تعلیم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تعلیم و
تعلم از مهمترین امور
سعادت آفرین برای
بشر است. در سایه
تعلیم بود که
انسان مسجود فرشتگان شد و در
سایه تعلم است که انسان میتواند دیگران را
رشد داده و از
علم آنها نیز بهره مند شود.
تعلم به معنای یاد گرفتن و
دانش آموختن است؛ چنان که
تعلیم به معنای آموختن و
آموزش دادن است.
تعلیم و
تعلم برگرفته از
واژه علم و از
مشتقات آن است که در باب تفعیل و تفعل (ثلاثی مزید) به کار رفته است تا معنای آموزش دادن و نیز آموزش گرفتن را بیان دارد.
مشتقات واژه
علم در
قرآن بسیار آمده است. در بسیاری از
آیات قرآن خداوند خود را
معلم و
آموزگار معرفی کرده است. به عنوان نمونه در سوره الرحمن میفرماید: «الرحمن
علم القرآن»«خداوند رحمان،
قرآن را آموزش و
تعلیم داده است.»
و یا در سوره علق میفرماید:«اقرء و ربک الاکرام الذی
علم بالقلم»«بخوان و پروردگار تو بس گرامی است همان کسی که با قلم انسان را آموزش داد»
«
علم الانسان مالم
یعلم»« به انسان چیزی را که نمی دانست، آموخت.»
در
بینش و
تحلیل قرآنی،
حکایت آموزگاری
خداوند و آموزش
دیدن انسان، حکایت
هویت و
ماهیت انسانی است. به این
معنا که انسان به جهت همین آموزش دیدن
مستقیم از سوی
پروردگار است که به
مقام انسانیت و در نتیجه
خلافت الهی بر
هستی از
قرارگاه زمین دست یافت.
در تحلیل
قرآنی آدمی به سبب
دانش و
معارفی که به
تعلیم الهی آموخته
شرافت یافته است و مستحق
سجده همه
کائنات از
فرشتگان و
پست تر از ایشان قرار گرفته است. این آموزش انسان به این
علت است که همگی از وی آن چه را که به طور مستقیم
قابلیت ادراک آن را نداشتهاند، بیاموزند. در این بینش حتی آنانی که قابلیت داشته نیز نیازمند رهنمونهای بشری هستند تا به مقام
کمالی خود دست یابند؛ زیرا تنها انسان است که به
علم و دانش
اسمای الهی و
تعلیم مستقیم خداوندی توانسته است
ظرفیتها و توانمندی های خود را به طور کامل بروز و ظهور دهد و به
خلاقیت الهی دست یابد و به عنوان واسطه در
فیض عمل کند و نقش پروردگاری در طول را به عنوان
ولایت به عهده گیرد. این نقش تنها به سبب دانشی است که آموخته است. از این جاست که اهمیت و ارزش
تعلم و نیز
تعلیم دانسته میشود.
در داستان ماهیت و
هویت سازی انسان در روز نخست آفرینش آمده است که
خداوند پس از آن که
حضرت آدم(علیه السلام) را برای
خلافت آفرید به وی اسماء الهی را آموخت و سپس آن
اسماء را بر
فرشتگان عرضه داشت تا آن را بیان دارند ولی فرشتگان از دریافت
حقیقت اسما
ناتوان و
عاجز شدند و نتوانستند آن را بشناسند، از این رو عرضه میدارند که ما تنها
قادر به
درک و
بیان آن چیزی هستیم که خداوند به ما آموخته است و این دانش اسما فراتر از آن حد و اندازه ای است که ما بدان آگاه شویم. سپس خداوند از آدم(علیه السلام) میخواهد تا آن چه از اسمای الهی را که آموخته به فرشتگان بنمایاند و نشان دهد که خود از چه ظرفیت و دارندگی بالا و والایی برخوردار است. آدم(علیه السلام) نیز اسما را به فرشتگان و دیگران گزارش میکند.
به هر حال، خداوند
معلم نخست و انسان
متعلم اول است و حق آن است که بگوییم
معلم اطلاقی تنها خداست و اوست که به انسان همه چیز را به شکل اسمای الهی آموخته است و انسان به جهت ظرفیت ذاتی توانسته است آن را بپذیرد و به صورت
تعلم و پذیرش دانش اسما در
ذات خود قراردهد. با نگاهی گذرا به
آیات قرآن میتوان دریافت که
شأن و
مقام آموزگاری در چه حد و اندازه ای است؛ زیرا
تعلیم فعل خداوند و
شغل پیامبران است و خداوند در
قرآن بیان میدارد که
معلم دیگر انسان پیامبران هستند که به انسان
کتاب و
حکمت میآموزند و آنان را برای
زندگی اجتماعی و
قانونی و بالندگی و
رشد آماده میسازند.
از این روست که
قرآن انسانها را به فراگیری و دانش آموزی فرا میخواند و ایشان را
تشویق و
ترغیب میکند تا
دانش آموزی را در
اولویت برنامه ریزی
هدایتی و
تربیتی جامعه اسلامی قراردهند و با
بی سوادی مبارزه کنند. بر این مبنا است که به
قلم و آن چه از دانش و
علوم می نگارد
سوگند میخورد و بر اهمیت آن تأکید میورزد.
و این
حکم فقهی نیز بر اهمیت
تعلیم تأکید میورزد که
شکار سگ تعلیم داده شده
طاهر و
پاک شمرده میشود.
قرآن برای
تعلیم و
تعلم آداب خاصی را بیان میکند. در مسئله
تعلیم قرآن به مسئله مهم و اساسی
تعهد اشاره میکند و بیان میدارد که
تعلیم کننده باید با
متعلم شرط کند که بر
پایه و
اساس دانش عمل نماید و
متعهد گردد تا از دانش خود به خوبی و درستی بهره گیرد. بر همین پایه است که
هاروت و
ماروت دو
فرشته الهی در زمان
حضرت سلیمان(علیه السلام) برای آموزش
متعلمان از ایشان میخواهد که متعهد گردند تا از دانش خویش در راستای اهداف نادرست بهره نگیرند و آن را برای اهداف سازنده و
مفید به کار گیرند.
افزون بر این میتوان به آداب دیگری که
قرآن بدان تأکید کرده است اشاره نمود. از جمله میتوان به آداب زیر اشاره کرد:
از آداب
تعلم آن است که
متعلم و
شاگرد از
معلم خویش برای یادگیری
اجازه بگیرد؛ چنان که
حضرت موسی(علیه السلام) در هنگام
تعلم دانش لدنی الهی از
عالم ربانی اجازه گرفته و میفرماید: «هل اتبعک علی ان
تعلمن مما
علمت رشد» «آیا میتوانم برای دست یابی به دانش رشدی که به تو آموخته شده است از تو پیروی نمایم.»
بنابراین نمی توان بدون اجازه در
دروس استادان شرکت کرد؛ زیرا برای کسب هر دانشی شرایطی لازم و ضروری است که
استاد و
معلم میتواند با
آزمون و یا روشهای دیگر آن را به دست آورد.
شاگردان نباید پیش از پایان آموزش هر درس و یا هر دانشی در
پرسش شتاب کنند؛ زیرا بسیاری از پرسشها در هنگام
تعلیم استاد و
معلم به خودی خود
پاسخ داده میشود و در یک فرآیند طبیعی پرسشی باقی نمی ماند؛
تعجیل و شتاب موجب میشود تا
معلم ناچار شود مسئله ای که میبایست در جایگاه خود طرح و تبیین گردد را پیش تر بیان کند و آموزش درست را با مشکل و خلل مواجه سازد و یا به پرسشها پاسخ ندهد که موجبات کدورت و یا برداشتهای نادرست دیگر از سوی شاگردان را سبب میشود. بنابراین شایسته و بایسته است که شاگردان در هنگام
تعلیم از شتاب و تعجیل دوری و
اجتناب ورزند و پرسشهای خود را به وقت دیگری واگذارند. این مسئله در
حقیقت به معنای
شکیبایی و
صبر است.
یکی دیگر از آداب
تعلم آن است که شاگردان
حق استاد را مراعات نموده و از
احترام و
تکریم وی کوتاهی نکنند. اجازه گرفتن، پاسداشت
عمل و
سخن استاد، پیروی از بیانات و دانش آموخته شده، عدم تعجیل در پرسش گری و یا اموری از این دست در حقیقت بیان دیگری از
تکریم و
احترام به
استاد و
معلم است.
از دیگر آداب
تعلم اطاعت از استاد است؛ اگر شاگرد از استاد
پیروی نکند نمی تواند به درستی به دانش دست یابد و در نتیجه دانشی را یا
کسب نخواهد کرد و یا به طور
ناقص کسب میکند. اگر استاد و
معلم به چیزی
دستور داد میبایست به طور دقیق بر پایه آن عمل کرد و
عصیان نورزید. البته این به شرطی است که شاگرد استادی کامل را انتخاب کرده باشد و در غیر این صورت میبایست
عقل و
شرع را معیار قراردهد و جز در
معصیت خالق و
پروردگار از استاد پیروی کند؛ زیرا
هدف از
تعلم دست یابی به دانش
رشد و
کمال است و این با معصیت و عمل
خلاف شرع ممکن نمی شود.
واگذاری امور به
مشیّت الهی از آداب
تعلم است که از آن به
توکل یاد میشود. برخی از دانشها ممکن است به جهت تفاوت
استعدادها و ظرفیتها برای شخصی دور از دسترسی باشد، با این همه توکل موجب میشود تا
امید به دستیابی برای وی فراهم گردد و خداوند به عنایت و توفیق خود وی را به مقامی رساند که ظرفیت و شرایط کسب آن دانش را به دست آورد.
از دیگر آداب
تعلم آن است که دشواریهای
تعلم هر دانشی به شاگردان گوشزد شود تا دانش آموز با توجه به ظرفیت و توان خود آماده دریافت دانش گردد.
این مسئله از آداب مهم
تعلم است؛ زیرا آدمی در شرایط
سخت و
دشوار، ناشکیبایی کرده و از ادامه دانش آموزی منصرف میشود. از این روست که شاگردان میبایست
صبر و
شکیبایی را پیشه خویش سازند و در دانش آموزی از
عجله اجتناب کنند و خواهان آن نشوند که زود به هدف دست یابند بدون آن که فرآیند دانش آموزی را به
کمال گذرانده باشند.
قرآن روشهایی را برای
تعلیم بیان میکند که میتوان از آن برای دانش
علوم مختلف بهره برد. در این بخش برخی از روشهای
تعلیمی قرآن بیان میشود:
ارائه نمونه عینی، از روش های
قرآن در
تعلیم معارف و دانشهاست. در آیاتی از
قرآن بیان شده است که چگونه پرسشگری میتواند
زیانبار باشد و فرد را با دشواریهای چندی مواجه سازد.
در حقیقت میتوان از این روش
قرآنی به صورت تعمیمی بهره برد و در آموزش به نمونههای عینی و قابل دسترسی برای
متعلمان اشاره کرد تا آنان با آشنایی با نمونهها بتوانند
رفتار و منش خود را تنظیم و هماهنگ سازند.
قرآن کریم برای عینی و قابل
فهم کردن مطالب و آموزهها از
تشبیه معقول به
محسوس استفاده میکند. بنابراین بر
معلمان و آموزگاران است که در بیان مطالب معقولی که دور از دسترس و یا
اندیشه متعلمان است، از روش تشبیه بهره جویند.
قرآن در بیان اعمال
کافران بیان میدارد که اگر بخواهیم آن را
تبیین و روشن کنیم میبایست اعمال ایشان را همانند
خاکستری در برابر باد همانند نماییم که در گذر
تندباد و
طوفانی سهمگین قرار گرفته است. چنان که در بیان
سخن و
کلام طیب و
پاک، آن را به
درخت پرباری همانند میکنند که
اصل و
ریشه آن ثابت است و
شاخههای آن در
آسمان قرار گرفته و همگان از آن بهره میبرند درحالی که
سخن ناپاک و
خبیث همانند درختی برآمده از
زمین است که ریشه در
خاک ندارد و
قرارگاهی برای آن نیست تا بر پایههای خویش بایستند و دیگران از بر و بار آن بهره مند گردند.
گوشزد کردن پیاپی
رهنمودها و دانشها و
تکرار آن از روشهای
تعلیمی قرآن است. از این رو گفته شده است که الدرس
حرف و التکرار الف؛
درس یک حرف است ولی هزار بار تکرار لازم دارد تا جا بیافتد و قرار گیرد. تکرار و
استمرار در
تعلیم همانند
قطرات آبی است که بر
صخرههای سخت و
مرمرین فرو میریزد و درنهایت نقشی بر آن میآفریند و در دل آن جای میگیرد.
جهت
تفهیم دقیق شاگردان،
قرآن از
روش بیان فلسفه و
علت احکام استفاده میکند. به عنوان نمونه در بیان
حکم آرام
سخن گفتن میفرماید که بلند سخن گفتن موجب میشود که فرد از سخن گوینده بگریزد و آن را
ناخوش و
زشت شمارد؛ چنان که
صدا و
سخن خر را
زشت و
ناهنجار میشمارد.
بیان مطالب به
شیوههای متفاوت و مختلف، روشی کارساز است که
قرآن در
تعلیم و
تربیت خود برگزیده است. در آیات زیادی سخن از این است که
قرآن یک مسئله را به شکل آیات مختلف بیان میکند. این مسئله در
اصطلاح قرآنی به
تصریف آیات مشهور است.
قرآن بیان میدارد که هدف از تصریف آیات و بیان متنوع یک مسئله به اشکال مختلف برای امکان بخشی
فهم و
درک دقیق
مسئله و
مطلب برای
مخاطب و
شنونده آن است.
از روشهای مفید و کاربردی
قرآن برای آموزش و
تعلیم، بهره گیری از
طرح سؤال و
پرسش است.
قرآن در
بیان و تبیین بسیاری از مسایل
سخت و
پیچده با طرح پرسش میکوشد تا در
ذهن مخاطب انگیزه و چالشی را برانگیزد تا در جستجوی پاسخ برخیزد. این گونه میشود که پس از
تلاش پرسش شونده، امکان
استقرار و جا افتادن
مطلب برای او بیش از پیش فراهم میگردد.
قرآن به نقش
قوای حسی و
مشاهدات عینی در
تعلیم و
آموزش مجهولات و
شناخت آن توجه داده و میفرماید که چگونه
انسان با مشاهده آفریدههای دیگر و
رفتار ایشان میتواند بر دانش و تواناییهای خود بیافزاید. به عنوان نمونه هنگامی که
قابیل در عملی نابخردانه و
خلاف نظام آفرینش،
برادر خویش
هابیل را کشت نمی دانست که با
جسد بی جان برادر چه کند. با این همه با توجه به ظرفیت و توانمندیهای طبیعی و خدادادی خود، به
رفتار کلاغ توجه کرد و از او آموخت که چگونه میتوان
چاله و
حفرهای در
زمین کند و جسد را در
خاک پنهان کرد. در گزارش
قرآن از این مسئله آمده است: «فبعث الله غرابا بیحث فی الارض لیریه کیف یواری سوأه اخیه قال یا ویلتی اعجزت ان اکون مثل هذا الغراب فاواری سوءه اخی فاصبح من النادمین»«پس خداوند کلاغی را برانگیخت که در زمین جستجو میکرد و آن را میکند تا بدو بنمایاند که چگونه میتواند جسد برادرش را در خاک کند. (قابیل) گفت: وای بر من که
ناتوانم از این که مانند این
کلاغ باشم و جسد برادرم را در خاک کنم. پس، از پشیمانان گردید.»
دراین
گزارش به چگونگی آموزش از طریق
حواس اشاره میشود. در آیات دیگری به این مسئله اشاره میشود که دانش انسانی از ر اه
چشم و
گوش به دست میآید و
قلب است که آن را دریافت و به صورت دانش دسته بندی میکند و یا از
مردمان میخواهد که به
خلقت و آفریدههای پیرامونی و حتی کارکرد و نحوه ساخت و ساختار
بدن خود توجه کند و از آن درسها بیاموزد.
در
قرآن غیراز امور یاد شده از
قلم نیز به عنوان
ابزار تعلیم یاد شده و گرامی داشته شده است. در
سوره علق،
خداوند پس از
سوگند میفرماید: «الذی
علم بالقم
علم الانسان ما لم
یعلم»«خداوندی که به قلم به انسان دانشی را آموخت که نمی دانست.»
بنابراین قلم در تعبیر
قرآنی به عنوان ابزار آموزشی مورد
تجلیل و
تکریم قرار گرفته و بر اهمیت آموزش از راه نوشته تاکید شده است. این بدان معناست که
علم و دانش از طریق
نوشتار نیز کسب میگردد و تنها روش و ابزارهای حسی به عنوان ابزار دانش بشر نیست. انسان بر خلاف همه موجودات دیگر از این توان برخوردار است تا بتواند دانش خود را از طریق
بیان و
کتابت به دیگری منتقل نماید.هیچ موجودی دیده نشده است که بتواند از طریق کتابت و
نگارش به دانش دست یابد و یا آن را به دیگری انتقال دهد.
پرسش
معلم دراین جا این است که آیا میتوان هر چیزی را به هرکس
تعلیم داد؟ چه چیزهایی را میتوان
تعلیم داد و یا باید
تعلیم داد و چه چیزهایی را نباید
تعلیم و آموزش داد؟ نگرش
فقهی قرآن به مسئله باید و نبایدهای حقوقی افزون بر باید و نبایدهای
اخلاقی چیست؟
بی گمان در
بینش انسانی این مسئله مطرح شده و میشود که از نظر اخلاقی برخی امور و مسایل میبایست
تعلیم داده شود و در انتقال آن به دیگران
بُخل نکرد. انسان از نظر اخلاقی متعهد است تا مسائل و اموری را که در زندگی بشر کاربردی و سازنده است، به دیگری بیاموزاند. از این رو گفته شده است که اصل اخلاقی آموزش دیگری به ویژه آموزش چیزهایی است که به عنوان برآورده کردن نیازهای بشری است؛ چنان که آموزش ارزشها و اصول ارزشی از اموری است که
جوامع خود را به جهت اخلاقی ملزم به آموزش میبینند و در اقدام به آن کوتاهی نمی ورزند.
از سوی دیگر همین اصول اخلاقی برخی از آموزشها را نادرست و خلاف اصول اخلاقی و ارزشی دانسته و از آن پرهیز میدهد؛ از جمله این مسایل و امور میتوان به آموزشهایی اشاره کرد که موجب
هلاکت خود و یا دیگری و
آسیب به
فرد و
اجتماع میگردد.
در آموزههای
قرآنی نیز
احکام و آموزههای دستوری است که برخی از آموزشها را لازم و ضروری و
واجب دانسته و برخی را
حرام و نادرست بر شمرده و
مؤمنان را از آن برحذر داشته است.آموزش اخلاق و آداب معاشرت از وظایف پدر در حق فرزند خویش
و نیز چگونگی ورود
فرزندان به
اتاق و محل استراحت
پدر و
مادر از جمله آموزههای دستوری
قرآن است.
بر مومنان است که
علوم دینی را از
اهل آن بیاموزند
و بر
اهل ذکر است که به پرسشهای
علمی و دینی مومنان پاسخ دهند. چنان که بر پیامبران است که
علوم و
حقایق و
معارف و
حکمت را به انسانها بیاموزند.
در بینش
قرآنی آموزش
علوم زیانبار امری
مردود است و
مومنان باید از آن
پرهیز کنند.
قرآن با اشاره به داستان هاروت و ماروت بیان میدارد که چگونه مردمان
بابل به جای آموزش امور مفید و سازنده به
تعلم علوم زیانبار روی آورده و از
دانش خود
ضد دیگر مردمان
سود میجستهاند.
قرآن میکوشد تا با این روش مردمان را از آموزش
علوم زیانبار پرهیز دهد.
بنابراین هم بر
معلم است تا با شناخت ظرفیت
شاگردان و
متعلمان دانش را منتقل کند و هم بر
متعلمان است که دانشی را که میآموزند در
راه راست و درست استفاده کنند و برای
زیان و
ضرر زدن به دیگران از آن سود نبرند. آموزش
احکام و
قوانین تعلیم چگونگی توبه
تعلیم بیان
و
تعلیم تسبیح
و
تعلیم دعا و
حکمت و
نویسندگی و مانند آن از دسته آموزههای
قرآنی در حوزه
تعلیم و
تعلم است که در آیات بسیاری بدان پرداخته شده است.
دانش نامه موضوعی قرآن.