باطن (دیدگاه صوفیه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
باطن، مقابل «ظاهر» در
قرآن کریم «الظاهر و الباطن» درباره
خداوند آمده است.
ولی اغلب اوقات «ظاهر» یا «باطن» را در باره مفهوم «
علم » به کار میبرند.
اگر چه اندیشههای غلاة و دیگر گروههای شیعی نخست در کوفه پدید آمد، ولی منبع افکار صوفیه را درباره باطن و علم باطن باید در بصره جست.
بنا به تعریف عرفای متقدم بصره، باطن عبارت است از خویشتنِ خویش آدمی، مجموعه عواطفی که سلسله جنبان اویند.
اعضای محفل حسن بصری، بویژه شاگردان عارف او به مطالعه جان و باطن آدمی ادامه دادند.
یکی از شاگردان او به نام عبدالواحد بن زید ظاهراً در این امر سهم مهمّی داشته است.
متصوّفه تعبیر خویش را درباره علم باطن بر حدیثی قدسی مبتنی میدانستند.
سلسله اسناد این حدیث چنین نقل شده است: احمد هُجَیمی و احمد بن غَسّان آن را از استاد خود عبدالواحد بن زید روایت کردهاند که او از حسن بصری و وی از حُذَیفة بن الْیَمان (یکی از صحابه) و او هم از پیغمبر صلی اللّه علیه وآله وسلّم شنیده بوده است.
علم باطن بصری، بر خلاف مشرب کوفی که آن را دانشی میداند که با الهام الهی به شخص برگزیده ای اعطا میشود، مشتمل بر علم به طرق تربیت نفس، و انضباطی روحی است که هر کس با مجاهدت ذهنی قادر به کسب آن است.
علم باطن متصوّفه به شکلی کامل در نوشتههای حارث محاسبی (قرن سوم) وصف شده است.
در شرق، حکیم ترمذی (متوفی حدود ۳۰۰) مفهوم عرفانی علم باطن را در نظام حکمت الهی خود وارد کرد.
مؤلفان کتب ملل و نحل، چون کعبی، صوفیان قرن سوم را صرفاً «اصحاب باطن» خواندند.
در کتابهایی که کلاباذی، سَرّاج و ابوطالب مکّی در قرن چهارم برای راهگشایی صوفیان تازه کار نوشتند، علم باطن از مبانی اصلی تصوّف غیرافراطی به شمار رفته است.
علاوه بر مفهوم علم باطن در حکم دانش بر وسایل تربیت نفس، مفهومی ثانوی نیز در این زمان به آرای صوفیان افزوده شد و آن عبارت بود از قابل تعبیر و تفسیر بودن باطن قرآن و سنت. پیروان این فکر بر آن بودند که درک باطنِ خویش، عارف را به درک معنای باطنی کتاب و احکام الهی توانا میسازد. غالباً این شیوه تعبیر باطنی را «استنباط» می نامیدند. حقایق التفسیر سُلَمی (متوفی ۴۱۲) بزرگترین مجموعه این قبیل تعبیرات رمزی از قرون اولیّه اسلام است.
از قرن چهارم به بعد، گرایش متفاوتی جلوه گر شد که آثار آن در میان متصوّفه دورههای قبل نیز مشهود است.
علم باطن را دیگر محصول مجاهدت بشری تلقی نمیکنند بلکه (مانند شیعیان) دانشی خداداد میشمارند، مثلاً مؤلف ناشناس ادب الملوک (اواخر قرن چهارم) علم باطن را دانشی وصف میکند که از طریق الهام الهی به صوفی اعطا شده است.
غزالی در احیاء علوم الدین، علم باطن را به دو مقوله تقسیم میکند: «علم تصقیل القلب» (دانش زنگارزدایی از قلب)، که تمرینی تربیتی است، و «علم المکاشفه» که اشراق خداداد قلب است.
نظر ابن عربی نیز همین است.
عرفا این دو معنا را در تمام موارد با وضوح لازم از یکدیگر متمایز نکردهاند، و از همین رو، بویژه در آثار نویسندگانی که نسبت به تصوّف نظر مساعدی نداشتهاند، سوءتفاهمها و سوءتعبیرهایی پدید آمده است.
خطیرترین انتقادی که بویژه ابن جوزی و ابن تیمیه بر این نظریه کردهاند، نسبت به ادعای بسیاری از صوفیان است دایر بر اینکه دارای علم باطن از مقوله دوّماند.
در نظر منتقدان، این داعیه به معنای «وحی خصوصی» است.
(۱) علاوه بر قرآن.
(۲) ابن تیمیه، رسالة فی علم الباطن و الظاهر، در مجموعة الرسائل المنیریة، ج ۱، بیروت ۱۹۷۰، ص ۲۲۹ـ۲۵۲.
(۳) ابن جوزی، تلبیس ابلیس، قاهره ۱۹۲۸، ص ۱۰۲ به بعد، ص ۳۲۱ به بعد.
(۴) محمد بن علی ابوطالب مکّی، قوت القلوب، قاهره ۱۹۳۲، ج ۲، ص ۲۲ـ۲۴، ۴۰.
(۵) عبداللّه بن علی ابونصر سرّاج، کتاب اللّمع فی التصوّف، چاپ رنولد الّن نیکلسون، در GMS، ج ۲۲، لیدن ۱۹۱۴، لندن ۱۹۶۳، ص ۲۳ وبعد.
(۶) اخوان الصفا، رسائل، بیروت ۱۹۵۷، ج ۳، ص ۴۸۶، ۴۸۸، ۵۱۱.
(۷) ادب الملوک، چاپ راتکه، بیروت ۱۹۸۸، ص ۳۴ـ۳۶.
(۸) سعد بن عبداللّه اشعری، کتاب المقالات والفرق، چاپ محمدجواد مشکور، تهران ۱۳۴۱ ش، ص ۵۵ و بعد، ۶۰، ۶۲ و بعد.
(۹) علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامییّن و اختلاف المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/۱۹۸۰، ص ۶ـ۹، حارث بن اسد حارث محاسبی، الرعایة لحقوق اللّه، چاپ اسمیت، در ,NS GMS، ج ۱۵، لندن ۱۹۴۰.
(۱۰) محمد بن علی حکیم ترمذی، دقائق العلوم، نسخه خطی مجموعة اسماعیل صائب، آنکارا، ش ۱۵۷۱، گ ۱۰ پ و بعد.
(۱۱) عبدالرحیم بن محمد خیاط، کتاب الانتصار، چاپ نیبرج، قاهره ۱۹۲۷، ص ۱۳۶.
(۱۲) محمد بن حسن دیلمی، بیان مذهب
الباطنیة و بطلانه، منقول من کتاب قواعد عقائد آل محمد، چاپ ر شتروطمان، استانبول ۱۹۳۸، ۱۹۳۹، ص ۴، ۷ـ۱۰، ۱۶، ۲۱، ۳۰، ۳۶ و بعد، ۳۹، ۴۴، ۴۸ و بعد، ۶۱ـ۶۳، ۸۰.
(۱۳) محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل والنحل، بیروت ۱۹۷۵، ج ۱، ص ۱۴۷، ۱۴۹ـ۱۵۱، ۱۸۹، ۱۹۲.
(۱۴) کامل مصطفی شیبی، الصله بین التصوف و التشیع، قاهره ۱۹۶۹ (تنها به عنوان مجموعه ای از مباحث مورد استفاده قرار میگیرد).
(۱۵) محمد بن محمد غزالی، احیاء علوم الدّین، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۱۶) محمد بن محمد غزالی،
فضائح الباطنیة، چاپ عبدالرحمن بدوی، قاهره ۱۳۸۳/۱۹۶۴، ص ۱۱ به بعد.
(۱۷) محمد بن محمد غزالی، المنقذ من الضلال، چاپ فرید جبر، بیروت ۱۹۶۹، ص ۲۸ به بعد.
(۱۸) کتاب الهفت والاظلّة، چاپ عارف تامر، بیروت ۱۹۷۰، ص ۲۹، ۳۱، ۶۱ و بعد، ۸۷ ـ۸۹، ۹۴ و بعد، ۹۸، ۱۰۰ و بعد، ۱۰۷، ۱۳۵، ۱۹۱ و بعد، ۱۹۴.
(۱۹) ابوبکر بن محمد کلاباذی، التعرف لمذهب اهل التصوف، قاهره ۱۹۶۹، ص ۱۰۵ و بعد.
(۲۰) محمد بن محمد مفید، اوائل المقالات، تبریز ۱۳۷۱، ص ۳۷ـ۴۱.
(۲۱) حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعه، چاپ ریتر، استانبول ۱۹۳۱، ص ۶۳، ۸۲.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «باطن»، شماره۲۳۹. اصطلاحات صوفیه