انسانشناسی فلسفی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
انسانشناسی فلسفی بر اساس
ماهیت خود که
ماهیتی عقلانی است، انسان کلی را مورد نظر قرار میدهد.
انسانشناسی فلسفی بر اساس
ماهیت خود که
ماهیتی عقلانی است، انسان کلی را مورد نظر قرار میدهد، چرا که
ماهیت شناخت فلسفی، شناخت مفاهیم کلی است و
فیلسوف دنبال امور جزئی و شخصی نیست. به بیان دیگر فلسفه وقتی به شناخت
انسان میپردازد، انسان خاص یا انسان در شرایط خاص و در مکان و زمان خاص را مورد مطالعه قرار نمیدهد، بلکه
فلسفه به
ماهیت و حقیقت انسان توجه میکند. لذا فلسفه در بخش انسانشناسی هم به دنبال شناخت
ماهیت انسان بهصورت قضیه حقیقه است. این نوع معرفت، همه انسانهای گذشته و حال و آینده را مصادیق موضوع خود میداند و روش آن،
تعقل و بهرهمندی از
عقل است؛ یعنی این نوع از انسانشناسی از طریق توجهات و تحلیلهای
عقلانی به بررسی ابعاد وجودی انسان و مسائل مطرح در انسانشناسی فلسفی میپردازد، نه از طریق تجربه و آزمایش که روش مورد استفاده علوم طبیعی و از جمله انسانشناسی تجربی است. فلاسفهای چون
سقراط،
افلاطون،
ارسطو،
ابن سینا،
فارابی و
ملاصدرا از منادیان این دانش شمرده میشوند. در واقع سئوال از
خدا و
جهان و انسان سه سئوال اساسی پیشروی اندیشمندان و
فلاسفه در طول تاریخ بوده است.
شناخت خود انسان از اهمیت بالائی برخوردار بوده است، چرا که:
۱. انسان در صورت شناخت خود بهتر میتواند قابلیتها و استعدادهای خود را شناسائی کرده، از سرمایههای وجودی خود بهره ببرد و آنها را شکوفا سازد.
۲. شناخت انسان پیش درآمدی برای شناخت جهان است.
۳. شناخت انسان مقدمهای برای شناخت خالق هستی (
خداوند) است.
۴. شناخت انسان باعث حل بسیاری از مشکلات او خواهد شد، چرا که بسیاری از مشکلات روحی، روانی، فکری و اخلاقی انسان ناشی از عدم شناخت نسبت به خود است. اگر انسان حقیقت خویش، هدف از خلقت، رابطه با خدا، موقعیت خود در نظام هستی و... را بشناسد بسیاری از مشکلات او حل میشود.
امام خمینی معتقد است
عقلای بشر هزاران سال برای شناخت انسان تلاش کردهاند؛ ولی به کنه حقیقت انسان دست نیافتهاند؛
زیرا شناخت انسان از راه
علمی و
عقلی ممکن نیست و کسانی که گمان کردهاند که انسان را شناختهاند، در واقع
شبحی از انسان را شناخته و گمان کردهاند، انسان در همین خلاصه میشود؛
بلکه این شناخت باید با
تعلیم الهی باشد، چنان که
فرشتگان در پی تعلیم الهی به
فیض معرفت انسان رسیدند؛ اما
ابلیس به معرفت انسان دست نیافت و در برابر انسان سجده نکرد.
به اعتقاد امام خمینی شناخت واقعی انسان تنها برای حق تعالی و کسانی که
وحی و
الهام الهی به آنان شده است، ممکن است
و تنها مکتبهای توحیدی که به منبع وحی متصل هستند، میتوانند با شناخت صحیح از انسان به
تربیت صحیح و واقعی بپردازند؛ از این رو مکتب انبیاء تنها مکتب انسانسازی است.
در دیدگاه امام خمینی برای شناخت انسان نیاز به انسانشناسی وحیانی است تا به وسیله آن بتوان به کشف ابعاد بالقوه پنهانی انسان، پلههای
تکامل مادی و معنوی، فردی و اجتماعی فراروی انسان قرار داد و این در صورتی است که انسانها به دعوت انبیاء الهی پاسخ مثبت دهند. امام خمینی یکی از معانی روایت «من عرف نفسه فقد عرف ربه» این میداند که همانطور که انسان از شناخت کامل پروردگار عاجز است، از شناخت خود نیز عاجز است.
دراندیشه امام خمینی، انسان دارای مفهومی عمیق و جامع و دارای لایههای مختلف وجودی است؛ لایههایی که دارای مرتبه قبل از طبیعت،
طبیعت و مرتبه
روحانیت است؛ پس دلیل دشواری شناخت انسان این است که او در یک افق بالایی قرار دارد و همه کس توان درک او را ندارند.
در انسانشناسی فلسفی، فلاسفه و متفکران دنبال پاسخ به این سئوالهای اساسی انسان هستند، و لذا در این نوع انسانشناسی مسائلی از این قبیل مطرح میشود:
الف) آیا انسان علاوه بر بدن ساحت دیگری چون
نفس دارد؟
ب) در صورت تعدد ساحتهای وجودی انسان، کدام یک از آنها حقیقت انسان را تشکیل میدهد؟
ج) تعریف نفس و ادله وجود و تجرد آن چیست؟
د) رابطه نفس و
بدن چگونه است؟
م) کدام یک از نفس و بدن در آفرینش مقدم هستند؟ و...
نقد انسانشناسی فلسفی
اشکال اساسی انسانشناسی فلسفی که به سایر گرایشهای انسانشناسی بشری نیز وارد است، عدم سازگاری و فقدان انسجام درونی بین دیدگاههای نظریهپردازان این رشته علمی است. ما بیش از ۲۵
قرن سخن متفکران را در مورد انسان در پیشرو داریم که از غایت افراط آغاز شده تا نهایت تفریط ادامه مییابد. انسان در این دیدگاه گاهی چنان تصویر میشود که «پروتوگراس» فیلسوف قرن پنجم پیش از میلاد او را «معیار همه اشیا» معرفی میکند. گاهی هم انسان تا آن حد پائین آورده میشود که «هابز» فیلسوف انگلیسی قرن ۱۷ حقیقت انسان را به گرگ تشبیه میکند و «
نیچه» آلمانی هم او را حیوانی ناتمام معرفی میکند و انسانشناسی مسیحیتِ محرّف، انسان را موجودی ذاتا گناهکار تصویر میکند که فقط با قربانی شدن پسر خدا (
عیسی مسیح) پاک میشود و به حقیقت ملکوتی واصل میشود.
بر همین اساس «کاسیرر» معتقد است، آنچه در انسانشناسی باعث ایجاد بحران شده است، وجود آشفتگی و هرج و مرج در اندیشههاست، و اگر ما نتوانیم راهی مستقیم برای خروج از این بن بست پیدا کنیم، هرگز معرفت به خصوصیات کلی فرهنگ انسانی ممکن نخواهد بود و ما به غرق شدن در تودهای از معلومات پراکنده، که به ظاهر فاقد هر گونه انسجام درونی هستند، ادامه خواهیم داد.
ایراد دیگر انسانشناسی فلسفی، ناتوانی
عقل در شناخت همه ابعاد و ساحتهای مختلف وجودی انسان است. از سوی دیگر گاهی فلاسفه برای اثبات دیدگاههای خود از دستاوردهای تجربی به عنوان مقدمه برهان استفاده میکنند، در حالی که این نتایج یقینآور نیستند و اگر در مقدمه برهان قرار گیرند، نتیجه برهان هم غیریقینی خواهد بود، چرا که نتیجه تابع اخس مقدمات است.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «انسانشناسی فلسفی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۸/۰۲. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.