اجابت استغاثه (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در بسیاری از آیاتی که
در آنها از
استغاثه سخن به میان آمده، به
اجابت آن از سوی خداوند نیز
تصریح شده است.
اجابت
استغاثه شرایطی دارد؛ ازاینرو
استغاثه امتهایی که
پیامبران خویش را
تکذیب کردهاند ـ بهجز قوم یونس ـ هنگام ظاهر شدن
عذاب الهی سودی به آنان نبخشیده است.
انسانها به درگاه
خدا استغاثه میکنند و
خداوند آنها را
در دنیا اجابت میکند:
•• «قُلْ مَن يُنَجِّيكُم مِّن ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً لَّئِنْ أَنجَانَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ؛ بگو: «چه کسى شما را از تاريکيهاى خشکى و دريا رهايى مىبخشد؟
درحالىکه او را با حالت تضرع (و آشکارا) و
در پنهانى مىخوانيد؛ (و مىگوييد:) اگر از اين (خطرات و ظلمتها) ما را رهايى مىبخشد، از شکرگزاران خواهيم بود».
بار دیگر
قرآن دست
مشرکان را گرفته و به درون فطرتشان مىبرد و
در آن مخفیگاه اسرارآمیز نور
توحید و یکتاپرستى را به آنها نشان مىدهد و به پیامبر دستور مىدهد به آنها این چنین بگوید: چه کسى شما را از تاریکیهاى بر و بحر رهایى مىبخشد؟! (قل من ینجیکم من ظلمات البر و البحر؟) لازم به یادآورى است که ظلمت و تاریکى گاهى جنبه حسى دارد و گاهى جنبه معنوى:
ظلمت حسى آن است که نور به کلى قطع شود یا آنچنان ضعیف شود که انسان جایى را نبیند یا به زحمت ببیند، و ظلمت معنوى همان مشکلات و گرفتاریها و پریشانیهایى است که عاقبت آنها تاریک و ناپیداست.
جهل ظلمت است، هرج و مرج اجتماعى و اقتصادى و نابسامانیهاى فکرى و انحرافات آلودگیهاى اخلاقى که عواقب شوم آنها قابل پیشبینى نیست و یا چیزى جز بدبختى و پریشانى نمىباشد، همگى ظلمتاند.
ظلمت و تاریکى ذاتا هولناک و توهمانگیز است؛ زیرا حمله بسیارى از جانوران خطرناک و دزدان و جانیان
در پرده تاریکى صورت مىگیرد و هر کس خاطراتى
در این زمینه دارد؛ لذا به هنگام گرفتار شدن
در میان تاریکى، اوهام و خیالات جان مىگیرند، اشباح و هیولاهاى وحشتناک از زوایاى خیال بیرون مىدوند، و افراد عادى را
در خوف و
ترس فرو مىبرند.
ظلمت و تاریکى شعبهاى از عدم است و
انسان ذاتا از عدم مىگریزد و وحشت دارد، و به همین جهت معمولا از تاریکى مىترسد.
اگر این تاریکى با حوادث وحشتناک واقعى آمیخته شود و مثلا انسان
در یک سفر دریایى شب تاریک و بیم موج و گردابى حائل محاصره شود وحشت آن به درجات بیش از مشکلاتى است که به هنگام روز پدید مىآید؛ زیرا معمولا راههاى چاره
در چنان شرایطى به روى انسان بسته مىشود؛ همینطور اگر
در شبى تاریک
در میان بیابانى راه را گم کند و صداى وحشتناک
حیوانات درنده که
در دل شب طعمهاى براى خود مىجویند از دور و نزدیک به گوش او رسد،
در چنین لحظاتى است که انسان همه چیز را به دست فراموشى مىسپارد و جز خودش و نور تابناکى که
در اعماق جانش مىدرخشد و او را به سوى مبدئى مىخواند که تنها اوست که مىتواند چنان مشکلاتى را حل کند، از یاد مىبرد. اینگونه حالات دریچههایى هستند به
جهان توحید و خداشناسی.
لذا
در جمله بعد مىگوید:
در چنین حالى شما از لطف بىپایان او استمداد مىکنید گاهى
آشکارا و با
تضرع و
خضوع و گاهى پنهانى
در درون دل و جان او را مىخوانید (تدعونه تضرعا و خفیة).
و
در چنین حالى فورا با آن مبدا بزرگ عهد و پیمان میبندید که اگر ما را از کام خطر برهاند، به طور قطع
شکر نعمتهاى او را انجام خواهیم داد و جز به او دل نخواهیم بست (لئن انجینا من هذه لنکونن من الشاکرین).
•• «قُلِ اللّهُ يُنَجِّيكُم مِّنْهَا وَمِن كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنتُمْ تُشْرِكُونَ؛ بگو: «خداوند شما را از اينها، و از هر مشکل و ناراحتى، نجات مىدهد؛ باز هم شما براى او شريک قرار مىدهيد! (و راه کفر مىپوييد.)».
کرب (بر وزن حرب)
در اصل به معنى زیر و رو کردن
زمین و حفر آن است و نیز به معنى گره محکمى که
در طناب دلو مىزنند آمده است؛ سپس
در غم و اندوههایى که
قلب انسان را زیرورو مىکند و همچون گرهى بر دل انسان مىنشیند، گفته شده است.
بنابراین
ذکر کلمه کرب
در آیه بالا که معنى وسیع و گستردهاى دارد و هرگونه مشکل مهمى را شامل مىشود بعد از ذکر ظلمات برو بحر که به قسمت خاصى از شداید گفته مىشود از قبیل ذکر یک مفهوم عام بعد از بیان مفهوم خاص است (دقت کنید).
در اینجا یادآورى حدیثى که
در ذیل این آیه
در بعضى از
تفاسیر اسلامی آمده است، بىمناسبت نیست.
از
پیغمبر اکرم نقل شده که فرمود خیر الدعاء الخفى و خیر الرزق ما یکفى بهترین
دعا آن است که پنهانى (و از روى نهایت اخلاص) صورت گیرد و بهترین روزى آن است که به قدر کافى بوده باشد (نه ثروتاندوزىهایى که مایه محرومیت دیگران و بار سنگینى بر دوش انسان باشد).
و
در ذیل همین
حدیث میخوانیم: مر بقوم رفعوا اصواتهم بالدعا فقال انکم لا تدعون الاصم و لا غائبا و انما تدعون سمیعا قریبا: پیامبر از کنار جمعیتى گذشت که صداى خود را به دعا بلند کرده بودند، فرمود: شما شخص کرى را نمىخوانید و نه شخصى را که پنهان و دور از شما باشد؛ بلکه شما کسى را مىخوانید که هم شنوا و هم نزدیک است!. از این حدیث استفاده مىشود که اگر دعا آهسته و آمیخته با توجه و
اخلاص بیشتر باشد، بهتر است.
•• «وَإِذَا مَسَّ الإِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَآئِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَّسَّهُ كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ هنگامى که به انسان زيان (و ناراحتى) رسد، ما را (
در هر حال:)
در حالى که به پهلو خوابيده، يا نشسته، يا ايستاده است، مىخواند؛ اما هنگامى که ناراحتى را از او برطرف ساختيم، چنان مىرود که گويى هرگز ما را براى حل مشکلى که به او رسيده بود، نخوانده است! اينگونه براى
اسرافکاران، اعمالشان
زینت داده شده است (که زشتى اين
عمل را درک نمىکنند)!».
کلمه (ضر) - به ضم ضاد - به معناى حوادث و امورى است که به جان آدمى ضرر برساند؛ و معناى جمله (دعانا لجنبه او قاعدا او قائما) این است که وقتى به انسان ضررى مىرسد، ما را مىخواند؛ درحالىکه به پهلو افتاده و یا نشسته و یا ایستاده است؛ و ظاهرا این تردید به منظور
تعمیم مىباشد و مىخواهد بفرماید: چه به پهلو و چه نشسته و چه ایستاده و چه
در هر حال دیگرى که فرض شود بر دعا و خواندن ما اصرار مىورزد، و
در هیچ حالى ما را فراموش نمىکند. ممکن هم هست هر سه کلمه (لجنبه او قاعدا او قائما) همگى حال از کلمه (الانسان) باشد، نه حال از فاعل (دعانا)،
در این صورت عامل
در این سه حال کلمه (مس) مىباشد، و معناى جمله چنین مىشود: (وقتى که ناملایمى به
انسان برسد، او
در حالى که خوابیده یا نشسته و یا ایستاده
در همان حال ما را مىخواند). و این معنا
در بعضى از
روایات بىسند وارد شده؛ و جمله (دعانا لجنبه) مربوط به بیمارى است که
قدرت برخاستن ندارد، و جمله (او قاعدا) مربوط به مریضى است که نمىتواند بایستد، و جمله (او قائما) مربوط به افراد سالم است.
و جمله (مر کان لم یدعنا الى ضر مسه)
کنایه است از
فراموشی و
غفلت از چیزى که فراموش نمىشود.
و معناى
آیه این است که: وقتى بلاء و ناملایمى جانکاه به انسان مىرسد مدام و بدون وقفه ما را به منظور رفع آن
بلا مىخواند و برخواندن خود اصرار مىورزد، و همین که بلاى او را برطرف مىکنیم بهکلى ما را فراموش مىکند، و دلش به سوى همان کارهایى که قبلاً داشت کشیده مىشود، آرى؛ این چنین
اعمال که
اسرافگران و مفرطان
در تمتع به زخارف دنیوى دارند،
در نظرشان
زیبا جلوه مىکند، آنقدر زیبا که جانب
ربوبیت پروردگار را بکلى از یاد مى برند، و به فرضى هم که کسى آنان را یادآورى کند اصلا از
یاد خدا روى برمىگردانند.
سبب
ضلالت و طغیان
کافران و غفلت ورزیدنشان از خداى تعالى
و
در این آیه علت اینکه منکرین معاد به ضلالت و غى خود ادامه مىدهند بیان شده، و خصوصیات آن سبب ذکر شده، و آن این است که اینگونه افراد مثلشان مثل انسانى است که گرفتار بلا و ضرى جانکاه شده، و به خاطر این گرفتارى
خدای تعالی را مىخواند، و یکسره،
اى خدا اى خدا مىکند، و اصرار مىورزد تا آنکه خدا گرفتاریش را - که به خاطر رفع آن خدا خدا مىکرد - برطرف سازد، و ناگهان دنبال همان نافرمانیها که قبلا داشت بگیرد، و فراموش کند که همو بود که آن همه خدا خدا مىکرد؛ همچنانکه علت این فراموشى این است که بعد از نجات از گرفتارى
شیطان گناهان و [[|شهوات]] را
در نظر او جلوه مىدهد؛ آنچنانکه یاد آن شهوات جاى خالى
در دل او براى
یاد خدا باقى نمىگذارد، و خدا را بعد از مدتها خدا خدا کردن از یادش مىبرد.
همچنین این اسرافگران و
منکرین معاد علت انکارشان این است که شیطان اعمال زشت آنان را
در نظر آنان زینت داده،
در نتیجه دلهایشان به سوى آن اعمال کشیده شد، بهطورىکه جایى براى یاد خدا
در آن نماند، و قهراً خدا از یادشان رفت، و با اینکه خداى تعالى با فرستادن رسولان پیشین و با معجزاتى روشن مقام خود را به آنان یادآورى کرد و توجهشان داد به اینکه
اقوام پیشین را به جرم اینکه
ایمان نیاوردند و به جرم اینکه
ظلم کردند، هلاکشان ساخت. مع ذلک ایمان نیاوردند، و این سنتى است از خداى تعالى که مردم مجرم را این طور جزا مىدهد.
از اینجا روشن مىشود که آیه بعدى از جمله (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم ...) متمم بیان این آیه است، که مىفرماید: (و اذا مس الانسان الضر دعانا...).
•• «هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِم بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُواْ بِهَا جَاءتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءهُمُ الْمَوْجُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنِّ مِنَ الشَّاكِرِينَ؛ او کسى است که شما را
در خشکى و
دریا سير مىدهد؛ زمانى که
در کشتى قرار مىگيريد، و بادهاى موافق آنان را (بهسوى مقصد) حرکت ميدهد و خوشحال مىشوند، ناگهان طوفان شديدى مىوزد؛ و امواج از هر سو به سراغ آنها مىآيد؛ و گمان مىکنند هلاک خواهند شد؛
در آن هنگام، خدا را از روى اخلاص مىخوانند که: «اگر ما را از اين گرفتارى نجات دهى، حتماً از سپاسگزاران خواهيم بود!».
کلمه (فلک) به معناى کشتى است، هم یک کشتى را فلک مىگویند و هم جمع کشتیها را، البته
در اینجا جمع آن مورد نظر است؛ به دلیل اینکه با فعل جمع از حرکت و جریان آن تعبیر کرده و فرموده: (و جرین بهم)، و کلمه (ریح) به معناى نسیم و (ریح عاصف) به معناى باد تند است، و جمله (احیط بهم) کنایه است از اینکه مشرف به هلاکت شوند، و تقدیر کلام (احاط بهم الهلاک)، و یا (احاط بهم الامواج) است؛ یعنى
بلا و یا موجها از هر سو به آنان احاطه کند، و اشاره به کلمه (هذه) دلالت بر شدت و بلایى دارد که گرفتارش شدهاند؛ و معناى آیه روشن است.
در این آیه نیز التفات عجیبى به کار رفته، و آن التفات از خطاب به
غیبت میباشد. از جمله (و جرین بهم بریح طیبة) تا جمله (بغیر الحق) -
در آیه بعد - مردم غایب فرض شدهاند؛
درحالىکه قبلا مورد خطاب قرار داشتند، مىفرمود: (خدا آن کسى است که شما را
در خشکى و
در دریا سیر مىدهد، تا آنکه سرنوشت شما را به درون کشتى بکشد)، آن وقت ناگهان همین مردم مورد خطاب را غایب فرض کرده مىفرماید: (و بهوسیله بادهاى تند، کشتى آنان را به حرکت
درآورد)، که
در این قسمت خطاب را متوجه
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نموده و عجیبترین قسمت داستانى را که براى آن جناب تعریف مىکند خاطرنشانش مىسازد تا این قسمت را بشنود و
تعجب کند؛ و این التفات علاوه بر این، رویگردانى از مردم نیز هست؛ یعنى خواسته است بفهماند مردم آن لیاقت و آن درکى را که خداى تعالى با آنان بهطور
مخاطب و رودررو سخن بگوید ندارند.
•• «فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنفُسِكُم مَّتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَينَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ؛ امّا هنگامى که خدا آنها را رهايى بخشيد، (باز) به ناحق،
در زمین ستم ميکنند. اى مردم! ستمهاى شما، به زيان خود شماست! از زندگى
دنيا بهره (ميبريد)، سپس بازگشت شما بهسوى ماست؛ و ما، شما را به آنچه عمل ميکرديد،
خبر ميدهيم!».
کلمه (بغى)
در اصل به معناى
طلب کردن است، و بیشتر
در مورد ظلم
استعمال مىشود؛ چون ظلم، طلب کردن
حق دیگران از راه تعدى بر آنان است، که البته
در اینگونه موارد حتماً قید (بغیر الحق) را بعد از کلمه (بغى) مىآورند، و اگر این کلمه
در اصل به معناى ظلم میبود، آوردن این قید بیهوده و زائد بود؛ چون
ظلم همیشه به غیر حق هست و احتیاج به آوردن این قید نیست.
جمله مورد بحث تتمه آیه سابق است، و مجموع آن آیه و این جمله یعنى از (هو الذى یسیرکم فى البر و البحر) تا جمله (بغیر الحق) به منزله شاهد و مثال است براى مطلب کلى و عمومى قبل که میفرمود: (و اذا اذقنا الناس رحمة من بعد ضراء مستهم ...). و یا مثال است بر خصوص جمله (قل اللّه اسرع مکرا)، و به هر حال جمله بعدى که مىفرماید: (یا ایها الناس انما بغیکم على انفسکم ...) جملهاى است که تمامیت غرض از
کلام در آیه سابق متوقف بر آن است؛ هر چند که کلام رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلم) نباشد - دقت بفرمایید.
•• «وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْأَرُونَ؛ آنچه از نعمتها داريد، همه از سوى خداست! و هنگامى که ناراحتى به شما رسد، فقط او را مىخوانيد!».
این
در حقیقت سومین بیان است براى لزوم پرستش معبود یگانه یعنى الله، و منظور این است که اگر پرستش بتها به خاطر
شکر نعمت است، که بتها به شما نعمتى ندادهاند که شکرش لازم باشد؛ بلکه سر تا پاى وجود شما را نعمتهاى خدا فرا گرفته است، با این حال بندگى او را رها مىکنید و به سراغ بتها مىروید! علاوه بر این هنگامى که ناراحتیها، مصائب، بلاها و رنجها به سراغ شما مىآید براى دفع آنها تنها دست تضرع به درگاه او برمىدارید و او را مىخوانید (ثم اذا مسکم الضر فالیه تجئرون ).
بنابراین اگر پرستش بتها به خاطر دفع ضرر و حل
مشکلات است، آنهم که از ناحیه خداست و شما نیز عملا ثابت کردهاید که
در سختترین حالات زندگى همه چیز را رها مىکنید و تنها به
در درگاه او مىروید.
و این چهارمین بیان براى مسئله
توحید عبادت است.
(تجئرون)
در اصل از ماده جؤ ار (بر وزن غبار) به معنى آواى چهار پایان و وحوش است که بىاختیار به هنگام درد و رنج سر مىدهند و سپس به عنوان
کنایه در همه نالههایى که بىاختیار از درد و رنج برمىخیزد به کار رفته است، انتخاب این تعبیر
در اینجا مخصوصا این نکته را مىرساند که
در آن زمان که مشکلات فوقالعاده زیاد مىشود و کارد به
استخوان مىرسد و بىاختیار
فریاد درد و رنج مىکشید، آیا
در آن زمان جز الله را مىخوانید؟!
س چرا
در حال
آرامش و مشکلات کوچک دست به دامن بت مىزنید؟!
آرى
در اینگونه موارد
خداوند نداى شما را مىشنود و به آن پاسخ مىگوید و مشکلاتتان را برطرف مىسازد.
•• «ثُمَّ إِذَا كَشَفَ الضُّرَّ عَنكُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنكُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ؛ (اما) هنگامى که ناراحتى و رنج را از شما برطرف مىسازد، ناگاه گروهى از شما براى پروردگارشان همتا قائل مىشوند».
سپس هنگامى که زیان و رنج را از شما برطرف ساخت، گروهى از شما براى پروردگارشان شریک قرار مىدهند و به سراغ بتها مىروند (ثم اذا کشف الضر عنکم اذا فریق منکم بربهم یشرکون).
در حقیقت
قرآن به این نکته باریک اشاره مىکند که
فطرت توحید
در وجود همه شما هست؛ ولى
در حال عادى، پردههاى غفلت و
غرور و
جهل و
تعصب و
خرافات آن را مىپوشاند، اما به هنگامى که تندباد حوادث و طوفانهاى بلا مىوزد این پردهها کنار مىروند و
نور فطرت
آشکار مىگردد و مىدرخشد، درست
در همین حال است که خدا را با تمام وجود و با
اخلاص کامل مىخوانید، خدا نیز پردههاى بلا و رنج و مصیبت را از شما دور مىسازد که این گشودن پردههاى رنج، نتیجه گشوده شدن پردههاى غفلت است (توجه داشته باشید
در آیه تعبیر به کشف الضر شده است که به معنى کنار زدن پردههاى مشکلات است).
ولى هنگامى که طوفان فرو نشست و به ساحل
آرامش باز گشتید، از نو همان غفلت و غرور، و همان
شرک و
بت پرستی خودنمایى مىکند.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «اجابت استغاثه».