امام کاظم (دیدگاه اهلسنت)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
وجود مقدس
امام کاظم (علیهالسلام) از حیث نسب و منزلت و کرامت و مناقب و اخلاق و تواضع و... به نحوی بودند که حتی علمای اهل سنت در کتب خود به نمونههایی از آن اشاره کردهاند.
در این نوشتار به ۱ـ نظرات علمای اهل سنت پیرامون شخصیت امام کاظم (سلاماللهعلیه) ۲ـ توسل علمای اهل سنت به امام کاظم (علیهالسلام) ۳ـ معجزات امام کاظم (علیهالسلام) ۴ـ برخورد امام کاظم (علیهالسلام) با دشمنان اشاره میشود.
وجود مقدس امام هفتم،
حضرت موسی بن جعفر (سلاماللهعلیها) در سال ۱۲۸ هجری قمری در منطقه
ابواء بدنیا آمدند. پدر گرامی ایشان وجود مقدس
امام صادق (سلاماللهعلیه) و مادر بزرگوار ایشان
حمیده خاتون (سلاماللهعلیها) نام داشت.
شهادت آن حضرت نیز ۲۵ رجب المرجب سال ۱۸۳ هجری قمری در
بغداد واقع گردید.
امام کاظم (علیهالسّلام) در بین علمای اهل سنت جایگاه ویژهای دارد و از حضرت به بزرگی یاد کردهاند. در این خصوص به نظرات علمای اهل سنت اشاره میکنیم:
ابنسمعون (متوفای ۳۸۷ هـ. ق) پیرامون امام هفتم مینویسد:
«وتوفی موسی الکاظم فی رجب سنة ثلاث وقیل سنة سبع وثمانین ومائة ببغداد مسموماً، وقیل انه توفی فی الحبسوکان الشافعی یقول قبر موسی الکاظم التریاق المجرب؛
[
حضرت
]
موسی کاظم در رجب سال صد و هفتاد و سه و یا صد و هفتاد و هشت هجری در بغداد مسموم شد و از دنیا رفت؛ و گفته شده است که او در حبس از دنیا رفت.»
شافعی میگفت: قبر موسی کاظم نوشداروی مجرب است.
خطیب بغدادی (متوفای ۴۶۳ هـ. ق)، ابنخلکان، مزی و دیگر علمای اهل سنت پیرامون آن حضرت نوشتهاند:
«وکان سخیا کریما وکان یبلغه عن الرجل انه یؤذیه فیبعث الیه بصرة فیها الف دینار وکان یصر الصرر ثلاثمائة دینار واربعمائة دینار ومائتی دینار ثم یقسمها بالمدینة وکان مثل صرر موسی بن جعفر اذا جاءت الانسان الصرة فقد استغنی؛
او سخاوتمند و بزرگوار بود و کسی که به او بدی میکرد، کسیهای هزار دیناری برای او میفرستاد و کیسههای پول را به ۳۰۰ دینار و ۴۰۰ دینار و ۲۰۰ دینار بستهبندی مینمود و میان فقرای مدینه تقسیم میکرد؛ کیسههای پول ایشان بین مردم
ضربالمثل بود و اگر کیسهای از موسی بن جعفر (علیهماالسلام) به فردی میرسید، بینیاز میشد.»
عبدالرحمن بن علی بن محمد ابوالفرج ابنالجوزی الحنبلی (متوفای ۵۹۷ هـ ق) چنین مینویسد:
«موسی بن جعفر بن محمد بن علی ابن الحسین بن علی ابو الحسن الهاشمی علیهم السلام. کان یدعی العبد الصالح لاجل عبادته واجتهاده وقیامه باللیل وکان کریما حلیما اذا بلغه عن رجل انه یؤذیه بعث الیه بمال؛
موسی بن جعفر بن محمد بن علی ابن الحسین بن علی ابوالحسن الهاشمی (علیهمالسّلام) به خاطر
عبادت و کوشش و
شبزندهداری به عبد صالح نامیده شد. او فردی
کریم و
حلیم بود و هنگامی که با خبر میشد که فردی ایشان را اذیت کرده است، برای وی مالی را میفرستاد.»
فخر رازی (متوفای ۶۰۴ هـ. ق) در تفسیرش به اقوال مختلف پیرامون معنای
کوثر در
سوره کوثر، اشاره میکند که امام کاظم (علیهالسّلام) یکی از مصادیق
کوثر است چنانچه میگوید:
«والقول الثالث:
الکوثر اولاده.... الاکابر من العلماء کالباقر والصادق والکاظم والرضا (علیهمالسّلام).
نظر سوم آن است که مراد از
کوثر،
فرزندان رسول خدا هستند؛ بزرگانی از علما؛ مانند
باقر و
صادق و کاظم و
رضا (علیهمالسّلام) از آنان هستند.»
محمد بن طلحه (متوفای۶۵۲ هـ ق): از علمای شافعی مذهب پیرامون آن حضرت مینویسد:
«ابی الحسن موسی بن جعفر الکاظم (علیهماالسّلام) الامام موسی الکاظم (علیهالسّلام). .. هو الامام الکبیر القدر، العظیم الشان، الکبیر المجتهد، الجاد فی الاجتهاد، المشهور بالعبادة، المواظب علی الطاعات، المشهود له بالکرامات، یبیت اللیل ساجدا وقائما، ویقطع النهار متصدقا وصائما، ولفرط حلمه وتجاوزه عن المعتدین علیه دعی کاظما، کان یجازی المسئ باحسانه الیه ویقابل الجانی بعفوه عنه، ولکثرة عبادته کان یسمی بالعبد الصالح، ویعرف بالعراق باب الحوائج الی الله لنجح مطالب المتوسلین الی الله تعالی به، کرامته تحار منها العقول.»
«ابی الحسن، موسی بن جعفر الکاظم، امام کاظم (سلاماللهعلیها) ا... او امامی بزرگ قدر، عظیم الشأن، بسیار متهجّد، اهل جدیت در کوشش، کسی که کرامات او آشکار و به عبادت مشهور، و به طاعت مواظب بود. شبها را در حال
سجود و قیام سپری میکرد و روزها را با
صدقه و
روزه میگذرانید وبه خاطر شدت حلم و گذشتی که نسبت به جسارتکنندگان به خود داشت، کاظم خوانده میشد. کسی را که به او بدی میکرد با نیکی و احسان پاداش میداد. با جنایتکننده نسبت به خویش، با عفو و بخشش مقابله میکرد. و به خاطر کثرت عباداتش عبد صالح نام گرفت، و در
عراق به
باب الحوائج الی الله مشهور است. چراکه کسانی که بوسیله او به خدای توانا متوسل میشوند، از
توسل خویش نتیجه میگیرند. کراماتش عقلها را حیران میکند.»
ابنابی الحدید معتزلی (متوفای۶۵۵ هـ ق) از علمای اهل سنت و شارح کتاب
نهج البلاغه پیرامون آن حضرت مینویسد:
«موسی بن جعفر بن محمد (و هو العبد الصالح) جمع من الفقه والدین والنسک والحلم والصبر؛
موسی بن جعفر بن محمد او همان عبد صالح است.
[
او
]
بین
فقه و
دین و
پرهیزگاری و
حلم و
صبر جمع کرده بود.
ابنخلکان (متوفای ۶۸۱ هـ. ق) در کتاب «
وفیات الاعیان» پیرامون شخصیت حضرت چنین مینویسد:
«موسی الکاظم. ابو الحسن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین ابن الحسین بن علی بن ابی طالب رضی الله عنهم احد الائمة الاثنی عشر رضی الله عنهم اجمعین. انه یؤذیه فیبعث الیه بصرة فیها الف دینار وکان یصر الصرر ثلثمائة دینار واربعمائة دینار ومائتی دینار ثم یقسمها بالمدینة.»
«ابوالحسن موسی کاظم فرزند جعفر صادق فرزند محمد باقر فرزند
علی زین العابدین فرزند
حسین فرزند
علی بن ابیطالب (
خداوند از او راضی باشد) یکی از امامان دوازدهگانه
[
شیعیان]
است که خدا از همه ایشان راضی باد.
ایشان بسیار بخشنده و کریم بود و گاهی به او خبر میرسید که کسی او را آزار میدهد؛ اما به نزد وی کیسهای که در آن هزار دینار بود میفرستاد؛ کیسههای پول را به ۳۰۰ دینار و ۴۰۰ دینار و ۲۰۰ دینار بسته بندی مینمود و میان فقرای مدینه تقسیم میکرد.»
نظامالدین نیسابوری (متوفای ۷۲۸ هـ. ق) نیز همانند
فخر رازی در تفسیر
سوره کوثر، بنابر قول سوم امام کاظم (علیهالسّلام) را به عنوان یکی از مصادیق
کوثر بیان میکند:
«والقول الثالث ان
الکوثر اولاده... ثم العالم مملوء منهم... والعلماء الاکابر منهم لا حد ولا حصر لهم. منهم الباقر والصادق والکاظم والرضی والتقی والنقی والزکی وغیرهم؛
نظر سوم آن است که مراد از
کوثر، فرزندان رسول خدا هستند؛ عالم مملو از فرزندان رسول خداست؛ به قدری عالمان بزرگ از اهلبیت هستند که به شمارش نمیآیند حضرت باقر و صادق و کاظم و رضا و
جواد و
هادی و
حسن عسکری (علیهمالسّلام) از آن علما هستند.»
ابنتیمیه حرانی (متوفای ۷۲۸ هـ. ق) نیز پیرامون شخصیت آن حضرت مینویسد:
«وموسی بن جعفر مشهور بالعبادة والنسک؛
و موسی بن جعفر (علیهماالسلام) مشهور به عبادت و پرهیزگاری بود.»
ابوالفداء (متوفای۷۳۲هـ ق) پیرامون شخصیت امام کاظم (علیهالسّلام) مینویسد:
«ثم دخلت سنة ثلاث وثمانین ومائة فیها توفی موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین بن علی بن ابی طالب ببغداد فی حبس الرشید، وحبسه عند السندی بن شاهک، وتولی خدمته فی الحبس اخت السندی، وحکت عن موسی المذکور انه کان اِذا صلی العتمة، حمد الله ومجده ودعاه اِلی ان یزول اللیل، ثم یقوم یصلی حتی یطلع الصبح، فیصلی الصلح ثم یذکر الله تعالی حتی تطلع الشمس، ثم یقعد اِلی ارتفاع الضحی، ثم یرقد ویستیقظ قبل الزوال، ثم یتوضا ویصلی حتی یصلی العصر، ثم یذکر الله تعالی حتی یصلی المغرب، ثم یصلی ما بین المغرب والعتمة، فکان هذا دابه اِلی ان مات (رحمةاللهعلیه)، وکان یلقب الکاظم: لانه کان یحسن اِلی من یسیء اِلیه، ... وقبره مشهور هناک، وعلیه مشهد عظیم فی الجانب الغربی من بغداد.»
«در سال ۱۸۳ موسی الکاظم فرزند جعفر صادق فرزند محمد باقر فرزند علی زین العابدین فرزند حسین بن علی بن ابیطالب در
بغداد در زندان هارون از دنیا رفت.
ایشان نزد
سندی بن شاهک زندان بود و در زندان خواهر سندی خدمت به حضرت را به عهده گرفت.
در مورد ایشان نقل شده است که وقتی
نماز عشاء را میخواند حمد الهی را به جای آورده و او را ستایش گفته
دعا میکرد تا اینکه صبح میشد؛ سپس
نماز صبح را میخواند و خدا را تا طلوع خورشید یاد میکرد. سپس تا بالا آمدن روز مینشست و کمی استراحت میکرد و قبل از ظهر بیدار میشد، سپس
وضو گرفته و نماز میخواند تا اینکه نماز عصر را به جای آورد. سپس یاد خدا میگفت تا نماز مغرب را به جا میآورد. سپس بین
نماز مغرب و عشاء نماز میخواند.
این روش ایشان بود تا زمانی که از دنیا رفت.
و ملقب به کاظم شد بدین سبب که به کسانی که به او بدی میکردند نیکی میکرد... و قبر او در آنجا مشهور و معروف است در قسمت غرب بغداد مکانی بزرگ بر روی قبرش قرار دارد.»
شمسالدین ذهبی(متوفای ۷۴۸ هـ. ق) یکی از علمای بزرگ اهل سنت پیرامون شخصیت آن حضرت مینویسد:
«وقد کان موسی من اجواد الحکماء ومن العباد الاتقیاء وله مشهد معروف ببغداد؛
و موسی بن جعفر از سخاوتمندترین حکماء و از عبادتکنندگان پرهیزگار بود و محل شهادت او در بغداد معروف است.»
وی همچنین در کتاب دیگرش مینویسد:
«کان موسی بن جعفر یدعی العبد الصالح من عبادته واجتهاده؛
موسی بن جعفر به خاطر کثرت عبادت و مجاهدت در راه خدا به «عبد صالح» ملقب شد.»
ذهبی همچنین در تاریخ الاسلام چنین مینویسد:
«موسی الکاظم... وکان صالحاً، عالماً، عابداً، متالهاً؛
موسی کاظم فردی صالح و عالم و عابد و در مسیر خدا بود.»
ابنالوردی (متوفای۷۴۹هـ ق) از علمای اهل سنت پیرامون آن حضرت مینویسد:
«سمی الکاظم: لاحسانه الی من یسیء الیه... وقبره علیه مشهد عظیم بالجانب الغربی من بغداد؛
کاظم نامیده شد چرا کسی که به او بدی میکرد، به او احسان میکرد و روی قبرش مکانی بزرگ در قسمت غربی بغداد قرار دارد.»
یافعی (متوفای ۷۶۸ هـ. ق) نیز پیرامون آن حضرت مینویسد:
«وفیها توفی السید ابو الحسن موسی الکاظم ولد جعفر الصادق کان صالحا عابدا جوادا حلیما کبیر القدر وهو احد الائمة الاثنی عشر المعصومین فی اعتقاد الامامیة وکان یدعی بالعبد الصالح من عبادته واجتهاده وکان سخیا کریما؛
در این سال ابوالحسن موسی کاظم فرزند جعفر صادق از دنیا رفت؛ او فردی صالح و عابد و بخشنده و صبور و دارای جایگاهی بزرگ بود؛ ایشان یکی از
امامان دوازدهگانه است که به اعتقاد شیعیان
معصوم هستند؛ ایشان را به خاطر عبادت و تلاشش در راه خدا، عبد صالح میخواندند، و بسیار بخشنده و کریم بود.»
ابنصباغ (متوفای۸۵۵ هـ ق) در کتاب
الفصول المهمة مینویسد:
«وهو المعروف عند اهل العراق بباب الحوائج الی اللَّه، وذلک لنجح قضاء حوائج المسلمین ونیل مطالبهم وبلوغ مآربهم وحصول مقاصدهم؛
و او
[
موسی بن جعفر (علیهالسلام)
]
نزد اهالی عراق به باب حوائج الی الله معروف بود چرا که در بر آورده شدن حاجات
مسلمانان و رسیدن به مطلوب آنان و بر آورده شدن نیازمندی آنان و رسیدن به مقاصد آنان نتیجه حاصل میشد.»
ابنحجر هیثمی (متوفای ۹۷۳ هـ. ق) نیز در کتاب
الصواعق المحرقه خود که رد بر مذهب و مکتب شیعه میباشد، پیرامون شخصیت موسی بن جعفر (سلاماللهعلیها) ا مینویسد:
«موسی الکاظم وهو وارثه علما ومعرفة وکمالا وفضلا سمی الکاظم لکثرة تجاوزه وحلمه وکان معروفا عند اهل العراق بباب قضاء الحوائج عند الله وکان اعبد اهل زمانه واعلمهم واسخاهم؛
موسی کاظم
علم و
معرفت و فضل و کمال را از پدرش به
ارث برد و در اثر عفو و گذشت و بردباری که از خود نشان میداد، ملقب به «کاظم» شد؛ نزد عراقیها به «باب الحوائج نزد خدا» معروف بود و در زمان خودش عابدترین، عالمترین و بخشندهترین فرد بود.»
احمد بن یوسف قرمانی (متوفی ۱۰۱۹هـ ق) نیز مینویسد:
«هو الامام الکبیر القدر، الاوحد، الحجة، الساهر لیله قائما، القاطع نهاره صائما، المسمی لفرط حلمه وتجاوزه عن المعتدین کاظما. هوالمعروف عند اهل العراق بباب الحوائج، لانه ما خاب المتوسل به فی قضاء حجاة قط؛
او امامی بلند مرتبه و یگانه و
حجت بود. در شبهایش ایستاده بود (کنایه از عبادت) و در روزها قاطع و روزهدار بود. به خاطر کثرت حلمش و گذشت از کسانی که به او تعدی کردهاند کاظم نامیده شد. و او نزد مردم عراق به باب الحوائج مشهور بود چرا که هر کسی در بر آورده شدن حاجاتش به او متوسل میشد به دست میآورد.»
یوسف بن اسماعیل نبهانی (متوفای ۱۳۵۰ ه ق) از علمای اهل سنت پیرامون آن حضرت مینویسد:
«موسی الکاظم احد اعیان اکابر الائمة من ساداتنا آل البیت الکرام هداة الاسلام رضی الله عنهم اجمعین ونفعنا ببرکاتهم و اماتنا علی حبهم وحب جدهم الاعظم صلی الله علیه وسلم؛
موسای کاظم یکی از اعیان بزرگان امامان از سادات ما، آل بیت کرام و هادیان اسلام (رضیاللهعنهم) بود.
خداوند ما را به برکات آنان نفع دهد و ما را بر محبّت آنان و محبّت جدّ بزرگشان بمیراند.»
خیرالدین زرکلی (متوفای ۱۴۱۰هـ) وی پیرامون شخصیت حضرت چنین مینویسد:
«موسی بن جعفر الصادق بن محمد الباقر، ابو الحسن: سابع الائمة الاثنی عشر، عند الامامیة. کان من سادات بنیهاشم، ومن اعبد اهل زمانه، واحد کبار العلماء الاجواد؛
موسی بن جعفر الصادق بن محمد الباقر، ابو الحسن: هفتمین امام از ائمه دوزادهگانه نزد
شیعه. وی از
سادات بنیهاشم و عابدترین مردم زمان خویش بود و یکی از بزرگان علمای بخشنده بود.»
محمد دیاب اتلیدی (متوفای۱۴۲۵هـ ق) وی نیز پیرامون آن حضرت مینویسد:
«وکان یتزیا بزی اعرابی زهداً فی الدنیا وتباعداً عنها؛
و او
[
موسی بن جعفر (علیهماالسلام)
]
از لحاظ
زهد در دنیا و دوری گزیدن از آن، به سبک عربهای ساده، بیاباننشین لباس میپوشید.»
بزرگان اهل سنت معتقد بودند که
امام موسی بن جعفر (علیهالسّلام) دارای مقام باب الحوائج بوده و هر کس به ایشان متوسل بشود حاجتش برآورده میشود. برخی از علمای اهل سنت نیز هنگام گرفتاری به حضرت متوسل میشدند و حاجت میگرفتند که در اینجا به چند مورد اشاره میکنیم:
ابنسمعون (متوفای ۳۸۷ هـ. ق) پیرامون امام هفتم به نقل از شافعی مینویسد:
«کان الشافعی یقول قبر موسی الکاظم التریاق المجرب؛
شافعی همیشه میگفت: قبر موسی کاظم نوشداروی مجرب است.»
دمیری (متوفای ۸۰۸ هـ. ق) نیز همانند ابنسمعون نقل میکند که امام شافعی قبر آن حضرت را نوشدارویی مجرب میدانست.
«کان الشافعی یقول قبر موسی الکاظم التریاق المجرب؛
شافعی همیشه میگفت: قبر موسی کاظم نوشداروی مجرب است.»
ابنصباغ (متوفای۸۵۵ هـ) در کتاب الفصول المهمة مینویسد:
«وهو المعروف عند اهل العراق بباب الحوائج الی اللَّه، وذلک لنجح قضاء حوائج المسلمین ونیل مطالبهم وبلوغ مآربهم وحصول مقاصدهم؛
و او
[
موسی بن جعفر (علیهماالسلام)
]
نزد اهالی عراق به باب حوائج الی الله معروف بود چرا که در بر آورده شدن حاجات مسلمانان و رسیدن به مطلوب آنان و بر آورده شدن نیازمندی آنان و رسیدن به مقاصد آنان نتیجه حاصل میشد.»
ابنحجر هیثمی (متوفای ۹۷۳ هـ. ق) نیز در کتاب الصواعق المحرقه خود که رد بر مذهب و مکتب شیعه میباشد، پیرامون شخصیت موسی بن جعفر (سلاماللهعلیها) ا مینویسد:
«وکان معروفا عند اهل العراق بباب قضاء الحوائج عند الله؛
موسی کاظم علم و معرفت و فضل و کمال را از پدرش به ارث برد و در اثر عفو و گذشت و بردباری که از خود نشان میداد، ملقب به «کاظم» شد؛ نزد عراقیها به «باب الحوائج نزد خدا» معروف بود و در زمان خودش عابدترین، عالمترین و بخشندهترین فرد بود.»
اباعلی خلال، از علمای بزرگ اهل سنت از جمله کسانی است که به قبر موسی بن جعفر (علیهماالسلام)
توسل جسته است چنانچه
خطیب بغدادی و
ابنجوزی با سند صحیح مینویسند:
«اخبرنا احمد بن جعفر بن حمدان القطیعی قال: سمعت الحسن بن ابراهیم الخلاّل یقول: ما اهمّنی امر، فقصدت قبر موسی بن جعفر (علیهالسّلام). فتوسلت به الا سهل الله لی ما احب؛
احمد بن جعفر بن حمدان القطیعی خبر داد که شنیدم
حسن بن ابراهیم خلال میگفت: هیچ مشکلی پیش نیامد مگر این که به موسی بن جعفر (علیهالسّلام) توسل کردم و خداوند همانی را که دوست داشتم به من داد.»
عبدالباقی عمری فاروقی (متوفای۱۲۷۹ هـ ق) صاحب کتاب «
التریاق الفاروقی فی منشات الفاروقی» که از نوادگان خلیفه دوم نیز میباشد، در قضیه توسل و گرهگشایی با توسل به موسی بن جعفر (علیهماالسلام) مینویسد:
لذو استجر متوسلا ان ضاق امرک او تعسر •••• بابی الرضا جدالجواد محمد موسی بن جعفر.
«اگر کارت تنگ یا مشکل شد، به پدر امام رضا و جد محمد جواد، موسی بن جعفر علیهالسلام توسل کن.»
و در جایی دیگر نوشته است:
ایا ابن النبی المصطفی و ابن صفوه •••• علی و یا ابن الطهر سیدة النساء
لا کان موسی قد تقدس فی طوی •••• فانت الذی و ادیه فی تقدسا
خلعنا نفوسا قبل خلع نعالنا •••• غداة حللنا مرقدا منک مانوسا
و لیس علینا من جناح بخلعها •••• لانک بالوادی المقدس یا موسی
نحن اذا عم خطب او دحی •••• کرب و خفنا نکتة من حاسد
لذنا بموسی الکاظم بن جعفر •••• الصادق بن الباقر بن الساجد
ابن الحسین بن علی بن ابی •••• طالب بن شیبة المحامد
«هانای فرزند رسول برگزیده خدا وای فرزند برادر رسول خدا
علی و ای فرزند سرور زنان عالم
فاطمه طاهره. اگر
موسای پیامبر به جهت رفتنش به
طور سینا تقدس پیدا کرد، توئی که طور سینا به جهت تو لباس قداست به خود پوشید. صبحگاهان هنگامی که پا به مرقد شما میگذاریم پیش از آنکه کفشهای خود از پا درآوریم روحهایمان به دلیل کثرت انسی که با تو داریم، نزدیک است از بدنها خارج شود. اگر روحمان در هوای تو از بدنها خارج شود، باکی نیست برای اینکه توای موسی یکهتاز وادی مقدس هستی. هنگامی که حادثهای ما را دامنگیر میشود یا اندوهی روزگار را بر ما تاریک میکند و یا از نکبت حاسدی در خوف و هراس افتادیم. به
موسی کاظم فرزند
جعفر صادق فرزند
باقر بن
سجاد فرزند
حسین بن علی بن ابیطالب فرزند
شیبة الحمد پناه میبریم.»
احمد بن یوسف قرمانی (المتوفی: ۱۰۱۹هـ ق) نیز مینویسد:
«هوالمعروف عند اهل العراق بباب الحوائج، لانه ما خاب المتوسل به فی قضاء حجاة قط؛
او نزد مردم عراق به باب الحوائج مشهور بود چرا که هر کسی در بر آورده شدن حاجاتش به او متوسل میشد به دست میآورد.»
در منابع اهل سنت روایات و حکایات فراوانی نقل شده است که ثابت میکند غیر
انبیاء یعنی
اولیاء الهی نیز دارای
معجزه و
کرامات هستند.
ابنحبان در ذیل «باب المعجزات» عناوینی را ذکر کرده و در ذیل آن روایاتی را نقل میکند که ثابت میکند غیر از انبیاء نیز دارای معجزه هستند، وی به این مسئله چنین اعتراف میکند:
«ذکر الخبر الدال علی اثبات کون المعجزات فی الاولیاء دون الانبیاء؛
ذکر خبری که دلالت دارد بر اثبات معجزات در اولیاء نه پیامبران.»
وی همچنین مینویسد:
«ذکر خبر ثان یصرح بان غیر الانبیاء قد یوجد لهم احوال تؤدی الی المعجزات؛
خبر دوم نیز صراحت دارد که غیر انبیاء برای آنها حالاتی رخ میدهد که به معجزه منجر میشود.»
از جمله اشخاصی که از وی در منابع اهل سنت، معجزات و کرامات فراوانی نقل شده است، امام موسی بن جعفر (علیهماالسّلام) میباشد.
ابنصباغ در اینباره مینویسد:
«امّا مناقبه وکراماته الظاهرةوفضائله وصفاته الباهرة تشهد له بانه افترع منه الشرف؛
اما مناقب و کرامات و فضائل و صفات آشکار امام کاظم (علیهالسّلام) شهادت میدهد که شرافت از وی نشات گرفته است.»
در اینجا به چند مورد از معجزات و کرامات امام اشاره میکنیم:
شقیق بلخی قضیه برخورد موسی بن جعفر (علیهمالسلام) با خود را چنین نقل میکند:
«وعن شقیق بن ابراهیم البلخی قال خرجت حاجا فی سنة تسع واربعین ومائتین فنزلت القادسیة فبینا انا انظر الی الناس فی زینتهم وکثرتهم فنظرت الی فتی حسن الوجه شدید السمرة یعلو فوق ثیابه ثوب من صوف مشتمل بشملة فی رجلیه نعلان وقد جلس منفردا فقلت فی نفسی هذاالفتی من الصوفیة یرید ان یکون کلا علی الناس فی طریقهم والله لامضین الیه ولاوبخنه فدنوت منه فلما رآنی مقبلا قال یا شقیق) اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم (ثم ترکنی ومضی فقلت فی نفسی ان هذا لامر عظیم قد تکلم علی ما فی نفسی ونطق باسمی وما هذا الا عبد صالح لالحقنه ولاسالنه ان یحالنی فاسرعت فی اثره فلم الحقه وغاب عن عینی فلما نزلنا واقصة اذا به یصلی واعضاؤه تضطرب ودموعه تجری فقلت هذا صاحبی امضی الیه واستحله فصبرت حتی جلس واقبلت نحوه فلما رآنی مقبلا قال یا شقیق اتل) وانی لغفار لمن تاب وآمن وعمل صالحا ثم اهتدی (ثم ترکنی ومضی فقلت ان هذا الفتی لمن الابدال وقد تکلم علی سری مرتین فلما نزلنا رمالا اذا بالفتی قائم علی البئر وبیده رکوة یرید ان یستقی ماء فسقطت الرکوة من یده فی البئر وانا انظر الیه فرئیت قد رمق السماء وسمعته یقول: انت ریی اذا ظمئت من الماء وقوتی اذا اردت الطعاما.
اللهم سیدی مالی سواها فلا تعدمنیها قال شقیق فوالله لقد رایت البئر قد ارتفع ماؤها فمد یده فاخذ الرکوة وملاها ماء وتوضا وصلی اربع رکعات ثم مال الی کثیب رمل فجعل یقبض بیده ویطرحه فی الرکوة ویحرکه ویشرب فاقبلت الیه وسلمت علیه فرد علی السلام فقلت اطعمنی من فضل ما انعم الله به علیک فقال یا شقیق لم تزل نعمة الله علینا ظاهرة وباطنة فاحسن ظنک بربک ثم ناولنی الرکوة فشربت منها فاذا سویق وسکر فوالله ما شربت قط الذ منه ولا اطیب ریحا منه فشبعت ورویت فاقمت ایاما لااشتهی طعاما ولا شرابا ثم لم اره حتی دخلنا مکة فرایته لیلة الی جنب قبة الشراب فی نصف اللیل یصلی بخشوع وانین وبکاء فلم یزل کذلک حتی ذهب اللیل فلما رای الفجر جلس فی مصلاه یسبح الله ثم قام فصلی الغداة وطاف بالبیت اسبوعا وخرج فتبعته فاذا له حاشیة وموال وهو علی خلاف ما رایته فی الطریق ودار به الناس من حوله یسلمون علیه فقلت لبعض من رایته یقرب منه من هذا الفتی فقال هذا موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام.»
«در سال ۱۴۹ به
حج رفتم و در
قادسیه منزل کردیم. روزی جوانی نیکو صورت را دیدم که رنگ چهرهاش بسیار زرد شده بود و لباسی پشمین داشت و پارچهای بر روی خودانداخته بود و در پای او نعلین بود و به تنهایی جدای از مردم نشسته بود. با خود گفتم: این جوان از
صوفیان است و میخواهد باری بر دوش مردم باشد؛ قسم به خدا به نزد وی رفته و او را توبیخ میکنم. وقتی به او نزدیک شدم گفت: ای شقیق، از بسیاری از گمانها بپرهیزید. به درستی که بسیاری از گمانها،
گناه است. پس با خود گفتم: این شخص بنده صالح است؛ زیرا از آنچه من در ذهن داشتم به من خبر داد! با او همراه شده و از او میخواهم که من را حلال نماید، اما از دیدگان من پنهان شد. وقتی که در
واقصه منزل کردیم او را دیدم که
نماز میخواند و اعضای بدن او میلرزد و اشک او روان است. با خود گفتم به نزد او میروم و از او عذر خواهی میکنم. پس نماز خود را خلاصه کرده و به من گفت: ای شقیق: درستیکه من برای کسانی که
توبه کنند و
ایمان آورند و کار نیک انجام دهند و سپس راه هدایت را در پیش گیرند، بخشنده هستم. با خود گفتم: این شخص از
ابدال است؛ دوبار از راز درون من سخن گفت. وقتی در منطقه
زباله منزل کردیم او را دیدم که در کنار چاهی ایستاده و ظرفی در دست دارد و میخواهد آب بردارد. ظرف از دستش به چاه افتاد، پس روی خویش را به آسمان کرده و گفت: تو پروردگار من هستی در آن هنگام که تشنه آب باشم؛ و تو نیروی من هستی آن زمان که غذا بخواهم. ای پرودگار من، غیر از ظرف چیز دیگری نداشتم.
شقیق میگوید: قسم به خدا آب چاه را دیدم که بالا آمد و ایشان ظرف را گرفته و پر کرد و
وضو گرفت و چهار رکعت نماز گذارد و سپس رو به پشته خاکی که در آنجا بود کرده، مشتی از آن را برداشته و در ظرف ریخت و از آن مینوشید. به ایشان گفتم: از زیادی آنچه
خداوند به شما روزی داده است من را نیز اطعام کنید. فرمودند: ای شقیق نعمتهای خداوند همیشه در ظاهر و باطن بر ما جاری است. به پروردگارت گمان نیک داشته باش؛ سپس ظرف را به من دادند و من از آن نوشیدم؛ در آن ظرف شربت و شکر بود و به خدا قسم من شربتی گواراتر و خوشبوتر از آن ننوشیدهام؛ هم سیر شدم و هم سیراب و تا چند روز نه اشتهای به غذا داشتم و نه آب.
پس از آن دیگر ایشان را ندیدم تا وارد
مکه شدم. شبی او را دیدم که در کنار گنبد سمت ناودان نیمه شب با
خشوع و ناله و
گریه نماز میخواند و تا آخر شب چنین بود. وقتی که فجر طالع شد در محل نماز خویش نشست و
تسبیح گفت و سپس ایستاده
نماز صبح را به جا آورد. سپس هفت بار دور خانه
طواف کرد و بیرون رفت. من نیز به دنبال ایشان روانه شدم. دیدم که همراهان و اموال و غلامانی دارد و حالت وی مخالف با آنچه است که در راه دیدم. و دیدم که مردم گرد او جمع شده و به او
سلام میکنند و از او
تبرک میجویند.
به آنها گفتم این شخص کیست؟ پاسخ دادند
موسی بن
جعفر بن
محمد بن
علی بن
الحسین بن
علی بن ابی طالب (علیهمالسّلام) است.»
ابنحجر نیز همین جریان را نقل کرده و در ابتداء گوید:
«ومن بدیع کراماته ما حکاه ابن الجوزی والرامهرمزی وغیرهما عن شقیق البلخی انه خرج حاجا سنة تسع واربعین ومائة فرآه بالقادسیة؛
از کرامات بدیعی است که
ابنجوزی و
رامهرمزی و دیگران نقل کردهاند این است...»
ابنحجر هیثمی به نقل از
مسعودی چنین نقل میکند:
«وذکره المسعودی ان الرشید رای علیا فی النوم معه حربة وهو یقول ان لم تخل عن الکاظم والا نحرتک بهذه فاستیقظ فزعا وارسل فی الحال والی شرطته الیه باطلاقه وان یدفع له ثلاثین الف درهم وانه یخیره بین المقام فیکرمه او الذهاب الی المدینة ولما ذهب الیه قال له رایت منک عجبا واخبره انه رای النبی صلی الله علیه وسلم وعلمه کلمات قالها فما فرغ منها الا واطلق. قیل وکان موسی الهادی حبسه اولا ثم اطلقه لانه رای علیا رضی الله عنه یقول (فهل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فی الارض وتقطعوا ارحامکم) «محمد/ ۲۲»
فانتبه وعرف انه المراد فاطلقه لیلا.»
مسعودی نقل کرده است که
هارون الرشید [
امیرالمؤمنین]
علی
[
علیه السلام
]
را در خواب دید که خنجری به همراه داشت و میفرمود: اگر کاظم
[
(علیهالسلام)
]
را ازاد نکنی با این خنجر سرت را از تنت جدا میکنم. هارون الرشید با ترس از خواب بیدار شد و همان وقت به دنبال رئیس پلیسهایش فرستاد که ایشان را آزاد کند و سی هزار
درهم به آن حضرت بدهد و ایشان را مخیر کند که اگر خواستند در
بغداد بمانند و اکرامش کند و یا به
مدینه بروند. زمانی که هارون نزد
[
حضرت
]
موسی بن جعفر
[
(علیهالسلام)
]
رفت، عرضه داشت: خواب عجیبی پیرامون شما دیدم. حضرت فرمودند:
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در خواب دیدم، دعاهایی به من آموختند که
[
برای آزاد شدن
]
بگویم هنوز این دعاها تمام نشده بود که آزاد شدم. ابنحجر در ادامه میافزاید: گفته شده که ابتدا موسی الهادی ایشان را زندانی کرد سپس آن حضرت را آزاد کرد زیرا
[
حضرت
]
علی
[
(علیهالسلام)
]
را در خواب دیدکه خطاب به وی این
آیه را تلاوت میکند: «اگر (از این دستورها) رویگردان شوید، جز این انتظار میرود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندی کنید؟! » موسی الهادی از خواب بیدار شد فهمید مقصود آن حضرت آزادی
[
حضرت
]
موسی بن جعفر
[
(علیهمالسلام)
]
است، از این رو شبانه ایشان را آزاد نمود.»
ابنخلکان حکایتی را نقل میکند که
مهدی عباسی شخصی را برای مدت طولانی به زندان انداخت که در این مدت امام کاظم (علیهالسّلام) به خواب او میآمد و به وی بشارت آزادی از زندان میداد وی چنین نقل میکند:
«وقال عبدالله بن یعقوب بن داود اخبرنی ابی ان المهدی حبسه فی بئر وبنی علیها قبة قال فمکثت فیها خمس عشرة سنة وکان یدلی لی فیها کل یوم رغیف خبز وکوز ماء واوذن باوقات الصلوات فلما کان فی راس ثلاث عشرة سنة اتانی آت فی منامی فقال:
حنا علی یوسف رب فاخرجه من قعر جب وبیت حوله غمم
قال فحمدت الله تعالی وقلت اتانی الفرج ثم مکثت حولا لا اری شیئا فلما کان راس الحول الثانی اتانی ذلک الآتی فانشدنی؛
عسی فرج یاتی به الله انه له کل یوم فی خلیقته امر
قال ثم اقمت حولا آخر لا اری شیئا ثم اتانی ذلک الآتی بعد الحول فقال
عسی الکرب الذی امسیت فیه یکون وراءه فرج قریب ••••• فیامن خائف ویفک عان ... ویاتی اهله النائی الغریب
فلما اصبحت نودیت فظننت انی اوذن بالصلاة فدلی لی حبل اسود وقیل لی اشدد به وسطک ففعلت واخرجت فلما قابلت الضوء عشی بصری فانطلقوا بی فادخلت علی الرشید فقیل لی سلم علی امیرالمؤمنین فقلت السلام علیک یا امیرالمؤمنین ورحمة الله وبرکاته المهدی فقال الرشید لست به فقلت السلام علی امیرالمؤمنین ورحمة الله وبرکاته الهادی فقال لست به فقلت السلام علی امیرالمؤمنین ورحمة الله فقال: الرشید، فقلت الرشید. فقال: یا یعقوب، ما شفع فیه الی احد غیر انی حملت اللیلة صبیة لی علی عنقی فذکرت حملک ایای علی عنقک، فرثیت لک واخرجتک. وکان یعقوب یحمل الرشید علی عنقه وهو صغیر یلاعبه ثم امر له بجائزة وصرفه.»
«
یعقوب بن داود گوید پدرم برای من نقل میکرد که مهدی عباسی من را در چاهی زندانی نموده و بالای آن سقفی (گنبدی) زد و من مدت پانزده سال در آن ماندم و هر روز یک قرص نان و یک کوزه آب در میان چاه برایم سرازیر میکردند، و اوقات نماز را به من خبر میدادند، تا اینکه در راس سال سیزدهم کسی به خوابم آمد و گفت
یوسف را پروردگاری مهربان از ته چاه و اتاقی که اطرافش را غم و اندوه فرا گرفته بود، بیرون آورد پس حمد خدا را به جا آوردم و گفتم: هنگام گشایش فرا رسید، و یک سال گذشت و خبری نشد و سپس بعد از یک سال همان شخص به خوابم آمد و گفت: امید است اندوهی که در آن مدتی سپری کردهای به زودی گشایش در پی آن باشد پس بیمناک ایمن گردد و گرفتار آزاد شود و غریب دور از وطن به آغوش خانوادهاش باز گردد. پس صبح گاهان مرا صدا زدند که گمان کردم وقت
نماز است پس دیدم ریسمان سیاهی در میان چاهانداختند و به من گفتند: کمرت را با آن ببند، و من چنین کردم و مرا بیرون آوردند و وقتی در برابر نور قرار گرفتم چشمانم تار شد، پس مرا پیش رشید بردند (تا این که گوید) گفته شد بر امیر مومنان سلام بده گفتم سلام و رحمت خدا بر توای امیرمومنان مهدی. رشید گفت من نیستم گفتم سلام بر امیرمومنانهادی گفت من نیستم گفتم سلام بر امیر مومنان گفت رشید گفتم رشید. یعقوب گوید رشید به من گفت: به خدا سوگند هیچ کس برای تو
شفاعت نکرده فقط من دیشب دختر بچهام را
سوار بر گردنم نموم در این موقع یادم آمد که تو مرا در کودکی بر گردن خود
سوار مینمودی، پس دلم به حال تو سوخت رشید امر کرد که به او جایزه بدهند.»
ابنسمعون نیز این حکایت را بعد از ذکر کلام شافعی درباره مجرب بودن توسل به قبر امام کاظم (علیهالسلام)، نقل کرده و گوید:
«وتوفی موسی الکاظم فی رجب سنة ثلاث وقیل سنة سبع وثمانین ومائة ببغداد مسموماً، وقیل انه توفی فی الحبس وکان الشافعی یقول قبر موسی الکاظم التریاق المجرب، وقد اذکرتنی هذه الحکایةما حکاه الخطیب ابو بکر فیتاریخه وابن خلکان ایضاً فی ترجمة یعقوب بن داود ان المهدی حبسه فی بئر وبنی علیها قبة فمکث فیها خمس عشرة سنة وکان یدلی له فیها کل یوم رغیف...»
همانطور که ملاحظه فرمودید حضرت امام موسی بن جعفر (صلواتاللهوسلامهعلیه) به قدری کرامت داشتند و حاجت میدادند که در بین
شیعیان و
اهل سنت عراق به باب الحوائج الی الله معروف بودند و مطالب فوق تنها بخشی از کرامات آن حضرت بود که به عنوان نمونه بیان شد.
اخلاق متواضعانه حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) به نحوی بود که دوست و دشمن به مناقب و فضائل و اخلاق ایشان معترف بودند.
مزی در
تهذیب الکمال و
خطیب بغدادی در تاریخ خود داستانی پیرامون برخورد خوب آن حضرت با یکی از نوادگان خلیفه دوم که نسبت به
حضرت علی (علیهالسّلام) جسارت میکرد را چنین نقل میکند:
«قال الحسن: قال جدی یحیی بن الحسن: وذکر لی غیر واحد من اصحابنا ان رجلا من ولد عُمَر بن الخطاب کان بالمدینة یؤذیه ویشتم علیا.
قال: وکان قد قال له بعض حاشیته: دعنا نقتله، فنهاهم عن ذلک اشد النهی وزجرهم اشد الزجر، وسال عن العُمَری، فذکر له انه یزدرع بناحیة من نواحی المدینة، فرکب الیه فی مزرعته، فوجده فیها فدخل المزرعة بحماره، فصاح به العُمَری: لا توطئ زرعنا.
فوطاه الحمار، حتی وصل الیه، فنزل، فجلس عنده وضاحکه، وَقَال له: کم غرمت فی زرعک هذا؟ قال له: مئة دینار.
قال: فکم ترجو ان تصیب؟ قال: انا لا اعلم الغیب.
قال: انما قلت لک: کم ترجو ان یجیئک فیه؟ قال: ارجو ان یجیئنی مئتا دینار.
قال: فاعطاه ثلاث مئة دینار، وَقَال هذا زرعک علی حاله.
قال: فقام العُمَری فقبل راسه وانصرف قال: فراح الی المسجد فوجد العُمَری جالسا، فلما نظر الیه، قال: الله اعلم حیث یجعل رسالاته.
قال: فوثب اصحابه، فقالوا له: ما قصتک، قد کنت تقول خلاف هذا؟ قال: فخاصمهم وشاتمهم.
قال: وجعل یدعو لابی الحسن موسی کلما دخل وخرج.
قال: فقال ابو الحسن لحامته الذین ارادوا قتل العُمَری: ایما کان خیر؟ ما اردتم او ما اردت ان اصلح امره بهذا المقدار.»
«حسن بن محمد (به سند خود) روایت کرده که مردی بود در
مدینه از
اولاد عمر بن خطاب که حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) را میآزرد و هرگاه آن حضرت را میدید به او دشنام میداد و به علی (علیهالسلام) ناسزا میگفت. روزی برخی از یاران و همنشینان آن حضرت عرض کردند: اجازه فرمایید ما این مرد تبهکار بد زبان را بکشیم؟ حضرت به سختی با این کار مخالفت کرد و آنان را از انجام این عمل بازداشت، و حال آن مرد را پرسید؟ به آن جناب عرض کردند: جایی در اطراف مدینه به کشت و زرع مشغول است. حضرت
سوار شده به مزرعه آن مرد آمد و همچنان که
سوار الاغش بود وارد کشت و زرع او شد. آن مرد فریاد زد: کشت و زرع ما را پامال نکن! حضرت همچنان سواره پیش رفت تا به نزد او رسیده پیاده شد و نزد آن مرد نشست و با خوشرویی به شوخی و خنده با او شروع کرد و به او فرمود: چه مبلغ خرج این کشت و زرع کردهای؟ گفت: صد
دینار. فرمود: چه مبلغ امیدداری که از آن به دستت رسد و عایدت گردد؟ گفت: من
علم غیب ندارم (که چهاندازه عایدم شود)! حضرت فرمود: من گفتم: چه مبلغ امید داری به تو برسد (و نگفتم: چه مبلغ به تو خواهد رسید) گفت: امید دارم دویست دینار از این مزرعه عاید من شود. حضرت کیسهای در آورد که سیصد دینار در آن بود و فرمود: این را بگیر و کشت و زرع تو نیز به همین حال برای تو باشد و خدا آنچه امید داری از آن عایدت گرداند. راوی گوید: آن مرد برخاست و سر حضرت را بوسه زد و در خواست نمود از بی ادبیها و بد زبانیهای او درگذرد. موسی بن جعفر (علیهالسلام) لبخند زده بازگشت. (این جریان گذشت تا اینکه روزی) حضرت به
مسجد رفت و آن مرد عمری هم نشسته بود، همینکه نگاهش به آن حضرت افتاد گفت: «خدا میداند رسالت خویش را در چه خاندانی قرار دهد» رفقای آن مرد به سرش ریخته گفتند: داستان چیست؟ تو که جز این درباره این مرد میگفتی؟ (و هر گاه او را میدیدی دشنام و ناسزا میگفتی چه شد که اکنون یکسره عوض شدی و او را مدح و ستایش میکنی؟) گفت: همین است که اکنون گفتم و جز این چیزی نگویم و شروع کرد به دعا کردن درباره موسی بن جعفر (علیهالسلام). آنان با او به بحث و گفتگو پرداختند و او به همانگونه پاسخشان میداد، همین که حضرت به خانه بازگشت به آن کسانی که از او اجازه کشتن آن مرد عمری را خواسته بودند فرمود: کدام یک از این دو راه بهتر بود آنچه شما میخواستید یا آنچه من انجام دادم؟ من کار او را با آن مقدار اصلاح کردم.»
وجود مقدس امام کاظم (صلواتاللهوسلامهعلیه) از حیث نسب و منزلت و کرامت و مناقب و اخلاق و تواضع و... به نحوی بودند که حتی علمای اهل سنت در کتب خود به نمونههایی از آن اشاره کردهاند و در این نوشته علاوه بر نظرات علمای اهل سنت پیرامون شخصیت آن حضرت، به برخی از نکات تاریخی و وقایع اتفاق افتاده در رابطه با آن امام مظلوم اشاره گردید.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «امام کاظم در بینش اهلسنت».