توغ
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
توغ،
شعار یا عَلَمی مخصوص تجمعات و تظاهرات آیینی ـ مذهبی
شیعیان ایران است. شیعیان در ایام سوگواری و ماههای
محرم و
صفر در پای توغ گرد میآیند و سینه میزنند و آن را با خود همراه عَلَم و علامتهای دیگر در گذرها و
محلهها میگردانند. در مواقع دیگر
سال نیز آن را در
تکیه ،
حسینیه ،
قهوهخانه ، یا خانۀ یکی از بزرگان
محله نگه میدارند.
این شعار ــ که نامش به صورت طوغ، طوق و توق نیز آمده در طول
تاریخ تغییر و تحول شکلی، معنایی و کاربُردی زیادی یافته است. توغ را واژهای ترکی و در لهجۀ اویغوری «توک» و برگرفته از «تو» یِ چینی دانستهاند.
در نوشتههای چینی کهن «تو» عَلَمی بود که در پیشاپیش تابوت مردگان میکشیدند.
توغ دسته مویی از گاو بزرگ خُتَنی موسوم به یاگ بود که همچون طُرّه بر سر
نیزه و علم نصب میکردند. این
گاو را به سبب موی بلند و نرم ابریشمگونهاش در فارسی غَژغاو ( کژگاو: گاو ابریشم)، و در زبانهای اروپایی به همان نام تبتی یاک و در ترکی قُطاس مینامیدند.
واژة توغ از تغ ترکی
جغتایی و آن نیز از اصل چینی تو به معنای درفش گرفته شده است
پادشاهان سلسلةهان (۲۰۲ ق م ـ ح۲۲۰ میلادی) تو را در مراسم
تشییع جنازه پیشاپیش تابوت حرکت میدادند. در ترکی امروز
آذربایجان توک به معنای «مو» است.
تُخ/ تُق به معنای پرچم نبرد به زبانهای
پامیری ،
پشتو ،
تبتی و
تونگوزی نیز راه یافته است.
کاشغری در دیوان لغات الترک (تألیف در ۴۶۶) معانی مختلفی برای آن ذکر کرده است، از جمله گرد وغباری که از سم اسبان برخیزد، کوس، طبل، بندآب، درپوش، درفش و عَلَم.
توغ ابتدا میله ای بود که بر سر آن دم گاو نر آسیایی (گاو تبتی، یاق/ یاک، قُطاس) نصب میشد.
اما با انتقال این نشان از آسیای مرکزی و سرزمینهای مجاور تبت ــ که زیستگاه این نوع
گاو بود ــ به نواحی غربیتر آسیا، دم اسب یا منگولة پشمی یا ابریشمی جای آن را گرفت.
گاه پنجه یا گروههای زرین یا علامتی سه گوش یا هلال مانند بر سر آن نصب میشد.
حامل توغ را توغچی
یا توغ بگی
میگفتند. ترکیباتی از این کلمه مانند تومان توغ، چارتوغ
، سَرتوغ،
پاتوق و پاتوقدار در
فارسی و ترکی معمول شده است.
ظاهراً قدیمترین کاربرد توغ در
چین بوده است که آن را در سمت چپ ارابة امپراتور قرار میدادند و شاید کاربرد
ابریشم نارنجی در توغهای دورة اسلامی، مانند توغ ایلک خانیان که «آل» نامیده میشد، از منشأ چینی آن باشد، زیرا نارنجی، رنگ شاهان چین بوده است.
در بین هونها نیز توغ به مثابه نشان حاکمیت اهمیت بسیار داشته است.
در روزگار مغولان کاربرد توغ کاملاً رواج یافت. توغ در آیین شَمَنی مظهر روح محافظ (سولده) و اهتزاز آن به معنای لشکرکشی بود.
در
جامع التواریخ رشیدالدین فضل الله به توغ چنگیز که سفید و دارای نُه دنباله بوده، اشاره شده است. بر اساس نگاره (مینیاتور) های ایرانی و چینی، نُه دنباله زیر یکدیگر قرار میگرفتهاند.
در هنگام نبرد، توغ را توغچی به جناح راست و چپ لشکر منتقل میکرد.
توغِ رئیسِ نظامیِ مغولان، سیاه (قرا توق) بود.
در متون تاریخی دورة ایلخانیان بارها به توغ و کاربرد آن اشاره شده است.
برمت
به نقاشیهایی از سدة هشتم که تصویر توغ در آن دیده میشود، اشاره کرده است. از رواج توغ در این دوره شواهدی نیز در دست است. واژة تُغلُق که به عنوان لقب غیاث الدین تُغلُق (حک: ۷۲۰ـ ۷۲۵)، بنیانگذار
سلسله تغلقیه (۷۲۰ـ ۸۱۵)، از سلاطین
دهلی ، به کار رفته به معنای «مرد صاحب توغ» است.
جهانگیر سلطان بابری (حک: ۱۰۱۴ـ۱۰۳۷) و جانشین او
شاه جهان (حک: ۱۰۳۷ـ ۱۰۶۸)، به کسانی که منصب میدادند، «
طوغ و
نقاره و
طومان » اعطا میکردند.
در حکومت عثمانی، توغ نشانی برای مراتب نظامی و دیوانی بود: توغِ میرلوا و سنجق بیگی یک دُم، توغِ بیگلربیگی دو، وزیر سه، وزیر اعظم پنج و توغ سلطان هفت یا نُه دم داشت و هنگامی که پاشایی از منصب خود بر کنار میشد، گاه از داشتن توغ نیز محروم میگردید.
آغاز لشکرکشی نیز با برافراشتن تدریجی توغها در فضای کاخ سلطنتی در
استانبول همراه بود. چنانچه وزیر اعظم فرماندهی لشکر را برعهده داشت، پس از گذشت شش هفته از بر افراشتن توغها، یکی از توغهای واگذار شده به وی که به قوناق توغی (توغ ایستگاه) معروف بود، در مواقع
جنگ با
اروپا ، به اولین لشکرگاه در
داوود پاشای استانبول و در مواقعِ جنگ با آسیاییها، به
اسکودار منتقل میشد.
سلطان محمود دوم (حک: ۱۲۲۳ـ ۱۲۲۵) همراه با دیگر نشانه های ینی چری، توغ را نیز منسوخ کرد.
نمونة توغهای عثمانی در موزة طوپقاپی استانبول و مجموعه آثار هنری وول در کراکو نگاهداری میشود. اتریشیها پس از پیروزی بر سپاه عثمانی در جنگ وین، در شکل توغهای به
غنیمت گرفته شدة عثمانی تغییراتی دادند که این اَشکال به نقاشیهای اروپایی راه یافت
، که به معرفی (هنر عثمانی در خدمت امپراتوری) اثر ژیگولسکی پرداخته است. فصلی از این اثر به توغهای عثمانی اختصاص دارد).
واحدهای سواره نظام تاتار در
ارتش لهستان تادهه های نخست سدة بیستم، توغ داشتند.
در دورۀ صفوی (سل ۹۰۷- ۱۱۴۸ق) حمل توغ به صورت عَلَمی خاص در میان سپاهیان، به ویژه سپاهیان قزلباش، معمول بود. این علمها را کسانی که به آنها توغچی
میگفتند، در پیشاپیش سپاه حمل میکردند.
بر سر این علمها معمولاً ماهچهای نصب میکردند.
در این دوره هر گاه کسی به منصب امیری مفتخر میشد، یک «طبل و علم» ـ که نشانۀ امیری بود ــ برای او میفرستادند. این طبل و علم را مرادف «توق و نقاره» گرفتهاند.
توغ در سپاه نمادی از قدرت و شوکت و مقاومت بود. پس از رسمی شدن
مذهب تشیع در
زمان شاه اسماعیل (سل ۹۰۷-۹۳۰ق) در
ایران ، نوعی توغ با این مفهوم نمادین نقش مذهبـی ـ آیینی یافت و به تجمعات مذهبی و طریقتهای عرفانی راه پیدا کرد و در زمرۀ شعارها و علمهای مقدس دینی قرار گرفت.
کاشفی توغ مداحان را نوعی نیزۀ پرچمدار و از علامات مخصوص این گروه معرفی میکند و در معنای آن مینویسد: توغ را در لشکرگاه میزدند تا هر کس بداند که جایش کجاست. در معرکهگیریها هر جا که مداحان توغ نصب میکردند، هر معرکهگیر به واسطۀ آن به حد و مقام خود پی میبرد.
توغهایی از دورۀ صفوی بازمانده که کاربُرد آیینی ـ مذهبی داشته است و
وقف تکیهها و مراسم عزاداری
امام حسین (ع) بودهاند؛ از جمله کهنترین آنها، توغ اهدایی
شیخحیدر ، پدر شاه اسماعیل، مؤسس سلسلۀ صفویه به تکیۀ اردبیل بوده است که شاه طهماسب آن را به قزوین آورد.
از توغهای کتیبهدار با تاریخ دورۀ صفوی، توغهای موجود در حسینیههای کاشان و اصفهان هستند، مانند توغ
محلۀ سیغن کاشان با تاریخ ۱۰۲۰ق؛ توغ حسینیۀ
محلۀ تودۀ بیدگل کاشان، ۱۱۰۰ق؛ توغ شهشهان اصفهان، ۱۱۱۳ق؛ و توغ حسینیۀ خانقاه بیدگل، ۱۰۹۵ق.
رواج توغ در ایران در دورة
صفوی نیز ادامه یافت
، گرچه پیشتر و در دورة ترکمانان داشتن توغ برای فرمانروایان
آق قوینلو و
قره قوینلو امری مسلّم بوده است.
در این دوره «توق و نقاره» همراه ملزوماتی از قبیل
کمربند ،
شمشیر و
جقه به نشانة رسیدن به منصب امیری به افراد اعطا میشد.
در
ایران ، دست کم از
دوره صفویه به بعد، استفاده از نوعی توغ در مراسم عزاداری بویژه در ایام
محرم معمول بوده است.
سر این گونه توغ از ورق
برنج یا
مس و به شکل مَقطع طولی گلابی است که گاه حاشیة مشبک کاری ظریفی دارد. در برخی توغهای عزاداری، سر توغ به صورت زبانه ای بلند امتداد مییابد.
این توغ را افراد معیّنی از ساکنان
محلهها با آداب و آیینهای خاص در شهر به حرکت در میآوردند و حمل آن از امتیازات هر
محله محسوب میشد.
این توغها در گیلان و غرب مازندران، عَلَم خوانده میشود و سر آن (سَرْ توغ) که بر پایة چوبی نصب شده، در روزهایی غیر از ایام محرّم در صندوقی نگاهداری میشود.
در ایام عزاداری، مردم هر
محله توغ مخصوص
محلۀ خود را که نشان و امتیاز
محلهشان به شمار میرفت، حرکت میدادند و پیشاپیش دستۀ سینهزن در شهر میگرداندند. توغ را پیش از حرکت دادن با انداختن چند تخته طاقشال ترمه و چند قواره پارچۀ سبز بر روی محور افقی آن میآراستند.
توغ را در روزهای خاصی حرکت میدهند. مثلاً در
کاشان توغ را در شب و روز
عاشورا ، روز هفتِ امام -علیه السلام -، در روز
رحلت پیامبر -صلی الله علیه وآله - در ۲۸ صفر و روز شهادت
حضرت امیرالمؤمنین علی -علیه السلام - در ۲۱
ماه رمضان از
محلههای خود بیرون میآورند و در پای آن سینه میزنند و بعد آن را در محلات قدیمی و بازار میگردانند.
توغکشان توغ را به نشانۀ کشتهشدن
حضرت ابوالفضلعباس ، علمدار
امامحسین -علیه السلام - و واژگون شدن علم او، به طور خمیده حمل میکنند.
در شاهرود هر ساله مراسم توغبندان و توغ گردان روز پنجم ماه
محرم برگذار میشود. در این روز معمّران
محلۀ تکیۀ زنجیری بازار، توغها را از خانههای
محلهها جمع میکنند و به مساجد و تکیههای
محلههای خود میبرند. بعداً توغها را از آنجا به
محلۀ قلعه ولووا منتقل میکنند و در آنجا آنها را به یکدیگر وصل میکنند و دستههای «طوقبندان» (توغ بندان) تشکیل میدهند و با سینهزنی و نوحهخوانی آنها را به مزار کهنه میبرند و باز میگردانند.
توغ مذهبی معمولاً یک تیغۀ فلزی با سر فولادیِ گلابیشکل یا سرومانند با زبانهای بلند دارد که روی یک صندوقچۀ فلزی کوچک مشبک ضریحمانند و بر پایهای چوبی یا فلزی چلیپاشکل استوار است. روی تیغه آیاتی قرآنی و برخی ادعیه کنده یا با زر کوبیده شده است. روی محور افقی پایۀ توغ معمولاً دو طاووس فلزی به قرینه بر روی دو صندوقچۀ مشبک، و روی دو زایدۀ فلزی متصل به چپ و راست بالای کاسه یا شکم تیغه، دو سر اژدهای دهانگشودۀ فلزی برآمده است. تندیسهای طاووس و اژدها، هر یک بیانگر رمزهای نهفته در ذهنیت مذهبی جامعۀ شیعۀ
ایران بوده است. تیغههای توغهای قدیمی دو بدنۀ گلابیشکل داشت که به یکدیگر وصل بودند و یک تیغۀ چهار پر منحنیشکل را میساختند.
پیشینة استفاده از توغ در میان ملتهای
مسلمان به سده های نخست باز میگردد.
طبری از «طوقات الترک» سخن گفته که
اسدبن عبدالله هنگام تحرکات نظامی در منطقة علیای سیحون در ۱۱۹ آن را همراه داشته است.
احتمالاً ریشة کاربرد توغ به عنوان نمادی مذهبی، به استفاده آن نزد
صوفیان و
فتیان میرسد. در فتوت نامة سلطانی از «توق» به عنوان یکی از علامتهای ویژة مداحان سخن به میان آمده و منشأ آن توقی دانسته شده که به زعم صاحب این کتاب آن را حسّان بن ثابت به عنوان نماد وفاداری خود به حضرت علی علیهالسلام حمل میکرد.
توغ مداحان همانند توغ لشکریان، نشان دهندة مکان مداحی ایشان بوده است.
کهنترین نشانه از کاربرد موی کژگاو به مثابۀ عَلَم در گزارش یک بازرگان یونانی به نام کوسمس در
سفر به هند در سدۀ ۶ م آمده است. او به آرایش اسبان و علمهای پایوران (سپاهیان) هندی در میدانهای جنگ با طرههایی از موی این
حیوان اشاره میکند.
گروهی از قبایل ترک که احتمالاً به کژ گاو دسترسی نداشتند، از موی اسب، طره و
پرچم میساختند و بر سر عَلَم یا نیزه یا به کلاهخودهای خود نصب میکردند و سر آنها را گاهی با ماهچه یا هلال ماه میآراستند. این علامت بزرگترین نشان آنان بود که توغ نامیده میشد.
در ترکی عثمانی قدیم تاجی از موی اسب یا پر مرغ را نیز که نشاندهندۀ مراتب نظامی امیران
سپاه بود، توغ مینامیدند.
مثلاً در سلسله مراتب سپاهی ترک میرلوا یا سنجق بَی، بیلربی، هر یک به ترتیب یک، دو و ۳ توغ، و وزیراعظم ۵ توغ، و سلطان در
زمان جنگ ۷ یا ۹ توغ داشتند. همچنین دریادار را توغ میرال، سرهنگ را توغ بی و سرتیپ را توغ جنرال میگفتند.
در دیوان لغات الترک عَلَم، غبارِ برخاسته از سُمّ اسبان، کوس و طبل و آببند
در لغت چغتای و ترکی عثمانی توک (موی)، قُطاس (موی یا دم حیوان دریایی)، سنجق (علم)، بیرق، قیل (موی) و پشم
نیز علامت سلطنتی، پرچم
جنگ و جا و محل تجمع سپاهیان در میدان جنگ به معنای توغ آمده است. بنا بر اسناد تاریخی موجود، توغ در آغاز، کاربرد سپاهیگری داشته، و از علایم و بیرقهای امیران و سپاهیان در جنگ بوده است. طبـری (۲۲۴-۳۱۰ق) در جنگ اسد بن عبدالله حاکم
خراسان با خاقان ترک و امیرخُتَلان در ۱۰۹ق/۷۲۷م چند جا به «طوقات ترک» در سپاه خاقان اشاره میکند.
توغ از بیرقهای سپاهیان مغول بود. چنگیزخان (حک ۶۰۰-۶۲۴ق) توقی سپید ۹ پایه داشت که به هنگام فراخوانی و جمع کردن افراد سپاه، یا پیروزی در جنگها با برپا کردن طوی (جشن) آن را در زمین فرو میکرد.
توق سیاه یا «قراتوق» نشان و علامت اربابان و رؤسای نظامی مغول بود که «توقچی» آن را حمل میکرد.
در تشکیلات دولت قراقویونلو و آققویونلو داشتن توغ یا توق (تاجی از مو یا پر مرغ) از لوازم و ضروریات فرمانروایی بود و مراتب هر امیر و فرمانروایی به شمارۀ توغهایش شناخته میشد.
در قدیم، در برخی از شهرها، هر
محله توغی داشت که آن را در تکیه، حسینیه و قهوهخانه یا در خانۀ یکی از بزرگان و روحانیان یا سر
محلهها نگهداری میکردند. مثلاً شهر قم ۵ توغ تاریخی داشت (ظاهراً هنوز هم وجود دارد) که هر یک به یکی از
محلههای پنجگانۀ قدیمی شهر تعلق داشت.
محلههای قدیمی شهر کاشان نیز هر یک توغ مخصوص خود داشتند.
توغها علامت و نماد
محلهها و جماعت ساکن در آنها بودند. جاها و
محلههایی را که توغ در آنها نگهداری میشد، پاتوغ («پا» فارسی + «توغ» ترکی) مینامیدند.
در
تهران پیش از دورۀ قاجار و در دورۀ شاه طهماسبی، فقط یک پاتوغ به نام «پاتوغ دانگی»، در شمال
محلۀ یهودیها معروف بود.
در دورۀ مظفرالدین شاه، شهر تهران را به ۵
محله، و هر
محله را به چند پاتوغ، و هر پاتوغ را به چند گذر تقسیم کردند؛ هر
محله را به یک کدخدا، و هر پاتوغ را به نایبی با چند پلیس سپردند.
پاتوغداران از سرشناسان و گاهی ریشسفیدان و پهلوانان خوشنام
محله انتخاب میشدند.
ه/spanspan class=ر پاتوغ به نام پاتوغدار آن
محله شناخته میشد، مانند پاتوغ سید جعفر یا پاتوغ حاجی عباس.
قهوهخانههایی که در آنها توغ نگهداری میشد، بنا بر نقش اجتماعی خود، رفته رفته میعادگاه اهل حرفه و
صنعت و محل تجمع پهلوانان و لوطیان از هر قشر و لایه و
طبقه ، و به اصطلاح پاتوغ آنها شد.
کسانی را که در یکی از این قهوهخانهها و اطراف توغها گرد میآمدند، پاتوغی میخواندند.
پاتوغداری، یا پیشوایی و ریاست پاتوغهای هر قهوهخانه را مانند پاتوغداری در هر
محله، یکی از پهلوانان و لوطیان پیشکسوت و دلیر و صاحب اخلاق و نیکرفتار برعهده داشت.
کلمة پاتُق /پاتوق/ پاتوغ در فارسی امروز به معنای قرارگاه و میعادگاه و محلی که کسی در اوقات معیّنی به آنجا میرود
و معمولاً بخشی از وقت بیکاری خود را در آنجا میگذراند، از همین ریشه است
و پاتوقدار کسی است که در پاتوق سِمت پیشوایی دارد و در معنای محدودتر، کارگردان عزاداریهای
ماه محرم است که
علم و
کتل و ملزومات عزاداری را نگه میدارد و غالباً از معتمدان اهل محل است.
در
تهران در دورة ناصری و مظفری، هر کدام از محلات تعدادی پاتوغ (محل گرد آمدن) داشتند که پاتوغداران آن از افراد سرشناس و ریش سفید محل بودند.
(۱) آمار دارالخلافۀ تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۲) اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، تهران، ۱۳۵۰ش.
(۳) اوزون چارشیلی، «نگاهی به تشکیلات دولتهای قراقوینلو و آققوینلو»، ترجمۀ وهابولی، تحقیقاتتاریخی، تهران، ۱۳۷۲ش.
(۴) اولغون، فرهنگ ترکی به فارسی، تهران، ۱۳۵۰ش.
(۵) سلیمان بخاری، لغت چغتای و ترکی عثمانی، استانبول، ۱۲۹۸ق.
(۶) برهان قـاطع، محمـدحسیـن بن خلف تبـریزی، به کوشش محمـدمعین، تهـران، ۱۳۷۶ش.
(۷) علی بلوکباشی، قهوهخانههای ایران، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۸) علی بلوکباشی، نخلگردانی، تهران، ۱۳۸۳ش.
(۹) ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، تهران، ۱۳۳۱ش.
(۱۰) رشیدالدین فضلالله، تاریخ مبارک غازانی، به کوشش کارل یان، هارتفرد، ۱۳۵۸ق/۱۹۴۰م.
(۱۱) رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۱۲) رهربرن، ک م، نظام ایالات در دورۀ صفویه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۵۷ش.
(۱۳) منوچهر ستوده، «توغ و پاتوغ»، آینده، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۱۴) علیاصغر شریعتزاده، «احیای هستۀ فرهنگی بافت قدیم شاهرود»، مجموعۀ مقالات مردم شناسی ایران، تهران، ۱۳۷۹ش.
(۱۵) طبری، تاریخ.
(۱۶) علیاصغر فقیهی، تاریخ جامع قم: تاریخ مذهبی، قم، ۱۳۵۰ش.
(۱۷) قاضی احمد قمی، خلاصة التواریخ، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۵۹ش.
(۱۸) محمود کاشغری، دیوان لغات الترک، استانبول، ۱۳۳۰ق.
(۱۹) حسین کاشفی، فتوتنامۀ سلطانی، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۵۰ش.
(۲۰) محمدعلی گلریز، مینودر یا بابالجنة قزوین، تهران، ۱۳۳۷ش.
(۲۱) علی اکبر، لغتنامۀ دهخدا.
(۲۲) حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان، قم، ۱۳۷۸ش.
(۲۳) محمد معین، فرهنگ فارسی، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۲۴) ولادیمیرتسف، نظام اجتماعی مغول، ترجمۀ شیرین بیانی، تهران، ۱۳۴۵ش.
(۲۵) آمار دارالخلافة تهران: اسنادی از تاریخ اجتماعی تهران در عصر قاجار، چاپ سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، تهران: نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۸ ش.
(۲۶) آئین قلندری: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، فرقة عجم و سخنوری، چاپ ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری، تهران: فراروان، ۱۳۷۴ش.
(۲۷) اسکندر منشی.
(۲۸) اسماعیل حقی اوزون چارشیلی، «نگاهی به تشکیلات دولتهای قراقوینلو و آق قوینلو»، ترجمة وهاب ولی، مجلة تحقیقات تاریخی، ش ۸ (بهار۱۳۷۲).
(۲۹) ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، تهران ۱۳۳۱ش.
(۳۰) جهانگیر، امپراتور هند، جهانگیرنامه (یا) توزک جهانگیری، چاپ محمدهاشم، تهران ۱۳۵۹ش.
(۳۱) دهخدا.
(۳۲) رشیدالدین فضل اللّه، جامع التواریخ، چاپ محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران ۱۳۷۳ش.
(۳۳) همو، کتاب تاریخ مبارک غازانی: داستان غازان خان، چاپ کارل یان، لندن ۱۳۵۸/۱۹۴۰.
(۳۴) کلاوس میشائل روربورن، نظام ایالات در دورة صفویه، ترجمة کیکاوس جهانداری، تهران ۱۳۵۷ش.
(۳۵) منوچهر ستوده، «توغ و پاتوغ»، آینده، سال ۱۰، ش ۴ و ۵ (تیر و مرداد ۱۳۶۳).
(۳۶) محمد پادشاه بن غلام محیی الدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۳۷) غلامحسین صدری افشار، نسرین حکمی و نسترن حکمی، فرهنگ زبان فارسی امروز، تهران ۱۳۶۹ش.
(۳۸) طبری، تاریخ طبری.
(۳۹) محمودبن حسین کاشغری، نامها و صفتها و ضمیرها و پسوندهای دیوان لغات الترک، ترجمه و تنظیم و ترتیب الفبایی محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۷۵ش.
(۴۰) حسین بن علی کاشفی، فتوت نامة سلطانی، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران ۱۳۵۰ش.
(۴۱) محمدصالح کنبو، عمل صالح، الموسوم به شاه جهان نامه، ترتیب و تحشیة غلام یزدانی، چاپ وحید قریشی، لاهور ۱۹۶۷ـ۱۹۷۲.
(۴۲) حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان در بیوت علما و حوزه های علمیه و کشورهای جهان، ج ۱، قم ۱۳۷۸ ش.
(۴۳) محمد میرشکرایی، «محرّم و نشانه های نمادین»، کتاب ماه هنر، سال ۱، ش ۷ (فروردین ۱۳۷۸).
(۴۴) ابوالحسن نجفی، فرهنگ فارسی عامیانه، تهران ۱۳۷۸ش.
(۴۵) نظام الدین شامی، تاریخ فتوحات امیرتیمور کورکان معروف به ظفرنامه، چاپ فلکس تاور، پراگ ۱۹۳۷ـ۱۹۵۶.
(۴۶) باریس یاکوولیویچ ولادیمیرتسوف، نظام اجتماعی مغول، ترجمة شیرین بیانی، تهران ۱۳۶۵ش.
(۴۷) Palmira Brummett, " (Review of) Ottoman art in theservice of empire ", International journal of Middle East studies , vol ۲۶, no۱ (Feb ۱۹۹۴) .
(۴۸) G Doerfer, Tدrkische und mongolische Elemente im Neupersischen , Wiesbaden ۱۹۶۳- ۱۹۷۵;.
(۴۹) EI ۱ , sv "Tu ¦g ¢h ¢" (by Cl Huart) .
(۵۰) EI ۲ , svv "H ¤arb IV: Ottoman empire" (by V J Parry) , "Lipk ¤a" (by Z Abrahamowicz and J Reychman) , " Tug ¢h ¢" (by C E Bosworth) .
(۵۱) I A , sv "Bayrak" (by M Fuad Kخprدlد) .
(۵۲) Mehmet Zeki Pakal ân, Osmanl Tarih Deyimleri ve Terimleri Sخzlدg §د , Istanbul ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
(۵۳) FSteingass, A Comprehensive Persian - English dictionary , London ۱۹۷۷.
(۵۴) Uzbek Sa ¦vet Ensiklopediyasi , Tashkent ۱۹۷۱-۱۹۸۰.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «توغ»، شماره۴۰۴۵. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «توغ»، ج۱۶، ص۵.