بنیهاشم (دانشنامهجهاناسلام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بنیهاشم، تیرهای از
قبیله قریش منسوب به
هاشم بن
عبدمناف بن
قُصَیّ بن کِلاب، نیای دوم پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) هستند.
هاشمى یا
بنىهاشم بنابر مشهور، به افرادى گفته مىشود كه از طریق پدر به
هاشم بن عبد مناف منتسب هستند.
قصیّ از نوادگان
اسماعیل بن ابراهیم (علیهالسّلام) بود
و حدود یک
قرن پیش از
ولادت پیامبر، بزرگ
قریش شد.
پس از او فرزندانش
عبدالدّار و
عبدمناف و سپس
هاشم فرزند عبدمناف به این
مقام رسیدند.
هاشم از
پدر دو منصب
سقایت و رفادت (
میزبانی حاجیان) را به
ارث برد.
به دنبال
فتوّت و
ایثار هاشم در هنگام بروز
قحطی در میان قریش و نیز اقدامات کارآمد او در گسترش محدوده
تجارت قریش از
مکه تا
شام، وی
مکانت و
احترامی ویژه در میان مردم مکه یافت.
برادرزاده هاشم،
امیة بن عبدشمس، مایل بود به همان
مکانت اجتماعی هاشم نایل شود ولی تلاشهای متکلّفانهاش بیاثر ماند و سرانجام در پی یک
داوری،
امیّه ناگزیر از ترک مکه شد و ده سال در شام زیست و به این ترتیب
ریاست قریش برای هاشم
تثبیت شد.
ظاهراً این واقعه در ایجاد
نقار و جدایی بین
بنیهاشم و
بنیامیّه مؤثر بوده است؛
هرچند برخی روایات تاریخی درباره همزادی هاشم و عبدشمس،
نیای امویان،
در توجیه نزاعها و رقابتهای بعدی امویان با
بنیهاشم مورد توجه قرار گرفته است.
در برخی
کتب تاریخی به «
مُنافره» (
مفاخره به
حسب و
نسب)
حرببن امیّه با
عبدالمطلب نیز اشاره شده است.
پس از مرگ هاشم، برادرش
مطّلب مناصب او را گرفت و سپس عبدالمطّلب، فرزند هاشم
جانشین او شد.
وی در دوره ریاست خود
چاه زمزم را بار دیگر حفر و برخی
رسوم جاهلی را الغا کرد و به سبب خصلتهای بزرگمنشانه نزد مردم مکه
حرمت یافت و در
سختیها و رویدادهای دشوار همه به سراغ او میآمدند. (مانند داستان حمله
ابرهه به مکه و دیدار عبدالمطلب با او.
بعد از عبدالمطلب، فرزندان او با عنوان
بنیهاشم و
بنیعبدالمطلب شناخته میشدند.
به نوشته
مورخان و
مفسران، بعد از نزول آیه «وَاَنْذِر عَشیرَتَکَ الاقرَبینَ»
که آغاز
دعوت آشکار
پیامبر بود،
حضرت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم،
بنیعبدالمطلب را گرد آورد و رسماً آنان را به پذیرش دینش فراخواند.
اگرچه همه افراد
بنیهاشم و
بنیعبدالمطلب در قبول دعوت پیامبر یکسان نبودند و حتی بسیاری از آنان تا بعد از
فتح مکه ایمان نیاوردند، ولی همه (به استثنای
ابولهب) در برابر واکنشهای منفی
سران قریش و در
مقابله با آزارهای مکیان به پیامبر و
مسلمانان، به
حمایت از
رسول اکرم برخاستند.
حضور
ابوطالب، عموی پیامبر اکرم، که در آن زمان بزرگ
بنیهاشم و
قریش به شمار میآمد، در این حمایت
تأثیر جدی داشت.
در پی
هجرت مسلمانان به
حبشه، به دستور پیامبر، و شکست نمایندگان قریش در مقابله با این اقدام و حمایت
نجاشی از مهاجران، و نیز افزایش
گرایش مردم قبایل مختلف به
اسلام، سران تیرههای قریش راه دیگری پیش گرفتند و در یک
پیماننامه رسمی، به امید آنکه
بنیهاشم از
پشتیبانی پیامبر دست بشویند، به
تحریم اقتصادی و اجتماعی
بنیهاشم دست زدند.
افراد
بنیهاشم، جز ابولهب، در پاسخ به این
تحریم، راهیِ
شعب ابیطالب شدند و سه سال در
تنگنای شدید مالی و اجتماعی زیستند، تا آنکه میان بزرگان قریش در ادامه تحریم
اختلاف افتاد و تحریم شکست؛
بعد از هجرت، گذشته از فداکاریهای افراد
بنیهاشم برای استقرار اسلام و پیشتاز بودن آنان در دفاع از اسلام و شرکت در
غزوهها، آن تعداد از
بنیهاشم که در
مکه بودند، نیز غالباً از همراهی با نقشههای
مشرکان مکه برای
جنگ با مسلمانان
امتناع داشتند.
با وقوع
جنگ بدر که در آن چند تن از سران
بنیامیه کشته شدند،
دشمنی بنیامیّه با
بنیهاشم، از آن رو که این افراد به دست
حضرت علی علیه السّلام و
حمزه کشته شده بودند، افزایش یافت، ولی بعد از
فتح مکه و اعلان چشمپوشی رسول اکرم از همه کسانی که در برابر اسلام
جنگافروزی کرده بودند،
سران بنیامیه نیز برای مدتی فرصت و امکان مخالفت و دشمنی با
بنیهاشم را نیافتند.
پس از
رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در سال یازدهم و روی دادن حوادثی در
سقیفه بنیساعده که به تعیین
ابوبکر برای
خلافت انجامید،
بنیهاشم از مخالفان
حکومت وی بودند.
در عهد دو
خلیفه اول، بیشترین توجهها از میان
بنیهاشم به حضرت علی (علیهالسّلام) معطوف بود (رجوع کنید به شعر ابوسفیان خطاب به
بنیهاشم در نخستین روزهای خلافت ابوبکر در العقد الفرید
ابن عبدربّه؛
نامه
معاویه به آن حضرت، در شرح نهج البلاغه
ابن میثم؛
مجلسی در
بحارالانوار.
) و بهعلاوه، نشانههایی از مقابله با انتخاب افراد
بنیهاشم برای
خلافت وجود داشت.
بنا به روایت
طبری عمر در گفتگو با
ابن عباس علت
محرومیت بنیهاشم را از خلافت، عدم تمایل قریش به
اجتماع دو منصب
نبوت و خلافت در یک
خاندان ذکر کرد.
در برابر،
امام علی (علیه السلام) ضمن تأیید اینکه
خلفای پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) باید از
قریش و
بنیهاشم باشند، تصریح کردند که فقط افراد معینی از
بنیهاشم شایسته این
منصب و مسئولیتاند.
با این همه، ظاهراً به سبب مکانت اجتماعی
بنیهاشم، پس از تأسیس
دیوان در سال ۲۰ که
خلیفه دوم به تقسیم اموال
مبادرت کرد، نام افراد این خاندان در
صدر دیوان قرار گرفت.
با انتخاب
عثمان برای خلافت، افرادی از
بنیامیه قدرت یافتند و زمینههای احیای
عصبیّت قومی و
انتقامجویی پدید آمد.
ابوسفیان که در نخستین روزهای خلافت ابوبکر، به انگیزه ایجاد
آشوب در
جامعه اسلامی، به سراغ
علی علیه السّلام رفته و با
پاسخ تند و
صریح آن حضرت مواجه شده بود، (اِنّکَ والله طالَما بَغَیتَ للاِسلامِ شرّاً.
)، اکنون
اعتقاد داشت که خلافت در جایگاه خود قرار گرفته است.
این دیدگاه در زمان معاویه و جانشینان او شدت یافت و برای ایجاد
منازعات قومی و
انکار یا نادیده گرفتن نقش دیدگاهها و انگیزههای اعتقادی در
حوادث تاریخی صدر اسلام، و حتی
ظهور اسلام، کوششی جدی صورت گرفت.
برای مثال،
یزید بعد از
واقعه عاشورا و به
شهادت رسیدن
امام حسین علیه السّلام و شماری از یاران و فرزندان و خویشان آن حضرت، در
شعری که حاکی از
خرسندی و
پیروزی بود، صریحاً
وحی و پیامبری را انکار کرد و
اسلام را حاصل بازیگریهای سیاسی
بنیهاشم، در برابر
بنیامیه، خواند.
در مقابله با این رویکرد بود که امام علی (علیه السّلام) با ردّ این تمایلات قومی، عناصری چون
ایمان،
اخلاص،
حقانیت و
هجرت را به عنوان ملاکهای برتری
بنیهاشم بر
بنیامیه معرفی کردند.
افزایش نارضایتی
مسلمانان از
حکومت امویان در پی فاصله گرفتن آشکار آنها از اسلام، گسترش
ظلم و
تعدی حاکمان اموی، بروز کشمکشهای داخلی و
ضعف و از همگسستگی ارکان
حکومت، و بهویژه وقوع
حادثه کربلا، به پیدایی
جنبشها و حرکتهای ضد اموی در نیمه اول قرن دوم انجامید.
گرایش روزافزون مردم به
اهلبیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و امتناع
اهلبیت علیهم السلام از پذیرش درخواست آنان برای
قیام، فرصتی برای افرادی از فرزندان
عباس، عموی پیامبر، که
داعیه حکومت داشتند، پدید آورد.
عباسیان با توجه به
حرمت اجتماعی «
بنیهاشم» و با استناد به برخی
احادیث که از
پیامبر در
تکریم بنیهاشم روایت شده بود،
از همان آغاز در بزرگنمایی انتسابشان به هاشم کوشیدند و تحت لوای «دعوت هاشمی» فعالیت کردند.
زمینههای اجتماعی
نزاع بنیامیه و
بنیهاشم نیز که امویان به آن دامن زده بودند، در مطرح کردن این عنوان مؤثر بود.
به نقل منابع تاریخی
بیعت عباسیان، با تکیه بر عنوان «
بیعت هاشمی» صورت گرفت، با این توجیه که
خلافت حق
بنیهاشم است و عباسیان نیز از این خانداناند.
روی هم رفته، تا پایان
دوره عباسی،
اصطلاح بنیهاشم بیشتر برای افراد
بنیعباس به کار میرفت، بهطوری که مراد از
بنیهاشم، افراد
بنیعباس در برابر
آل ابیطالب و
آل علی بود،
اما پیش از این دوره، وقتی
کمیتبن زید اسدی (متوفی ۱۲۶) «
هاشمیات» خود را سرود، مراد او
ذکر مصائب اولاد علی بود.
امروزه نیز در
ایران، اصطلاح
بنیهاشم به همین معنی به کار میرود.
سید مهدی غُریفی بحرانی (متوفی ۱۳۴۲) در
انساب الهاشمیین گسترش و پراکندگی
جغرافیایی بنیهاشم را تا زمان خویش به تفصیل آورده است.
بنیهاشم در
فقه نیز موضوع برخی از احکاماند.
بخشی از
خمس به فرزندان هاشم، از طریق
عبدالمطلب، تعلق دارد و در برابر، جز در موارد خاص،
زکات به آنان نمیرسد.
از قرن چهارم تا نیمه اول
قرن چهاردهم (۱۳۴۳) خاندانی از
سادات بنیحسن در مکه
امارت یافتند که نسبت خود را از نیایشان،
هاشمبن عبدمناف، گرفته بودند.
حکومتهای هاشمی حجاز،
عراق و
اردن نیز از همین خانداناند.
بنیهاشم در فقه دارای موضوعاتی است که به آنها پرداخته میشود.
۱.
هاشمی بودن شخص- در صورت
محرز نبودن آن- به
شهادت دو مرد
عادل ،
حکم حاکم یا
اشتهار به آن؛ بهگونهاى كه اطمینانآور باشد،
ثابت مىگردد.
۲. برخى صرف ادّعاى هاشمى بودن را از كسى كه در
موضع تهمت قرار ندارد كافى دانستهاند.
هاشمی بودن فرد، موجب جاری شدن
احکام خاصی در
ابواب مختلف فقهی بر وی میشود. از این عنوان در
فقه در باب هاى
صلاة،
زکات،
خمس و
نکاح سخن رفته است.
هاشمی بودن در
باب زکات دارای احکامی میباشد که بیان میگردد.
زکات واجب، اعم از
زکات مال و
زکات فطره بر
بنى هاشم،
حلال نیست مگر آنكه زكات دهنده، هاشمى باشد یا آنكه
خمس، كفایت آنان را ننماید.
البتّه برخى در صورت دوم تنها در فرض نیاز شدید، گرفتن
زکات از غیر
بنىهاشم را
جایز دانستهاند.
عاملان زکات كه از سوى
حکومت عهدهدار جمعآورى، نگهدارى و
ثبت و
محاسبه آن هستند به شرطى
استحقاق دریافت
زکات را دارند كه هاشمى نباشند.
نیمى از
خمس به
فقرا،
ایتام، و در راه ماندههاى (
ابن سبیل) از
بنى هاشم تعلّق مىگیرد.
ازدواج هاشمى با غیر هاشمى
جایز است.
در حلال بودن دیگر
صدقات واجب مانند
کفارات بر
بنىهاشم، اختلاف مىباشد، لیكن
صدقه مستحب، بر آنان حلال است.
امامت جماعت شدن هاشمی در مواردی دارای احکامی میباشد که اشاره میشود.
هاشمى- در صورت برخوردارى از
شرایط امامت- در اقامه
نماز بر
میت از دیگران سزاوارتر است و بر
ولی میت مستحب است او را مقدّم بدارد.
برخى در صورتى كه هاشمى، اهل
فضل و
کمال باشد، تقدیم را بر
ولی،
واجب دانستهاند.
بنابر تصریح گروهى بلكه به مشهور متأخّران نسبت داده شده است، هاشمى در امامت جماعت در صورت دارا بودن شرایط امامت بر غیر هاشمى اولى است به شرط آنكه غیر هاشمى در جهات دیگر همچون
فقاهت بر هاشمى برترى نداشته باشد.
۱. قرآن.
۲. محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳.
۳. ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت.
۴. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/۱۹۶۵ـ۱۹۶۶.
۵. ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
۶. ابن عبدربّه، العقد الفرید، چاپ عبدالمجید ترحینی، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۳.
۷. ابن میثم، شرح نهج البلاغه، قم ۱۳۶۲ش.
۸. عبدالحسین امینی، الغدیر فی الکتاب و السّنة و الادب، بیروت ۱۳۹۷/۱۹۷۷.
۹. وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و أدلته، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
۱۰. صدرالدین شرف الدین، هاشم و امیة فی الجاهلیة، بیروت ۱۹۸۱.
۱۱. محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم و الملوک، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۱۲. علیبن ابی طالب(ع)، امام اول، نهج البلاغه، چاپ صبحی صالح، بیروت (تاریخ مقدمه ۱۳۸۷)، چاپ افست قم.
۱۳. محمدباقربن محمدتقی مجلسی، بحارالانوار، چاپ محمدباقر محمودی، تهران ۱۳۶۸ش، ج۹۳، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
۱۴. محمدحسن بن باقر نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، بیروت ۱۹۸۱.
۱۵. احمدبن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بنیهاشم»، شماره۱۹۹۸. فرهنگ فقه مطابق مذهب اهلبیت علیهم السلام، ج۲، ص۱۴۵-۱۴۴.