حکیم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حکمت رسیدن به
حق با
عقل و
علم را گویند و
حکیم نیز به شخصی که کار را بر اساس عقل و علم و در مسیر حق انجام میدهد، اطلاق میشود.
حکیم مشتق از "ح ک م" که در اصل به معنای
منع و
بازداشتن است برای اصلاح.
حکمت نیز به حق رسیدن با علم و عقل است. پس
حکمت از
خدای تعالی، شناسایی اشیاء و ایجاد آنها از سوی اوست بر نهایت استواری.
حکمت انسان، یعنی
شناختن موجودات و انجام نیکیها و خیرات و این همان چیزی است که قرآن با آن
لقمان را توصیف کرده است.
«وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا لُقْمَانَ
الحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَن یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنی حَمِید»
«ما به لقمان
حکمت دادیم (و به او گفتیم:)
شکر خدا را بجای آور هر کس شکرگزاری کند، تنها به سود خویش شکر کرده و آن کس که کفران کند، (زیانی به
خدا نمیرساند) چرا که
خداوند بینیاز و ستوده است».
برای
حکمت لقمان معانی فراوانی ذکر کردهاند، مانند شناخت
اسرار جهان هستی و آگاهی از حقایق و رسیدن به حق از نظر
گفتار و
عمل و
معرفت و شناسایی خداوند. اما همه اینها را میتوان در یکجا جمع نمود و در
تفسیر حکمت چنین گفت:
حکمتی که
قرآن از آن سخن میگوید و خداوند به لقمان عطا فرموده بود، مجموعهای از معرفت و علم و
اخلاق پاک و
تقوا و
نور هدایت بوده است.
امام موسی بن جعفر علیه السلام در تفسیر آیه برای
هشام بن حکم فرمود: «مراد از
حکمت فهم و
عقل است».
امام صادق علیه السلام نیز در تفسیر دیگری از
حکمت میفرماید: «
حکمت این است که لقمان نسبت به
امام و
رهبر الهی عصر خود آگاهی داشت».
روشن است هر یک از اینها یکی از شاخههای مفهوم وسیع
حکمت محسوب میشود و با هم منافاتی ندارد. لقمان هدف از نعمتهای الهی و کاربرد آنها را میدانست و در همان هدفی که برای آن آفریده شده بود به کار میبست. (که اصل
حکمت هم همین است که هر چیزی در جای خود به کار برده شود.)
با مراجعه به اصل معنی
کلمه (
حکم) میتوان بدست آورد که
حکمت یک حالت و خصیصه
درک و
تشخیص است که شخص به وسیله آن میتواند
حق و
واقعیت را درک کند و مانع از
فساد شود و کار را
متقن و
محکم انجام دهد.
در
اصطلاح دانشمندان،
حکیم معنای دیگری نیز دارد.
حکیم کسی است که از
کارهای زشت و
قبیح پیراسته باشد و
کار لغو و
عبث و مخالف با اهداف واقعی خویش انجام ندهد،
حکیم به این معنا هم یکی از
صفات خدای متعال است. زیرا عوامل پدید آورنده کارهای قبیح و عبث و مخالف با اهداف واقعی در خدای متعال وجود ندارد، چرا که این عوامل
جهل به زشتی عمل یا نیاز به (انجام آن) یا
عجز از انجام ندادن آن است.
همچنین
حکمت به این معنا، لزوم
اعزام پیامبران را از طرف خدا ثابت میکند. دانشمندان در توضیح آن میگویند: خداوند
بشر را برای هدفی آفریده است و این
هدف جز تکامل معنوی و روحی او چیزی نیست و چون خود
انسان نمیتواند به این هدف برسد ناچار باید مربیانی از سوی خدا بیایند تا آنان را به هدف رهنمون سازند. بنابراین
حکمت خدای حکیم ایجاب میکند که
پیامبران باشند، زیرا در غیر این صورت
هدف آفرینش تأمین نمیشود.
فلاسفه نیز تعاریفی برای
واژه حکمت دارند. از جمله:
۱-
حکمت عبارت از معرفت و
صفات و
اسماء خداست. (
الحکمة معرفة الوجود الواجب).
۲-
علم تام۳-
فعل محکم۴- علم به
اسباب و علل تکمیل
قوای انسان و...
حکیم کسی است که افعال خود را به بهترین وجه و از نزدیکترین راه انجام میدهد و از هرگونه
کار ناموزون و
خلاف، پرهیز میکند. با تمام دلایلی که برای علم خداوند اقامه میشود، وصف
حکیم بودن او نیز اثبات میشود، زیرا در حقیقت،
حکمت بیشتر ناظر به جنبههای
عملی است و علم، ناظر به جنبههای
نظری؛ بنابراین،
انسان حکیم کسی است که اعمالش با قوانین
عالم هستی هماهنگ باشد، ولی
حکمت خداوند مفهومش این است که قوانینی ایجاد کرده که مصداق
نظام احسن است و به تعبیر دقیقتر، خداوند ایجاد
قانون میکند و ما پیروی از قانون. از سوی دیگر یک نگاه کلی به
جهان آفرینش از منظومهها، ستارگان تا ساختمان
اتم و از یک تک سلولی تا حیوانات غول پیکر، برای پی بردن به
حکمت آفریدگار کافی است. تمام کتابهایی که درباره
علوم طبیعی،
فیزیک،
شیمی و.... نوشته شدهاند، همگی شرح
حکمت خداست،
برهان نظم همانگونه که وجود خدا را اثبات میکند، علم و
حکمت او را نیز اثبات میکند.
«یس• وَ الْقُرْءَانِ
الحکِیم»
«یس• سوگند به قرآن
حکیم».
این
آیه قرآن را با
صفت حکیم، وصف نموده است، در حالی که
حکمت معمولاً صفت شخص زنده عاقل است. گویی قرآن را موجودی زنده و
عاقل و
رهبر و
پیشرو معرفی میکند که میتواند درهای
حکمت را به سوی انسانها بگشاید و به صراط مستقیمی که در آیات بعد به آن اشاره کرده راهنمایی کند. البته خداوند نیازی به
سوگند خوردن ندارد، ولی در سوگندهای قرآن همواره دو فایده است: یکی تأکید روی مطلب ذکر شده و دیگری بیان عظمت چیزی که به آن سوگند یاد میشود. زیرا هیچ کس به موجودات کمارزش سوگند یاد نمیکند.
توصیف قرآن به
حکیم بودن برای این است که
حکمت در آن جای گرفته و
حکمت قرآن عبارت است از معارف حقیقی و فروعات آن از
شرایع و
عبرتها و
مواعظ.
در جای دیگر میفرماید:
«الم• تِلْکَ ءَایَاتُ الْکِتَابِ
الحکِیم»
«الم• این آیات
کتاب حکیم است. (کتابی پرمحتوا و استوار)».
توصیف کتاب به
حکیم یا به خاطر
استحکام محتوای آن است، چرا که هرگز
باطل به آن راه ندارد و هرگونه خرافه را از خود دور میسازد. جز حق نمیگوید و به راه حق دعوت میکند، درست در مقابل
لهو الحدیث (
کلام بیهوده). یا
حکیم بودنش به معنی این است که قرآن همانند یک
دانشمند حکیم، در عین خاموشی، با هزار
زبان سخن میگوید،
اندرز میدهد،
تشویق میکند،
انذار مینماید،
داستانهای عبرت آموز بیان میکند و خلاصه به تمام معنی دارای
حکمت است.
در برخی موارد
حکیم با دیگر
اوصاف خداوند در کنار هم ذکر شده است.
عزیز به معنی کسی است که
مغلوب نمیشود، در بسیاری از آیات قرآن همراه با
حکیم بیان شده است که قطعاً رابطه نزدیکی با محتوای آیه دارد.
برخی از آیات به مسئله
آفرینش آسمان و
زمین،
تشریع احکام و
بعثت انبیاء،
ثواب و
جزاء،
پیروز ساختن
مؤمنان در
جنگ، قیام به
قسط، آفرینش
مسیح و...
پرداخته اند، سپس با «عزیز و
حکیم» ختم شده اند، اشاره به اینکه
عالم تکوین و
تشریع،
پاداشهای عظیم و
کیفر گناهکاران،
افعال خداوند و...، از علم بی انتها و
حکمت و قدرت شکست ناپذیر او
سرچشمه گرفته اند و خداوند به
حکم عزت و
قدرتش، هیچ مانعی و مزاحمتی در برابر
اراده او وجود ندارد و از انجام هیچ کاری
عاجز نیست و به
حکم حکیم بودنش، از تمام
اسرار هستی و
مصلحت و
مفسده کارها و
نیاز و
حاجت بندگان و... با خبر است، این دو صفت سبب میشود که
بهترین نظام را در همه
جهان برقرار سازد.
صفت "
علیم" خدا نیز در بسیاری از
آیات قرآن همراه با "
حکیم" بیان شده است. که در برخی سخن از
احکام و قوانین الهی است، در برخی دیگر از
قوانین تکوینی سخن گفته است که رابطه آنها را با علم و
حکمت خداوند روشن میسازد.
واژه
حکیم با اوصاف دیگری نیز همراه است، از قبیل
خبیر،
توّاب،
حمید،
علیّ و... که به دلیل اختصار از توضیح آنها صرف نظر میکنیم.
در یک جمعبندی از بررسی
حکمت خداوند متعال این
شبهه و سؤال
پاسخ داده میشود و آن اینکه چرا خداوند از کارهایی که میکند
سؤال نمیشود.
«لَا یُسئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسئَلُون»
«هیچ کس نمیتواند بر کار او خرده بگیرد ولی در کارهای آنها، جای سؤال و ایراد است».
این نحوه سؤال، سؤال از مصلحت فعل است و فعلی که مقارن با مصلحت باشد در نزد عقلا مؤاخذه ندارد و چون خدای سبحان
حکیم علی الاطلاق است و
حکیم هم عملی جز به خاطر مصلحت انجام نمیدهد، با این حال دیگر معنا ندارد کسی از او بازخواست کند که چرا چنین کردی. ولی غیر
حکیم هم ممکن است کاری درست انجام دهد و هم باطل، هم کارش مصلحتدار باشد، هم مفسدهدار، لذا
جایز است در حق غیر
حکیم، مؤاخذه شود. اگر فاعلی را
حکیم و فعلش را مطابق
حکمت مینامیم به خاطر این است که فعل او با وساطت علم او با نظام خارج منطبق است، اما در مورد خداوند اینگونه نیست، چون افعال خداوند عین
حکمت است، نه اینکه چون مطابق چیز دیگری است
حکمت میشود.
علم خداوند به
موجودات قبل از
خلق آنها بوده است و نیازی به خلق آنها نبود تا علم به آنها پیدا کند، لذا از ابتدا
قابلیت و
ظرفیت هر
موجود در علم او معلوم بوده است و به واسطه همین علم به آن قابلیت بود که
حکمت او ایجاب میکرد تا هر یک از کدامین اسم و به چه مقدار بهره برند. لذا
حکمت او نه تنها شامل جزئیات امور، بلکه کلیات را هم دربر میگیرد و اگر در امور جزئی امری خلاف مصلحت و صواب خلایق میبینیم، این به لحاظ نقص ما در علم به آن مسئله و
حکمت ایجابی آن است.
به
صفات الهی باید از بعد "
معرفة الله" نگاه کرد و غالباً برای
تربیت انسان روی این صفات تکیه میکنند.
شناخت
حکمت الهی آثار زیر را همراه دارد:
وقتی ما بدانیم بنای باشکوه
هستی را معمار چیرهدستی ساخته و در جایجای آن اسرار
حکمت به کار برده شده، هرگز از کنار موجودات و حوادث جهان بیتفاوت نمیگذریم، پس شناخت
حکمت الهی در پیشرفت انسان و آگاهیاش نسبت به
اسرار هستی اثر عمیقی دارد.
حکمت خداوند در
تشریع و
قانونگذاری برای حل مشکلات، اطلاعات انسانها را آسان میسازد و تحمل سختیها را در راه
امتثال اوامر او لذتبخش مینماید.
توجه به این
وصف، به انسان در برابر
مصائب و
حوادث ناگوار مقاومت و
شکیبایی میبخشد، چرا که میداند هیچ یک از اینها بیحساب نیست.
دانشنامه موضوعی قرآن.