استهزاگران انبیا (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کافران ومجرمانی که
انبیا ی الهی را مورد
استهزا و تمسخر قرار می دادند، به خاطر جزای عملشان به
حسرت واندوه و عذابهای سخت دنیوی و اخروی و
عذاب استهزای خود مبتلا می شوند.
استهزاگران انبیا، افرادی مجرم و دارای قلوب فاسد بودند: «وما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزءون• کذلک نسلکه فی قلوب المجرمین» هیچ پیامبری به سراغ آنها نمیآمد مگر اینکه او را به باد استهزاء میگرفتند• ما اینچنین (و با استفاده از تمام وسائل)
قرآن را به درون دلهای مجرمان راه میدهیم.(مرجع
ضمیر «نسلکه» میتواند «استهزا»، یعنی
مصدر «یستهزءون» باشد.)
معناى آیه این است که : وضع
رسالت تو و دعوتت به ذکرى که بر تو نازل شده شبیه به وضع رسالتهاى قبل از تو است ، همانطور که در آن رسالتها عکس العمل مردم این بود که رسالت ما را رد نموده ، استهزاء کنند، و ما اینچنین
ذکر ( قرآن ) را در دلهاى این مجرمین نفوذ داده و داخل مى کنیم . خداى تعالى با این جمله رسول گرامیش را خبر مى دهد که مجرمین به ذکر
ایمان نمى آورند، و این روش در امتهاى گذشته نیز سابقه داشته است ، چون سنت آنها نیز این بود که حق را استهزاء کنند و پیروى ننمایند.
ابتلای استهزاگران انبیا به عذاب دوزخ جزائی است که از سوی خداوند به ایشان داده شده است: «ذلک جزاؤهم جهنم بما کفروا واتخذوا ءایـتی ورسلی هزوا» ایـنگونه
کیفر آنها
دوزخ است، بخاطر آنکه کافر شدند و آیات من و پیامبرانم را به باد استهزاء گرفتند .
(در آیات قبل از این) نـخـسـت مـی گـویـد: آنـها کسانی هستند که به آیات پروردگارشان کافر شدند، دیگر اینکه آنها بعد از فراموش کردن خدا به
معاد و لقاء الله کافر گشتند، سپس
اضافه مى کند: به خاطر همین
کفر به
مبدأ و معاد، اعمالشان
حبط و نابود شده است، درست همانند خاکستری در برابر یک
طوفان عظیم، و چـون آنـهـا عـمـلی کـه قـابـل سـنجش و ارزش باشد ندارند، لذا روز
قیامت وزن و میزانی برای آنان برپا نخواهیم کرد، چـرا کـه توزین و سنجش مربوط به جائی است که چیزی در بساط باشد، آنها که چیزی در بساط ندارند چگونه
توزین و سنجشی داشته باشند؟!.
سـپـس ضـمـن بـیـان کـیفر آنها سومین عامل
انحراف و بدبختی و زیانشان را بیان کرده میگـویـد: کـیـفـر آنـهـا
جهنم است به خاطر آنکه کافر شدند و آیات من و پیامبرانم را بباد استهزاء و سخریه گرفتند و بـهایـن تـرتـیـب آنـهـا سـه اصل اساسی معتقدات دینی (مبدء و معاد و
رسالت انبیاء) را انکار کرده و یا بالاتر از
انکار آن را به باد مسخره گرفته اند.
کلمه «ذلک »
اشاره به همان وصفى است که از اوصاف آنان ذکر کرد، واین اشاره خبر است براى مبتدائى که
حذف شده و
تقدیر کلام این است : (الامر ذلک) یعنى حال ووضع ایشان بدینسان است که ما گفتیم . واین خود تاکیدى است براى مطلب وجمله «جزاؤ هم جهنم » کلامى است نو و تازه که از
عاقبت امر ایشان خبر مى دهد.
نزول عذاب بر استهزاگران انبیا از سنتهای خداوند است که امتهای پیشین نیز بدان مبتلا گشته اند: «ولقد استهزئ برسل من قبلک فاملیت للذین کفروا ثم اخذتهم فکیف کان عقاب» (تنها تو را استهزا نکردند) پیامبران پیش از تو را نیز استهزا نمودند، من به کافران
مهلت دادم سپس آنها را گرفتم دیدی مجازات (من) چگونه بود؟! .
آرى ، قبل از تو (اى پیغمبر اسلام ) بفرستادگان دیگر نیز
کفر ورزیدند، و استهزاء کردند، و معجزات دلبخواه پیشنهاد کردند، عینا همینطور که اینان به دعوت تو کفر مى ورزند و با وجود معجزه
قرآن ، معجزات دیگرى از پیش خود پیشنهاد مى کنند، من هم کفار را همیشه
مهلت مى دهم و سپس ایشان را به
عذاب خود مى گیرم ، و کس نمى داند که
عقاب من چگونه است ، آیا صرف تهدید است ؟ و یا چیزیست که مى توانند از آن بگریزند؟ و یا چیزیست که مى توانند تحمّل کنند؟ پس وقتى عذاب من بر امتهاى گذشته نازل شده اینها نیز باید بدانند که عذاب من واقع شدنى است ، و باید از کارهایى که نظیر افعال آنان است بپرهیزند تا آنچه بر سر آنان آمد بر سر اینان نیاید.
و اگر فرمود: «فاملیت للذین کفروا» با اینکه جا داشت بفرماید: «فاملیت للذین استهزوا» بدین منظور بوده که بفهماند استهزاء کفر بوده ، همچنانکه کفرشان کفر استهزاء بوده ، پس ایشان کافرانى استهزاء کننده به آیات خدا بودند، همچنانکه معاصرین
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم همینطور بودند، قرآن را که خود آیت خدا بود انکار نموده ، از در استهزاء مى گفتند: چرا آیتى از ناحیه پروردگارش بر او نازل نمى شود.
استهزاگران انبیا به عذابهای سخت دنیایی و آخرتی مبتلا می شوند: «ولقد استهزئ برسل من قبلک فاملیت للذین کفروا ثم اخذتهم فکیف کان عقاب• لهم عذاب فی الحیوة الدنیا ولعذاب الاخرة اشق وما لهم من الله من واق» (تنها تو را استهزا نکردند) پیامبران پیش از تو را نیز استهزا نمودند، من به کافران مهلت دادم سپس آنها را گرفتم دیدی مجازات (من) چگونه بود؟!• برای آنها عذاب (دردناکی) در دنیاست، و عذاب آخرت سخت تر است، و در برابر خدا هیچ کس نمیتواند آنها را نگه دارد. (برداشت، مبتنی بر این است که ضمیر «لهم» به قرینه آیه ۳۲ به استهزاگران برگردد.)
خداوند در آیه مورد بحث روی سخن را به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم کرده میگوید: تنها تو نیستی که با تقاضاهای گوناگون و پیشنهاد معجزات اقتراحی از طرف این گروه کافر به استهزاء و
سخریه کشیده شده ای، این یک سابقه طولانی در تاریخ
انبیا دارد و بسیاری از رسولان پیش از تو نیز مورد استهزاء واقع شدند، ولی ما این کافران را فورا مجازات نکردیم، بلکه به آنها مهلت دادیم شاید بیدار شوند و شاید به راه
حق باز گردند و یا حداقل
اتمام حجت کافی بر آنها بشود. چرا که اگر آنها بدکار و گنهکارند مهربانی خداوند و
لطف و کرم و
حکمت او جائی نرفته است!
ولی به هر حال این
مهلت و تاخیر به آن معنی نیست که
مجازات و کیفر آنان فراموش شود، لذا پس از این مهلت آنها را گرفتیم و دیدی چگونه آنها را مجازات کردیم؟! این سرنوشت در
انتظار قوم لجوج تو نیز هست.
کلمه «اشق» صیغه افعل
تفضیل است از ماده (مشقه) است . و کلمه «واق»
اسم فاعل از ماده (
وقایه ) به معناى نگهدارى است. در این آیه بطور
اختصار عذابى را که در آیات سابق وعده داده بود بیان مى کند. و مقصود از جمله «و ما لهم من اللّه من واق» نفى
شفاعت و تأثیر آن در حق ایشان است ، و معنایش این است که به هیچ وجه کسى را ندارند که شفاعتشان کند.
استهزاگران انبیا به عذاب استهزای خود گرفتار می آیند: «ولقد استهزئ برسل من قبلک فحاق بالذین سخروا منهم ما کانوا به یستهزءون» (با این حال نگران نباش) جمعی از پیامبران پیش از تو را به باد استهزا گرفتند اما سرانجام آنچه را مسخره میکردند دامانشان را گرفت (و
عذاب الهی بر آنها نازل شد) .
«ولقد استهزئ برسل من قبلک فحاق بالذین سخروا منهم ما کانوا به یستهزءون» جمعی از پیامبران پیش از تو را به باد استهزا گرفتند اما سرانجام آنچه را مسخره میکردند دامانشان را گرفت (و عذاب الهی بر آنها نازل شد) .
حیق به معناى
حلول و رسیدن است ، در مفردات
راغب است که بعضى ها گفته اند: اصل حیق ،
حق بوده ، و با قلب قاف به یاء بدین صورت درآمده است ، مانند کلمه زال که اصلش زل بوده است ، و لذا در آیه «فازلهما الشیطان» بعضى ها
قرائت کرده اند: «فازالهما الشیطان» و به همین منوال است ذمه و ذامه .
و اما استهزاء کفار به پیغمبران
عبارت بوده از اینکه عذابى را که آن حضرات مردم را از آن
بیم میداده اند و به نزول آن
تهدید مى کرده اند
مسخره مى نمودند، و در نتیجه همان عذاب بر آنان نازل مى شد.
«فلما جاءتهم رسلهم بالبینـت فرحوا بما عندهم من العلم وحاق بهم ما کانوا به یستهزءون» هنگامی که رسولان آنها با دلائل روشن به سراغ آنان آمدند به معلوماتی که خود داشتند خوشحال بودند (و غیر آن را هیچ میشمردند) ولی آنچه را (عذاب) به سخریه میگرفتند بر آنها فرود آمد.
در این آیه به چگونگی برخورد آنها با پیامبران و معجزات و دلائل روشن انبیاء
اشاره کرده میگوید: هنگامی که رسولان آنها با معجزات و دلائل روشن به سراغ آنها آمدند از آنان روی گرداندند، و تنها به معلوماتی که خود داشتند
دل بستند و خوشحال بودند، و غیر آن را هیچ شمردند، و همین امر سبب شد تا با اتکای به علوم محدود بشری، خواه در معارف عقلی و اعتقادات یا در دنیا و شبهات واهی که آن را
علم میپنداشتند، علومی را که از سرچشمه
وحی صادر شده بود نفی کرده و به باد استهزا بگیرند و به علوم اندک خود خوشحال باشند و خویشتن را به کلی از
انبیا بی نیاز ببینند.
ضمیرهاى هفتگانه جمع که در این آیه است ، همه به اقوام قبل از مشرکین
معاصر رسول خدا برمى گردد. مراد از جمله «بما عندهم من العلم» اطلاعاتى است که از
زینت زندگى دنیا و فنون تدبیرى است که براى به دست آوردن آن داشتند، و خداى سبحان این فنون
تدبیر را علم نامیده ، تا بفهماند غیر از آن علمى نداشتند، همچنان که در جاى دیگر فرموده : «یعلمون ظاهرا من الحیوه الدنیا و هم عن الاخرة هم غافلون »
و نیز فرموده : «فاعرض عمن تولى عن ذکرنا و لم یرد الا الحیوه الدنیا ذلک مبلغهم من العلم »
. و مراد از فرحشان از علمى که دارند،
غرور و خودپسندى ناشى از زرنگى و علم ظاهرى است که در
اداره زندگى خود دارند. و خودباختگى در مقابل این اطلاعات و زرنگیها، باعث شد که از
معارف حقیقى که به وسیله رسولان خدا عرضه مى شود،
اعراض کنند و آن را چیزى به
حساب نیاورند و مسخره کنند .
استهزاگران انبیا از سوی خداوند نابود می شوند: «ان کانت الا صیحة وحدة فاذاهم خـمدون• یـحسرة علی العباد ما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزءون» فقط یک صیحه آسمانی بود! ناگهان همگی خاموش شدند!!•
افسوس بر این بندگان که هیچ پیامبری برای هدایت آنها نیامد مگر اینکه او را استهزاء میکردند.
یعنى آن امرى که به
مشیت ما سبب هلاکت آنان گردید، غیر از یک صیحه چیز دیگرى نبود. و اگر فعل «کانت»را
مؤنث آورد و نفرمود(کان) بدین جهت بود که
خبر این فعل یعنى
صیحه مؤنث بود. و اگر صیحه را
نکره - بدون الف و لام - آورد، و آن را به وصف
وحدت متصف کرد، براى این بود که : بفهماند
هلاک کردن اهل
قریه کارى ناچیز و حقیر بود. و کلمه «خامدون» از
خمود است ، که به معناى
سکون و خاموشى از سر و صدا و جنب و جوش است ، مى فرماید: وسیله هلاکت آنها چیزى به جز یک صیحه نبود، که ناگهان همه را
خاموش و بى حرکت کرد. و اگر جمله مورد بحث را به ما قبل
عطف نکرد، براى این است که : این جمله به منزله جوابى است از سوالى تقدیرى و فرضى گویا کسى پرسیده : وسیله هلاکتشان چه بود؟ فرموده : نبود مگر تنها یک صیحه .
و معناى آیه این است که : سبب هلاکت
اهل قریه امرى بود که آسان تر از آن دیگر تصور نداشت ، و آن یک صیحه بود که به ناگهانى برخاست ، و مردم را در جاى خود بخشکانید، مردمى بى سر و صدا و بى
حس و حرکت شدند، به طورى که صداى آهسته هم از ایشان شنیده نمى شد، تا آخرین نفر مردندو بى حرکت شدند.
آیا این صیحه صدای صاعقهای بود که از ابری برخاست و بر
زمین نشست، لرزهای بر همه چیز افکند، و تمام عمارتها را ویران ساخت، و آنها از شدت وحشت
تسلیم مرگ شدند؟ یا صیحهای بود که بر اثر یک
زمین لرزه شدید از دل زمین برخاست و در فضا طنین افکند و موج انفجارش همه را به کام
مرگ کشید؟!هر چه بود یک صیحه، آن هم در یک لحظه زودگذر، بیش نبود، فریادی بود که همه فریادها را خاموش کرد، و تکانی بود که همه را بیحرکت ساخت، و چنین است
قدرت خداوند، و چنان است سرنوشت یک قوم گمراه و بی ثمر!
در آخرین آیه مورد بحث با لحنی بسیار گیرا و مؤ ثر بر خورد تمام سرکشان تاریخ را با
دعوت پیامبران خدا یکجا مورد بحث قرار داده میگوید: وا حسرتا بر این بندگان که هیچ پیامبری برای
هدایت آنها نیامد مگر اینکه او را به باد استهزا گرفتند، وای بر آنها که دریچههای
رحمت خدا را به روی خود بستند! اسفا بر آنها که چراغهای هدایت خویش را شکستند! بیچاره و محروم از
سعادت آن گروهی که نه تنها گوش
هوش به
ندای رهبران ندهند، بلکه به استهزا و سخریه آنها بر خیزند، سپس آنها را از دم شمشیر بگذرانند، در حالی که آنها سرنوشت شوم طغیانگران بی
ایمان را قبل از خود دیده بودند و سرانجام دردناکشان را با گوش شنیده یا در صفحات تاریخ خوانده بودند اما کمترین عبرتی نگرفتند، و درست در همان وادی گام نهادند و به همان
سرنوشت گرفتار شدند!
«وما یاتیهم من نبی الا کانوا به یستهزءون• فاهلکنا اشد منهم بطشا..» ولی هیچ پیامبری به سراغشان نمیآمد مگر اینکه او را استهزا میکردند• ما کسانی را که نیرومندتر از اینها بودند هلاک کردیم... .
بطش (بر وزن فرش ) چنانکه راغب در مفردات
مى گوید: به معنى گرفتن چیزى است با قدرت و در اینجا با کلمه «اشد» نیز همراه شده که نشانه
قدرت و نیروى بیشترى است. ضمیر در «منهم» به مشرکان عرب بازمى گردد که در آیات قبل مخاطب بودند، اما در اینجا به صورت
غائب از آنها یاد مى شود، چرا که لایق ادامه
خطاب الهى نیستند.
این
آیه (و دو آیه قبل) بیان این است که صرف اینکه شما مردمى اسرافگر و متجاوز هستید ما را از اجراى سنت الهیمان که همان سنت هدایت از طریق وحى است باز نمى دارد، چون اعراض شما براى ما تازگى ندارد، چه بسیار پیامبرانى در امت هاى گذشته فرستادیم ، در حالى که هیچ پیامبرى برایشان نیامد مگر آنکه او را استهزاء کردند، و کار بدین جا منجر شد که آنها را
هلاک کردیم ، با اینکه خیلى نیرومندتر از شما بودند. آرى آنها را هلاک کردیم ، نه اینکه از کار خود دست برداریم . پس همانطور که عاقبت
اسراف و استهزاء آنان هلاکت خود آنان بود، نه دست بردارى ما از سنت خود، همچنین عاقبت اسرافگرى شما هم
هلاکت شما است .
و در آیه مورد بحث التفاتى از خطاب در آیه قبل «افنضرب عنکم»، به
غیبت «منهم»به کار رفته . و گویا وجه این
التفات این باشد که چون دیده مردم اسرافگر از
تهدید «فاهلکنا»
عبرت نمى گیرند، روى سخن را که تاکنون با خود اسرافگران بود از آنان برگردانیده و متوجه
رسول خود کرده ، تا هم تعریضى به آنها کرده باشد و هم زمینه را براى جمله «و مضى مثل الاولین » فراهم نموده باشد. مؤ ید آن جمله«و لئن سالتهم» است که خطاب را متوجه رسول خود کرده .
استهزای انبیا زمینه ساز
حسرت و اندوه فراوان برای صاحبان این عمل مجرمانه خواهد بود: «یـحسرة علی العباد ما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزءون» افسوس بر این بندگان که هیچ پیامبری برای هدایت آنها نیامد مگر اینکه او را استهزاء میکردند.
یعنى اى حسرت و
ندامت بر بندگان . و این
تعبیر بلیغ تر از آن است که ندامت را براى آنان
اثبات کند، مثلا بفرماید: مردم قریه دچار ندامت و حسرت شدند. و اما سبب حسرت و اینکه چرا دچار آن شدند، در جمله «ما یاءتیهم من رسول ...» آمده و مى فرماید: به علت این دچار حسرت شدند که هر چه رسول به سویشان آمد، به استهزایش پرداختند.
از این
سیاق به خوبى برمى آید که مراد از (عباد)، عموم مردم است ، و خواسته حسرت را بر آنان تأکید کند؛ مى فرماید: چه حسرتى بالاتر از این که اینان بنده بودند و دعوت مولاى خود را رد کرده
تمرد نمودند، و معلوم است که رد دعوت مولا
شنیع تر است از رد دعوت غیر
مولا و تمرد از
نصیحت خیرخواهان دیگر.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۵، ص۴۰، برگرفته از مقاله «استهزاگران انبیا».