استعانت سپاه طالوت (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در سپاه طالوت، همان
گروه اندکی که از
آزمایش تشنگى، سالم به در آمدند، همراه طالوت حرکت کردند؛ ولى همانها نیز وقتى فکر کردند که به زودى در برابر ارتش عظیم
و نیرومند
جالوت قرار مىگیرند، فریادشان از کمى نفرات بلند شد
و این سومین مرحله آزمایش بود؛ زیرا تنها
گروه کوچکترى از این
گروه اندک، اعلام آمادگى
و وفادارى کامل کردند؛ که
تفسیر آیه در ذیل بیان میشود.
سپاه طالوت براى غلبه بر سپاه جالوت، از خداوند
استعانت جستند:
• «فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ قَالُواْ لاَ طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُو اللّهِ كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ؛
و هنگامی که طالوت (به فرماندهی لشکر بنیاسرائیل منصوب شد،
و) سپاهیان را با خود بیرون برد، به آنها گفت: «
خداوند، شما را به وسیله یک نهر آب، آزمایش میکند؛ آنها (که به هنگام تشنگی،) از آن بنوشند، از من نیستند؛
و آنها که جز یک پیمانه با دست خود، بیشتر از آن نخورند، از من هستند» جز عده کمی، همگی از آن آب نوشیدند. سپس هنگامی که او،
و افرادی که با او
ایمان آورده بودند، (
و از بوته آزمایش، سالم بهدر آمدند،) از آن نهر گذشتند، (از کمی نفرات خود، ناراحت شدند؛
و عدهای) گفتند: «امروز، ما توانایی مقابله با (•جالوت•)
و سپاهیان او را نداریم.» اما آنها که میدانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (
و به روز
رستاخیز، ایمان داشتند) گفتند: «چه بسیار
گروههای کوچکی که به فرمان خدا، بر
گروههای عظیمی پیروز شدند!»
و خداوند، با
صابران و استقامتکنندگان) است».
کلمه فصل به معنای جدایی مکانی است، همچنانکه در آیه: (
و لما فصلت العیر) به همین معناست،
و چهبسا که در معنای قطع یعنی ایجاد جدایی دو چیز استعمال شود؛ مانند
آیه و هو خیر الفاصلین
و بنابراین کلمه نامبرده هم متعدی
استعمال میشود (که در آیه ۵۸
سوره انعام دیدید)،
و هم لازم (که در آیه مورد بحث
و آیه
سوره یوسف ملاحظه کردید).
کلمه (جند) به معنای مجتمعی انبوه است، چه از
انسان و چه از هر چیز دیگر،
و اگر لشگر را جند نامیدهاند، به خاطر همین است که جمعیتی متراکم هستند
و اگر در آیه مورد بحث، کلمه را به صیغه
جمع جنود آورده، برای این بوده که بفهماند جمعیت
بنی اسرائیل کثرت قابل ملاحظهای داشتند، با اینکه به
حکم جملات بعدی همین آیه، مؤمنین واقعی آنان، بعد از عبور از نهر اندک بودند، (
و این ملاکی دست میدهد که در سختیها همیشه پایدار میمانند)
و نظیر این نکته در آیه بعد هم که میفرماید: (
و لما برزوا لجالوت
و جنوده)، از کلمه جنود استفاده میشود.
اشاره به پیروی جمعی اندک
و با ایمان بر لشگری گران
و بیایمان، در
داستان طالوت
و جالوت
و در مجموع این گفتار اشارهای است به یک
حقیقت که از سراپای این داستان استفاده میشود،
و آن این است که
خدای تعالی قادر است عدهای بسیار قلیل
و از نظر روحیه مردمی ناهماهنگ را بر لشکری بسیار زیاد یاری دهد، توضیح اینکه تمام بنیاسرائیل از
پیامبر خود درخواست فرماندهی کردند،
و همگی پیمان محکم بستند که آن فرمانده را نافرمانی نکنند،
و کثرت جمعیت آنان آنقدر بود که بعد از تخلف
جمعیت بسیاری از آنان از شرکت در
جنگ، تازه باقی مانده آنان جنودی بودند،
و این جنود هم در
امتحان آب نهر که داستانش میآید که اکثرشان رفوزه
و مردود شدند،
و به جز اندکی از آنان در آن امتحان پیروز نشد،
و تازه آن عده اندک هم هماهنگ نبودند، بهخاطر اینکه بعضی از آنان یک شب، آب خوردند،
و معلوم شد که دچار
نفاق هستند؛ پس در حقیقت آنچه باقی ماند، اندکی از اندک بود، درعینحال پیروزی نصیب آن اندک شد؛ چون
ایمان داشتند
و در برابر لشکر بسیار انبوه جالوت
صبر کردند.
کلمه (ابتلاء) که
اسم فاعل آن (مبتلی) از
مشتقات آن است، به معنای امتحان است،
و کلمه (نهر) به معنای مجرای
آب پر از آب است،
و کلمه (اغتراف)
و کلمه (غرف) به معنای آن است که چیزی را بلند کنی
و بگیری، مثلا میگویند: (فلان غرف الماء)
و یا میگویند: (فلان اغترف الماء)، یعنی فلانی آب را بلند کرد تا بنوشد.
و اینکه اغتراف یک غرفه، یعنی گرفتن یک مشت آب را از مطلق نوشیدن
استثنا کرده، دلالت میکند بر اینکه
پیامبر اسرائیلی آن مردم را از مطلق نوشیدن نهی نکرده بوده؛ بلکه از نوشیدن در حالت خاصی نهی کرده بوده، (مثلا از اینکه لب آب دراز بکشند
و با دهان بنوشند تا سیراب شوند).
لشکر طالوت سه طایفه شدند.
مقتضای ظاهر
کلام این بود که بفرماید: (فمن شرب منه فلیس منی، الا من اغترف غرفه بیده،
و من لم یشرب فانه منی)، هر کس از این نهر آب بنوشد، از من نیست، مگر آنکه با دستش مشتی بردارد
و بنوشد،
و کسی که ننوشد، او از من است، لیکن اینطور نفرمود؛ بلکه اولا جمله دوم را به جمله اول وصل کرد
و ثانیا کلمه شرب را در جمله دوم مبدل به طعم کرد
و باید دید چرا؟ علتش این بود که اگر اینطور فرموده بود، مفاد کلام چنین میشد، که تمام جنود طالوت از
طالوت بودند،
و تنها یک طایفه از او بیگانه
و جدا شدند،
و آنها کسانی بودند که آب نوشیدند،
و از این عده جمعی که سیراب نشدند
و تنها مشتی آب برداشتند، از ایشان جدا شده
و قهرا به طایفه اول ملحق شدند.
در نتیجه جنود طالوت دو
طایفه میشوند: یکی آنهایی که از طالوت بودند،
و دوم آنهایی که از او بیگانه شدند،
و حال آنکه مقصود
آیه این نبوده؛ بلکه خواسته است بفرماید سه طایفه شدند، که طایفه سوم، آنهایی بودند که مشتی آب برداشتند، نه از طالوت بودند
و نه بیگانه از او؛ بلکه با آزمایشی دیگر وضعشان روشن میشود.
و به همین منظور جمله دوم یعنی جمله: (
و من لم یطعمه فانه منی)، را پهلوی جمله اول قرار داد، تا مفاد آیه چنین شود: که لشکریان طالوت هر چند همه با طالوت
و از او بودند، لیکن
باطن آنها غیر از ظاهرشان بود،
و با یک
آزمایش واقعیتها روشن میشد،
و آن آزمایش نهری بود که در راه با آن برخوردند،
و آن نهر مشخص کرد که چه کسی از طالوت،
و چه کسی بیگانه از او بود، هر کس از آن نهر نوشید، از طالوت بیگانه شد
و هر کس لب از آن تر نکرد، از او
و منسوب به او شد.
و وقتی مفاد کلام تا اینجا این شد، دیگر آمدن جمله (الا من اغترف غرفه بیده)، نمیرساند که این طایفه سوم از طالوت بودند؛ چون وقتی این دلالت را داشت که بلافاصله بعد از جمله (فمن شرب منه) واقع شده بود، ولی بعد از ذکر هر دو طایفه آمده،
و معلوم است که این استثنا
و اخراج از طایفه اول، تنها باعث میشود که طایفه سوم داخل
و جزء طایفه اول نباشند، نه اینکه داخل در طایفه دوم باشند،
و لازمه این سخن آن است که آیه شریفه خواسته است لشکریان طالوت را با دو آزمایش به سه طایفه
تقسیم کند. اول آنهایی که از
طالوت نبودند چون از نهر نوشیدند، دوم آنهایی که از وی بودند؛ چون از نهر ننوشیدند، سوم آنهایی که مردد بودند،
و وضعشان در آزمایش نهر معلوم نشد؛ چون مشتی آب برداشتند
و نوشیدند،
و آزمایشی دیگر وصفشان را روشن میکند،
و آن این است که اگر در حال
جنگ به خدا
اعتماد نموده، در برابر دشمن مقاومت کنند، از طالوت خواهند شد،
و اگر دچار قلق
و اضطراب شوند، از طایفه دوم خواهند گردید.
فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ
وَ الَّذِینَ ءَامَنُوا مَعَهُ...
کلمه (فئه) به معنای پارهای از مردم است،
و دقت در این
آیات میرساند که گویندگان این سخن که (لا طاقه لنا...)، همان طایفه سوم بودند که با مشت خود آب برداشتند،
و پاسخ دهندگان به ایشان همانهایی بودند، که اصلا آب ننوشیدند،
و آیه شریفه از آنان تعبیر کرده به: (الذین یظنون انهم ملاقواالله)
و چون نمیتوانیم کلمه (ظن) را درباره آنان به معنای پنداشتن بگیریم، ناگزیر باید بگویم یا به معنای یقین است
و یا کنایه از خشوع است.
و این طایفه ممکن بود در پاسخ بگویند: (غلبه جمعیتی اندک بر جمعیتی بسیار امر محالی نیست؛ بلکه با اذن خدا امری است ممکن)، ولی اینطور نگفتند؛ بلکه برای اینکه طرف را بهتر قانع کنند، قاطعتر جواب دادند،
و از حوادثی که در جاهای دیگر اتفاق افتاده خبر داده
و گفتند: چه بسیار اندکها که بر بسیارها غالب شدند.
• «وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُواْ رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا
صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ؛
و هنگامى که در برابر (•جالوت•)
و سپاهيان او قرار گرفتند گفتند: «پروردگارا! پيمانه شکيبايى
و استقامت را بر ما بريز!
و قدمهاى ما را ثابت بدار!
و ما را بر
جمعیت کافران، پيروز بگردان!».
در این
آیه بعد، مسئله رویارویى دو لشکر مطرح شده است.
برزوا از ماده بروز، به معنى ظهور است،
و از آنجا که وقتى
انسان در میدان
جنگ، آماده
و ظاهر مىشود، ظهور
و بروز دارد به این کار، مبارزه یا براز مىگویند.
این آیه مىگوید: هنگامى که
طالوت و سپاه او، به جایى رسیدند که لشکر نیرومند جالوت، نمایان
و ظاهر شد،
و در برابر آن
قدرت عظیم صف کشیدند، دست به دعا برداشتند
و از
خداوند سه چیز طلب کردند، نخست
صبر و شکیبایى
و استقامت، در آخرین حد آن، لذا تعبیر به افرغ علینا
صبرا کردند که از ماده افراغ به معنى ریختن
آب یا ماده سیال دیگر از ظرف، بهطورىکه ظرف کاملا خالى شود، نکره بودن
صبر نیز تاکیدى به این مطلب است.
تکیه بر
ربوبیت پروردگار ربنا
و تعبیر به افراغ که به معنى خالى کردن پیمانه است،
و تعبیر به على که بیانگر
نزول از طرف بالاست
و تعبیر به
صبرا که در اینگونه موارد دلالت بر عظمت دارد، هر کدام نکتهاى دربر دارد که مفهوم این
دعا را کاملا عمیق
و پر مایه مىکند.
دومین تقاضاى آنها از خدا این بود که گامهاى ما را استوار بدار تا از جا کنده نشود
و فرار نکنیم، در
حقیقت دعاى اول جنبه باطنى
و درونى داشت
و این دعا جنبه ظاهرى
و برونى دارد
و مسلما ثبات قدم از نتائج
روح استقامت
و صبر است.
سومین تقاضاى آنها این بود که ما را بر این قوم
کافر یارى فرما
و پیروز کن که در واقع هدف اصلى را تشکیل مىدهد
و نتیجه نهایى
صبر و استقامت و ثبات قدم است.
به
یقین خداوند چنین بندگانى را تنها نخواهد گذاشت؛ هرچند عدد آنها کم
و عدد
دشمن زیاد باشد.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۱۵۱، برگرفته از مقاله «استعانت سپاه طالوت».