اقسام بیعت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بیعت به معنای ملتزم شدن به
اطاعت و وفاداری در ادوار مختلف
حکومت اسلامی به شکلهای متفاوت انجام میشده است.
همچنانکه از معنای لغوی بیعت برمیآید، این عمل معمولاً به شکل دست دادن یا دست فشردن با دست راست بوده؛ به گفته برخی اهل لغت، در مورد
قسم (حَلف) و تعاقُد نیز همین شیوه متداول بوده و قسم را به همین سبب «
یمین» گفتهاند. وجه تسمیه بیعت به «
صفقه» نیز همین امر بوده است.
در
سیره رسول اکرم نیز بیعتِ مردان همین گونه گزارش شده است.
برخی مفسّران تعبیر «یداللّه فوق ایدیهم» را در آیه۱۰
سوره فتح اشاره به تحقّقِ بیعت با دست دادن دانستهاند.
با اینهمه، شکلهای دیگری نیز برای بیعت در
احادیث آمده است.
همچنین گاه بیعت صرفاً با اعلام رضایت بیعت کننده و بدون دست دادن تحقّق مییافته است.
بیعت زنان با
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به گونهای دیگر بوده است؛ در برخی احادیث آمده است که ابتدا حضرت
رسول دست خود را در ظرف آبی میکرد و سپس زنان از او تبعیت مینمودند.
در روایاتی دیگر آمده است که بیعت زنان با دست دادن از روی لباس انجام میشده است.
همچنین بنابر برخی احادیث، گاه بیعت زنان با آن حضرت صرفاً به صورت کلامی و لفظی بوده است.
علاوه بر اینها، اشکال دیگری نیز برای بیعت زنان در برخی احادیث ذکر شده است.
به نوشته قاسمی
جز چند بیعت زنان که در زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم انجام گرفته ـ از جمله بیعت دوم
عقبه،
بیعت رضوان و فتح
مکه،
گزارشی درباره بیعت زنان با خلفا و حکّام وجود ندارد و ظاهراً در ادوار بعد بیعت به مردان اختصاص داشته است.
ابن شهرآشوب در یک تقسیم بندی کلی، بیعتهای پیامبر اکرم را دونوع میداند: بیعت خاصّ و عام؛ بیعت خاصّ برای گروهی خاصّ، مانند دو بیعت
انصار در عقبه و
بیعت عشیره؛ و بیعت عام برای همگان بوده است، مانند
بیعت شجره.
به موجب منابع تاریخی و حدیثی، بیعت معمولاً صیغهای داشته، که متضمن موضوع آن بوده، و غالباً طرف بیعت آن را بر زبان میآورده است.
گاه بیعت به گونه مشروط بوده، یعنی در آن تعهدی به نفع بیعت کننده شرط میشده است. البته گاهی از موضوع اصلی بیعت نیز تعبیر به شرط میشود.
ظاهراً در
سیره پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم تنها بیعت عشیره، که در آن خلافت و وصایت بیعت کننده شرط شده بود، بیعت مشروط بوده است.
در بیعت برخی خلفا نیز گاه شروطی مانند شرط عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم دیده میشود.
بیعت گاه با
وکیل یا نایب بیعت شونده صورت میگرفته است، از جمله در بیعت زنان با
حضرت علی علیهالسلام به نیابت از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در
حدیبیه،
بیعت مردم
کوفه با
مسلم بن عقیل به نیابت از
امام حسین علیهالسلام
و نیز بیعت رسول اکرم به نیابت از
عثمان در حدیبیه، که طرف دیگر آن بیعت نیز خودشان بودند.
همچنین پس از گسترش سرزمینهای زیر نفوذ حکومت اسلامی و متداول شدن اخذ بیعت از سوی خلفا، مسأله بیعت مردمِ سرزمینهای تابع حکومت مرکزی (= اقالیم) مطرح شد. مردم این مناطق معمولاً با حاکم محلّی به نیابت از خلیفه بیعت میکردند.
رسم بیعت با خلیفه با تغییراتی در شکل و محتوا در دوران
امویان و
عباسیان استمرار یافت. هرچند در زمان خلافتِ خلفای نخستین، اخذ بیعت گاهی با
اکراه همراه بود، از هنگام فرمانروایی
معاویه، دگرگونی عمدهای در عناصر ماهوی و شکلی بیعت آغاز شد.
به طوری که بسیاری از نویسندگان اهل سنّت هم برآناند که معاویه برای تحکیم خلافت خود و خاندانش و بیعت گرفتن از مردم برای شخص خود و فرزندش
یزید، از عوامل گوناگونی مانند اعمال قدرت، تهدید، تطمیع، وعده حکومت، ایجاد اختلاف و توطئه بهره میجست.
بتدریج، ماهیت بیعت کاملاً با اکراه و اجبار آمیخته شد و در واقع آنچه مطرح بود بیعت گرفتن بود نه بیعت آزاد و با اختیار.
آنچنانکه یزید به کارگزار خود در
مدینه،
ولیدبن عُتبه، دستور داد که امام حسین علیهالسلام و
ابن زبیر و چند شخص دیگر را بازداشت کند تا بیعت کنند، و هرکس بیعت نکند، سرش را برای او بفرستد.
بیعت در این دوران، جنبه تشریفاتی نیز یافت؛ چنانکه گرفتن بیعت، هم به هنگام آغاز حکومت یک خلیفه برای اعلام وفاداری به او، معمول بود.
و هم در زمان حکومت یک
خلیفه برای خلافت جانشین یا جانشیناناش.
چه بسا بیعتها، بهویژه در آغاز حکمرانی یک خلیفه، در برابر وعده و صرف پول و مال صورت میگرفت، به طوری که مخارج بیعت مقتدر عباسی سه میلیون
دینار شده بود. بعلاوه، در هنگام استقرار یک خلیفه مبلغی به عنوان «رزق البیعه» در برابر بیعت به لشکریان داده میشد.
به نظر میرسد راغب اصفهانی (ذیل «بیع») به همین مفهوم از بیعت نظر داشته که بیعت را «
بذل طاعت در برابر بخشش اندک» معنی کرده است.
بیعتِ اختصاصی فرماندهان نظامی و لشکریان خلیفه، از دوره خلافت
منصور،
مهدی و
عیسی عباسی گزارش شده است.
گاه بیعتی که برای جانشین یک خلیفه گرفته شده بود، از سوی خود خلیفه نقض و جانشین دیگری تعیین میشد.
از لحاظ شکلی نیز بیعت دگرگونیهایی یافت. هرچند رسم دست دادن یا فشردن دست مدتها همچنان پابرجا بود، در زمان امویان گاه بیعت با «سوگند دادن» (استحلاف) تأکید و تضمین میگردید.
حجاج، سوگندهایی خاص را ـ که «اَیْمان البیعة» نام داشت ـ مقرّر کرد که در هنگام بیعت گرفته میشد و مشتمل بر چند سوگند بود.
به گفته
ابن خلدون،
بیعت بعدها شیوهای شاهانه به خود گرفت و حتی رسم دست دادن با خلیفه، به این دلیل که این کار نوعی تحقیر برای خلیفه در بردارد، جز درباره برخی نزدیکان حکّام، منسوخ شد وبیعت به شکل بوسیدن زمین محضر، پا یا دستِ حاکم درآمد.
ابن خلدون
اطلاق نام بیعت را بر این عمل، که ظاهراً در زمان وی مرسوم بوده، مجازی میشمارد.
کتانی
از نوعی بیعت مکتوب خبر میدهد که در روزگار او رایج بوده و در آن، بیعت کننده متنی متضمّن پذیرش سلطه حاکم مینوشته، یا اعتراف او در نوشتهای که گواهی شده بود درج میشده است.
بنابر متون تاریخی
بیعت با خلفا و حاکمان در سرزمینهای مختلف، مراسم و تشریفاتِ خاصّی داشته است. از جمله رسومی که ظاهراً از زمان بنی امیه رایج شد «تجدید بیعت» بود که در آن خلیفه برای خود یا جانشین خود مجدّداً بیعت میگرفت تا وفاداری و
اطاعت مردم را تثبیت نماید.
بنابرنظر شهیدی (همانجا) سنّت بیعت در تمام حکومتهایی که دعوی خلافت اسلامی داشتند، از جمله
خوارج،
فاطمیان، امویان
اندلس و حتی
عثمانیان، رایج بود و در
ایران تا زمانی متداول بود که حکومتهای تابع خلافت اسلامی در آن استقرار داشتند؛ و ظاهراً با برافتادن خلافت عباسی از میان رفت. افزون بر حکومتها، رسم بیعت در میان مخالفان و معارضان با خلفا نیز وجود داشت، مانند بیعت مردم
عراق با
عبداللّه بن زبیر بیعت یاران
زید بن علی بن حسین با وی
بیعت گروهی از مردم با
محمد بن عبدالله نفس زکیه در اواخر خلافت اموی و نیز در زمان منصور
بیعت گرفتن ابومسلم از مردم
خراسان برای ابراهیم امام.
(۱) قرآن.
(۲) محمد مهدی آصفی، ولایة الامر، تهران ۱۴۱۶/۱۹۹۵.
(۳) ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، چاپ طاهر احمد زاوی و محمود محمد طناحی، قاهره ۱۳۸۳ـ ۱۳۸۵/۱۹۶۳ـ ۱۹۶۵.
(۴) ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، الجزء الاول من کتاب العبر و دیوان المبتدا و الخبر، بیروت ۱۳۹۱/۱۹۷۱.
(۵) ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، چاپ هاشم رسولی محلاتی، قم (۱۳۷۹).
(۶) ابن قدامه، المغنی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۷) ابن منظور، لسان العرب، قم ۱۳۶۳ش.
(۸) محمد بن طیب باقلانی، التمهید فی الرد علی الملحدة المعطّلة و الرافضة و الخوارج و المعتزله، چاپ محمود خضیری و محمد عبدالهادی ابوریدَه، قاهره ۱۳۶۶/۱۹۶۷.
(۹) محمد بن اسماعیل بخاری جعفی، صحیح البخاری، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۱۰) مصطفی بغا، بحوث فی نظام الاسلام، دمشق ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۱۱) عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، کتاب اصول الدین، استانبول ۱۳۴۶/۱۹۲۸، چاپ افست بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۱۲) محمدتقی تستری، بهج الصّباغة فی شرح نهج البلاغة، تهران.
(۱۳) کاظم حائری، اساس الحکومة الاسلامیة: دراسة استدلالیة مقارنة بین الدیموقراطیة و الشوری و ولایة الفقیه، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
(۱۴) کاظم حائری، ولایة الامر فی عصر الغیبة، قم ۱۴۱۴.
(۱۵) محمد بن حسن حرعاملی، وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، چاپ عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۱۶) عبدالکریم خطیب، الخلافة والامامه، بیروت ۱۳۹۵/۱۹۷۵.
(۱۷) حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، چاپ صفوان عدنان داوودی، دمشق ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۱۸) وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۱۹) محمود بن عمر زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت.
(۲۰) جعفر سبحانی، الاهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، به قلم حسن محمد مکی عاملی، ج ۴، قم ۱۴۱۲.
(۲۱) جعفر سبحانی، مفاهیم القرآن فی معالم الحکومة الاسلامیة، قم ۱۳۶۴ش.
(۲۲) عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، تاریخ الخلفاء، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر ۱۳۷۸/ ۱۹۵۹.
(۲۳) محمد علی شهرستانی، مدخل الی علم الفقه، لندن ۱۴۱۶/ ۱۹۹۶.
(۲۴) جعفر شهیدی، «بیعت و چگونگی آن در تاریخ اسلام»، کیهان اندیشه، ش ۲۶ (مهر و آبان ۱۳۶۸).
(۲۵) محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت ۱۳۹۰ـ۱۳۹۴/ ۱۹۷۱ـ۱۹۷۴.
(۲۶) فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع فی تفسیر القرآن المجید، تبریز ۱۳۷۹.
(۲۷) فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ هاشم رسولی محلاتی و فضل الله یزدی طباطبائی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۲۸) محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم و الملوک، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
(۲۹) احمد فوأد عبدالجواد عبدالمجید، البیعة عند مفکّری اهل السنة و العقد الاجتماعی فی الفکر السیاسی الحدیث: دراسة مقارنة فی الفلسفة السیاسیة، قاهره ۱۹۹۸.
(۳۰) علی بن حسین علم الهدی، الشّافی فی الامامة، ج ۲، تهران ۱۴۱۰.
(۳۱) علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، نهج البلاغه، چاپ صبحی صالح، بیروت (تاریخ مقدمه ۱۳۸۷)، چاپ افست قم.
(۳۲) حمید عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۳۳) حمید عنایت، سیری در اندیشة سیاسی عرب، تهران ۱۳۷۰ش.
(۳۴) محمد فاکر میبدی، «بیعت و نقش آن در حکومت اسلامی»، حکومت اسلامی، سال ۲، ش ۳ (پاییز ۱۳۷۶).
(۳۵) خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۵.
(۳۶) احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، بیروت.
(۳۷) ظافر قاسمی، نظام الحکم فی الشریعة و التاریخ الاسلامی، ج ۱، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۳۸) محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج ۹، جزء۱۸، قاهره ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷، چاپ افست تهران ۱۳۶۴ش.
(۳۹) احمد کاتب، تطّور الفکر السیاسی الشیعی، لندن ۱۹۹۷.
(۴۰) محمد عبدالحی بن عبدالکبیر کتانی، نظام الحکومة النبّویة المسمّی التراتیب الاداریة، بیروت.
(۴۱) محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، چاپ علی اکبر غفاری، بیروت ۱۴۰۱.
(۴۲) علی بن محمد ماوردی، الاحکام السلطانیة و الولایات الدّینیّة، بیروت ۱۴۱۰/ ۱۹۹۰.
(۴۳) محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، بحارالانوار، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳، ج ۲۹ـ۳۰، چاپ عبدالزهراء علویه، بیروت.
(۴۴) علی بن حسین مسعودی، مروج الذّهب و معادن الجوهر، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر ۱۳۸۴ـ۱۳۸۵/ ۱۹۶۴ـ ۱۹۶۵.
(۴۵) محمدحسن مظفر، دلائل الصِّدْق، بیروت.
(۴۶) محمدهادی معرفت، ولایت فقیه، قم ۱۳۷۷ش.
(۴۷) لویس معلوف، المنجد فی اللغة و الاعلام، بیروت ۱۹۷۳ـ۱۹۸۲، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ش.
(۴۸) محمدبن محمد مفید، الارشاد، قم.
(۴۹) ناصر مکارم شیرازی، انوار الفقاهة: کتاب البیع، جزء۱، قم ۱۴۱۱.
(۵۰) حسینعلی منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدّولة الاسلامیّة، قم ۱۴۰۹ـ ۱۴۱۱.
(۵۱) محمدمهدی موسوی خلخالی، حاکمیت در اسلام، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۵۲) د اسلام، چاپ دوم.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بیعت»، شماره۲۴۸۹.