است. او در سال ۳۲۶ از وزارت
عزل شد.
علت عزل وی همانند نحوه مرگش چندان روشن نیست.
وی از عالمان ادیب و اهل
بلاغت بوده است. بنا به نقل
ذهبی ید طولایی در انشا و بلاغت داشت.
وی به
علم و علما
احترام میگذاشت و رأی و تدبیر او بسیار موثر بود.
ابوالفضل بلعمی را به گستردگی دانش و فزونی خرد ستودهاند.
وی ممدوح برخی از شعرای روزگار خود بوده است.
و در برخی اشعار فارسی نیز خرد و دانش او را ستودهاند.
همچنین از تشکیل مجالس مناظره فقهی در حضور او و توجه وی به فقها و علما یاد شده است.
وی رودکی را میستود و او را برترین شاعران
ایران و
عرب میپنداشت.
ناصر خسرو در قصیدهای با مطلع
ای آدمی به صورت و بیهیچ مردمی
چونی به فعل دیو چو فرزند آدمی
آورده است:
نامی نکو گزین که بدان چون بخوانمت
درجانت شادی آید و در دلت خرمی
بوالفضل بلعمی بتوانی شدن به فضل
گرنیستی به نسبت، بوالفضل بلعمی
چیرهدستی او در نثر نیز مایه شهرت وی بوده است.
در باب انتساب یکی دو بیت
شعر فارسی بدو.
۱. کتاب «
تلقیح البلاغه» از مهمترین آثار ابوالفضل بلعمی است.
۲. کتاب «
المقالات» از دیگر آثار مهم اوست.
۳. از دیگر آثار او میتوان به
الشامل،
مفاخر المقاله فی اللغه،
ملتقط الفتاوی و
نظم الجمان اشاره کرد.
نظامی عروضی ضمن معرفی آثاری که برای مهارت در دبیری مفید است، از «توقیعات بلعمی» نیز نام برده است.
از زمان عزل بلعمی تا زمان
مرگ وی
اطلاعی در دست نیست.
ناصرالدین منشی کرمانی از قتل او به فرمان «ملک
نوح» سخن به میان آورده است.
که با منابع دیگر تناقض آشکار دارد و بعید نیست بر اثر خلط با شخصیت دیگری به وجود آمده باشد.
طبق قول مشهور وفات وی در سال ۳۲۹ هجری بوده است.
سمعانی مینویسد: وی در شب دهم
ماه صفر ۳۲۹ از
دنیا رفت.
برخی به وفات او در سال ۳۲۵ اشاره کردهاند.
نرشخی مینویسد: این که برخی نوشتهاند وی در زمان امیر
نوح بن نصر و به دستور وی به قتل رسید درست نیست؛ چراکه وی در سال ۳۲۹ درگذشته و زمان
نوح بن نصر را درنیافته است.
به گفته ابن ماکولا، اعقاب بلعمی تا روزگار وی همچنان در بخارا بودهاند.
یکی از اعقاب وی، ابوالفضل محمد
بن فضل بلعمی (ح ۴۷۰-۵۲۹ق) همروزگار سمعانی بوده، و وی از او با
لقب «امیر» یاد کرده است و
حسن خلق و دانش او را ستوده، و از شیوخ وی در حدیث نام برده است.
همچنین
از یکی از بستگان بلعمی به نام ابوطاهر
داوود بن سعید بلعمی اسبانیکتی نام برده، و با آنکه از او با تعبیرهایی چون «امام» و «قاضی» یاد کرده است، اطلاع دیگری از او در دست نیست و احتمالاً از رجال اوایل سده ۵ق در خراسان بوده است.
محمد
بن محمد
بن عبیدالله تمیمی بلعمی معروف به ابوعلی بلعمی (د
جمادیالاخر ۳۶۳/مارس ۹۷۴)، در بخارا تولد یافت. در ارتباط با دوران کودکی و ایام ابتدایی زندگیاش اطلاع چندانی در دست نیست. وی فرزند بلعمی بزرگ، ابوالفضل محمد
بن عبیدالله بلعمی (م ۳۲۹) است.
ابوعلی بلعمی، وزیر مشهور که از او با عنوان «امیرک بلعمی» نیز یاد شده است.
ظاهراً نخستین نشانی که از او میتوان در مآخذ موجود یافت، به دوره
نوح بن نصر سامانی و (۳۴۰ق/۹۵۱م) مربوط میشود. به گفته ابوحیان توحیدی،
نوح بن نصر نامهای مشتمل بر پارهای پرسشهای ادبی به نزد
ابوسعید سیرافی (د ۳۶۸ق/۹۷۹م) ارسال کرد و همراه این نامه، نامهای هم از «وزیر بلعمی» حاوی پرسشهایی در باب آیاتی از
قرآن کریم و پارهای امثال دشوار عرب بود.
بعید به نظر میرسد که مقصود از «وزیر بلعمی» کسی بجز ابوعلی بلعمی باشد، اما در منابع دیگر از وزارت او در دوره
نوح بن نصر سخنی به میان نیامده است.
پس از دوره وزارت
یوسف بن اسحاق نوبت به وزارت ابوعلی محمد
بن محمد بلعمی رسید.
او اولین بار در سال ۳۴۹ هجری به وزارت
عبدالملک بن نوح سامانی رسید.
بلعمی علاوه بر وزارت عبدالملک
بن نوح، وزیر
منصور بن عبدالملک
بن نوح سامانی نیز بوده است.
به گزارش
گردیزی، ابوعلی بلعمی در اواخر عهد عبدالملک
سامانی (حک ۳۴۳-۳۵۰ق/۹۵۴-۹۶۱م) و احتمالاً در ۳۴۹ق که اندک اندک پای ترکان به مراتب بالای سیاسی باز میشد، به پشتیبانی آلپتکین (ه م) به وزارت رسید و به گفته همو، میان آلپتکین و ابوعلی «عهد بود که هر دو نایب یکدیگر باشند»
ولی ظاهراً این پیمان چندان دیری نپایید و پس از مرگ شگفتانگیز عبدالملک
شوال ۳۵۰ق
ابوعلی بلعمی که وزارت را به دست داشت، درخصوص جانشین فرمانروای درگذشته، با آلپ تکین مشورت کرد، اما کار به سود آلپ تکین پیش نرفت و سرانجام، حکومت به
منصور بن نوح سامانی رسید.
با این همه، وزارت با بلعمی ماند، گرچه ظاهراً این مقام میان او و ابوجعفر عتبی یک چندی دست به دست میشده است.
وی در دوران وزارتش با «آلپ تگین» ارتباط بسیار نزدیکی داشت و هیچ کاری بی علم و
مشورت او انجام نمیداد.
آلپ تگین که موسس
سلسله غزنویان داماد وی بوده است، در دوره عبدالملک
سامانی فرمانده کل
خراسان بود، او بعدها به
غزنه رفت.
ابوعلی بلعمی و آلپ تگین به عنوان دو دوست، متحد و پشتیبان یک دیگر بودند.
بلعمی حتی بعضا امور سیاسی مملکت را با مشورت با آلپ تگین انجام میداد.
ثعالبی در
یتیمة الدهر مکرر از ابوعلی بلعمی نام میبرد و از جمله از ابوالحسن
علی بن حسن اللحام اشعاری در
هجو او نقل کرده است.
گرچه نمونههایی از روابط ابوعلی بلعمی با شعرا و ادبای عهد نقل شده است و برخی شاعران در
مدح او شعر سرودهاند.
و نمونههایی هم از روابط او با علما و حتی به نحوی تجلیل از مقام آنها در دست است.
اما در مقایسه با جایگاه پدرش و حتی رقیب او در وزارت، ابوجعفر عتبی، روابط او با ادیبان و شاعران بهطور کلی چندان حسنه نبود.
که نام ابوعلی بلعمی در این مأخذ یقیناً با نام پدرش جابهجا شده است و شاعرانی در هجو او شعر سرودهاند.
ابوعلی بلعمی همانند پدرش در نشر
زبان فارسی تاثیر بسیار گذاشت و با ادیبان آن دوره از جمله
ابوبکر خوارزمی (م۳۸۳ یا ۳۹۰) دوستی و مکاتبه داشت.
یکی از کارهای با ارزش و ماندگار ابوعلی بلعمی، ترجمه و تلخیص
تاریخ الرسل و الملوک یا
تاریخ طبری است. این کتاب تاریخی به دستور
منصور بن نوح سامانی که حکومت را پس از برادرش عبدالملک در دست داشت، در سال ۳۵۲ که هنوز نیم
قرن از وفات طبری نگذشته بود به فارسی ترجمه و تلخیص شد.
و این موضوع علاوه بر وزارت، موجب شهرت بیشتر او در پارهای مآخذ کهن بوده است.
این ترجمه که شامل تمام تاریخ طبری است، ترجمه صرف و بدون تغییر این کتاب نیست. تفاوت کار بلعمی با طبری در این است که بلعمی نام روات و اسناد را حذف کرده، و از ذکر
روایات مختلف در یک مورد که در اصل عربی ذکر شده، احتراز کرده است. او از
اختلاف روایتهای بر یک روایت که در نزد مولف یا مترجم مرجح به نظر رسیده، اکتفا جسته است و هر جا روایتی ناقص یافته آن را از مآخذ دیگر و در متن کتاب نقل کرده است و اشاره نموده که
محمد بن جریر طبری این
روایت را نیاورده است.
۱. دیوید مورگان نیز معتقد است «این اثر ابوعلی بلعمی را نمیتوان تنها
ترجمه صرف کتاب تاریخ طبری دانست.
۲.
سید ابوالقاسم فروزانی مینویسد: «از آنجا که ترجمهای که بلعمی از کتاب تاریخ الرسل و الملوک به عمل آورده با حذف اسناد طولانی و نیز روایات متعدد در باب حادثه واحد همراه بوده و نیز در بعضی موارد به خصوص در مورد تاریخ باستانی ایران نکتههایی در بردارد که در اصل کتاب تاریخ طبری نیست، میتوان این ترجمه را که به تاریخ بلعمی معروف است کتاب تاریخ مستقلی به شمار آورد و قدیمیترین تاریخ عمومی فارسی دانست.
اثر بلعمی علاوه بر اضافاتی که درباره پیدایش
جهان و
عقاید ایرانیان در باب آغاز آفرینش
آدم (علیهالسّلام) و... دارد، حوادث را تا سال ۳۵۵ هجری ذکر کرده است در حالی که در تاریخ طبری حوادث تنها تا سال ۳۰۲ آمده است. بنابراین این بخش، پیوستی بر تاریخ طبری محسوب میشود.
ترجمه تاریخ طبری که برخی نام آن را «
تاریخنامه طبری» خواندهاند، ماخذ و مرجع بسیاری از ترجمههای دیگر، مانند ترجمه ترکی شده است. زیرا به واسطه اطناب و تفصیل تاریخ طبری و زیادی حجم آن و اختصار و شیوایی ترجمه بلعمی مورد توجه قرار گرفته است.
برخی معتقدند ترجمه تاریخ طبری توسط ابوعلی بلعمی شخصاً صورت نگرفته، این ترجمه توسط دبیران وی انجام گرفته است. محمد روشن مصحح تاریخنامه طبری مینویسد: «ابوعلی بلعمی از پایه و مایه
دانش، بهره چندانی نداشته و در این کار واسطهای بیش نبوده و ترجمه ناب این اثر توسط دبیران و منشیان
دانشمند و گمنام دیوان سامانیان انجام شده است. سه تن یا سه گروه در این کار اهتمام ورزیدهاند.»
اما برخی معتقدند برای این ادعا دلیل کافی در دست نیست.
در ارتباط با نام این کتاب نیز باید گفت برخی نام تاریخ بلعمی
را برای این اثر مورد استفاده قرار میدهند. اما برخی نام «ترجمه تاریخ طبری»
و یا «تاریخنامه طبری» را درست میدانند. مصحح این اثر در مقدمه آن، ذکر عنوان «تاریخ بلعمی» را برای این کتاب نادرست شمرده است. ایشان آورده است: «سپاس خدای را که تاریخنامه طبری که به نادرست در پارهای از نگاشتههای پارسی «تاریخ بلعمی» خوانده شده است... به انجام رسید.»
وفات بلعمی به سال ۳۶۳ هجری بوده است.
برخی هم سال وفات او را ۳۸۳ هجری ذکر کردهاند.
به نوشته گردیزی،
ابوعلی بلعمی در جمادیالاخر ۳۶۳ درگذشت؛ اما عتبی در حوادث مربوط به ۳۸۲ق که حکومت سامانیان به سراشیب سقوط افتاده بود و مقارن ورود بغراخان (ه م) به بخارا، میگوید که
نوح بن منصور چندی وزارت را به ابوعلی بلعمی سپرد، اما او از عهده کار بر نیامد.
از آنجا که بعید به نظر میرسد، گردیزی در تاریخ مرگ ابوعلی بلعمی تا این حد خطا کرده باشد، میتوان حدس زد که احتمالاً شخص دیگری از اعضای این خاندان با
کنیه ابوعلی و شهرت بلعمی وجود داشته
به ویژه که تکرار نامهای مشابه در این خاندان سابقه داشته است.
(۱) ابن اثیر، علی
بن محمد، الکامل فی التاریخ.
(۲) محمد
بن درید، الاشتقاق، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۳۷۸ق/۹۵۸م.
(۳) محمد
بن درید، جمهره اللغه، حیدرآباد دکن، ۳۴۵ق.
(۴) ابنصلاح، عثمان، طبقات الفقهاء الشافعیه، به کوشش محییالدین علی نجیب، بیروت، ۴۱۳ق/ ۹۹۲م.
(۵) ابنماکولا، علی، الاکمال، به کوشش نایف عباس، بیروت، ۴۰۶ق/ ۹۸۶م.
(۶) ابن ندیم، الفهرست.
(۷) ابوبکر خوارزمی، محمد، رسائل، بیروت، ۹۷۰م.
(۸) علی ابوحیان توحیدی، اخلاق الوزیرین مثالبالوزیرین، به کوشش محمد
بن تاویت طنجی، دمشق، ۳۸۵ق/۹۶۵م.
(۹) علی ابوحیان توحیدی، الامتاع و المؤانسه، به کوشش احمد امین و احمد زین، قاهره، ۹۵۳م.
(۱۰) ابوعبیده، معمر، النقائض نقائض جریر و فرزدق، به کوشش بوان، لیدن، ۹۰۵م.
(۱۱) محمد بلعمی، تاریخنامه طبری، به کوشش محمد روشن، تهران، ۳۷۸ش.
(۱۲) ابوالفضل بیهقی، تاریخ، به کوشش علیاکبر فیاض، مشهد، ۳۵۰ش.
(۱۳) علی بیهقی، تاریخ بیهق، به کوشش کلیمالله حسینی، حیدرآباد دکن، ۹۶۸م.
(۱۴) عبدالملک ثعالبی، ثمار القلوب، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۹۸۵م.
(۱۵) عبدالملک ثعالبی، یتیمه الدهر، قاهره، ۳۵۲ق/۹۳۴م.
(۱۶) جرفادقانی، ناصح، ترجمه تاریخ یمینی، به کوشش جعفر شعار، تهران، ۳۵۷ش.
(۱۷) حاکم نیشابوری، محمد، تاریخ نیشابور، ترجمه محمدبن حسین خلیفه نیشابوری، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۳۷۵ش.
(۱۸) حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۳۳۹ش.
(۱۹) خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، ۳۴۹ق.
(۲۰) محمد ذهبی، تاریخ الاسلام، حوادث سالهای ۲۱-۳۰ق، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، ۴۱۳ق/۹۹۲م.
(۲۱) محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۴۰۴ق/۹۸۴م.
(۲۲) سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیه الکبری، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحی، قاهره، ۳۸۳ق/۹۶۳م.
(۲۳) عبدالکریم سمعانی، الانساب، حیدرآباد دکن، ۳۸۳ق/۹۶۳م.
(۲۴) عبدالکریم سمعانی، التحبیر، به کوشش منیره ناجی سالم، بغداد، ۳۹۵ق/۹۷۵م.
(۲۵) صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش ددرینگ، ویسبادن، ۳۸۹ق/۹۷۰م.
(۲۶) طبری، تاریخ.
(۲۷) عتبی، محمد، تاریخ یمینی، ضمن الفتح الوهبی شرح منینی، قاهره، ۲۸۶ق.
(۲۸) عقیلی، حاجی
بن نظام، آثار الوزراء، به کوشش محدث ارموی، تهران، ۳۶۴ش.
(۲۹) فردوسی، شاهنامه، به کوشش ژول مول، تهران، ۳۷۵ش.
(۳۰) محد قزوینی، یادداشتها، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۳۴۲ش.
(۳۱) گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۳۶۳ش.
(۳۲) مزی، یوسف، تهذیب الکمال، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، ۴۰۸ق/۹۸۸م.
(۳۳) مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، ۹۰۶م.
(۳۴) مقدمه قدیم شاهنامه، به کوشش محمد قزوینی، هزاره فردوسی، تهران، ۳۶۲ش.
(۳۵) ناصرخسرو، دیوان، به کوشش مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران، ۳۵۳ش.
(۳۶) ناصرالدین منشی کرمانی، نسائم الاسحار، به کوشش محدث ارموی، تهران، ۹۵۹م.
(۳۷) عمر نسفی، القند فی ذکر علماء سمرقند، به کوشش یوسف هادی، تهران، ۳۷۸ش.
(۳۸) نظامی عروضی، احمد، چهار مقاله، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۳۲۷ق/۹۰۹م.
(۳۹) نفیسی، سعید، احوال و اشعار رودکی سمرقندی، تهران، ۳۱۰ش.
(۴۰) یوسف هادی، حواشی بر القند نک: هم، نسفی.
(۴۱) یاقوت، بلدان.
(۴۲) ۲ EI.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «خاندان بلعمی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۳/۲۷. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بلعمی»، شماره۵۰۳۷.