ابوفکیهه ازدی (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابوفکیهه ازدی، یکی از
مسلمانان صدر
اسلام و از مهاجران
حبشه است که توسط
مشرکان قریش مورد
شکنجه و آزار قرار میگرفت.
درباره نام ابوفکیهه اَزدی یمنی اختلاف است؛
بعضی از مورخان معتقدند که نام وی «اَفلَح» بوده
و بعضی هم نام او را «یسار» گفتهاند.
وی از اهالی
عین التمر؛
شهری نزدیک
الانبار و در غرب
کوفه و از موالی
بنی عبدالدّار و برده صفوان بن امیه بن خلف بود.
در کتاب ارزشمند المیزان درباره نام
و نسب او چنین آمده است: ابىفکیهه
غلام آزاد شده
بنی حضرمی بود،
و او مردى غیر
عرب بود،
و از پیروان
رسول خدا (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) شده
و به وى
ایمان آورد، اما قبلا از
اهل کتاب بود.
روایات درباره اسم این مرد مختلف است، در روایتی، ابو فکیهه غلام آزاد شده بنى حضرمى است که او را مقیس مىگفتند،
و از سدى نقل شده که او غلامى از بنى حضرمى
و نصرانی بوده
تورات و انجیل را خوانده بود، مردم او را ابوالیسر مى نامیدند.
و از مجاهد نقل شده که او
ابن الحضرمى
و مردى غیر عرب بوده که به
زبان رومى سخن مى گفته
و از
ابن عباس نیز روایت شده که او آهنگرى بوده در
مکه به نام بلعام
و مردى غیر عرب بوده است.
ابوفکیهه قبل از
اسلام آوردن،
مسیحی و به قولی
یهودی بود
و تورات
و انجیل را میخوانده
و فردی غیر عرب
و عجمی بوده است؛
که در
مکه به آهنگری
و شمشیرسازی اشتغال داشت.
ابوفکیهه همزمان با
بلال اسلام آورد
و از نخستین
مسلمانان به شمار میرفت.
مسلمانی او
خشم صاحبش، صفوان بن امیه
و بنی عبدالدار را برانگیخت
و در پی آن، همانند دیگر مسلمانان، تحت
آزار و شکنجه قرار گرفت؛ امّا او همچنان بر
عقیده خود پایدار ماند.
شگنجهگر او
امیة بن خلف بود. امیة، بندی به پای ابوفکیهه میبست
و دستور میداد او را
عریان روی ریگهای داغ
و سوزان
حجاز می کشاندند، روزی او را با این وضع
شکنجه داد
و نیمهجان به
بیابان افکند
و در آنجا حشرهای از لانهاش بیرون آمد،
و امیّه از روی
جسارت به او گفت: خدای تو این است؟ ابوفکیهه همان طور که با
بدن خونآلود
و خسته در میان ریگهای داغ افتاده بود،پاسخ داد: «خدای من «
الله» است که خدای من
و تو
و این
حشره است.»
امیه با شنیدن این سخن، سخت برآشفت
و طنابی به گردن آن
مرد مبارز افکند
و سخت کشید تا او را خفه کند. در این هنگام اُبیّ بن خلف به برادرش امیه گفت: بر آزارش بیفزا تا محمّد با جادوی خود او را
خلاص کند.
و همچنین گفتهاند که رؤسای «بنی عبد الدار» او را شکنجه دادند. چون غلام آنها بود. از جمله سنگی بر روی سینه اش نهادند
و چندان نگه داشتند که زبانش از دهانش بیرون زد، ولی تسلیم خواسته های مشرکان نشد،
و دست از اسلام برنداشت.
پس از مدتها شکنجه
و آزار،
ابوبکر او را از صفوان خرید
و آزاد کرد؛
امّا آزارش همچنان ادامه یافت، تا در
هجرت دوم مسلمانان به
حبشه، با آنان همراه شد
و پس از مدتی با رسول الله به
مدینه مهاجرت کرد
و پیش از
جنگ بدر زندگانی را وداع گفت.
برخی مفسران، نام ابوفکیهه را در ذیل ۴
آیه قرآنی آوردهاند:
«
و لَقَد نَعلَمُ اَنَّهُم یَقولونَ اِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذی یُلحدونَ اِلَیهِ اَعجَمیّ
و هـذا لِسانٌ عَرَبیٌّ مُبین؛
و ما میدانیم که آنان میگویند: جز این نیست که بشری به او میآموزد. زبانِ آن کس که این نسبت را به او میدهند، گنگ
و نارسا است؛ در حالی که این
قرآن به زبان عربیِ روشن است.» طبق برخی اقوال، منظور از اعجمی، ابوفکیهه است. قریش بر این عقیده بود که
پیامبر (صلیاللهعلیه
والهوسلّم) از
علوم وی بهره برده است؛
افزون بر پاسخ صریح
قرآن، ابوفکیهه نیز پندار آنان را باطل شمرده، گفت: این پیامبر است که اسلام را به ما میآموزد.
«وقالَ الَّذینَ کَفَروا اِن هـذا اِلاّ اِفکٌ افتَرهُ واَعانَهُ عَلَیهِ قَومٌ ءاخَرُونَ فَقَد جاء
و ظُـلمـًا وزورا؛
و کسانی که
کافر شدند، گفتند: این (قرآن) جز دروغی که (محمد) بافته نیست
و گروهی دیگر او را برایِ انجام آن یاری کردهاند. به راستی که
ستم و دروغی ناروا آوردهاند.»
آلوسی در روایتی آورده است که
قریش بر این باور بود که ابوفکیهه،
عدّاس و حبر که همگی اهل کتاب بودند، به پیامبر (صلیاللهعلیه
والهوسلّم) در آوردن
و ساختن قرآن یاری رسانده، تاریخ امّتهای پیشین را به وی آموخته اند؛ سپس حضرت با عبارتهای خود (آموزههای آنان را) نقل کرده است. آیه پیشین، آن را
ستم و دروغی ناروا شمرد.
نقل است که گروهی از تازه
مسلمانان، از جمله ابوفکیهه گاه بر اثر شکنجههای فراوان، بی هوش شده، بی اختیار سخنان کفرآمیز میگفتند؛
ازاین رو درباره آنان فرو فرستاده شد: «ثُمَّ اِنَّ رَبَّکَ لِلَّذینَ هاجَروا مِن بَعدِ ما فُتِنوا ثُمَّ جـهَدوا
و صَبَروا اِنَّ رَبَّکَ مِن بَعدِها لَغَفورٌ رَحیم؛
امّا پروردگار تو نسبت به کسانی که پس از فریب خوردن (به ایمان بازگشتند)
و هجرت
و جهاد
و پایداری کردند، آمرزنده
و مهربان است».
علامه طباطبایی در
المیزان در این باره چنین میفرماید:
عمار بن یاسر شکنجه مىشد تا آنجا که دیگر نمىفهمید چه میگوید،
و صهیب نیز شکنجه مى شد تا آنجا که
هذیان مىگفت، ابو فکیهه نیز
عذاب مىشد تا آنجا که از خود بى خود مىگردید،
و نیز
بلال و عامر و ابن فهیرة و قومى دیگر از مسلمین، که در باره آنان این
آیه نازل شد: «ثم ان ربک للذین هاجروا من بعد ما فتنوا».
ابن اسحاق آيات ۵۲ تا ۵۴
سوره انعام را را درباره جمعی از مسلمانان مستمند از جمله ابوفکیهه میداند که گرد پیامبر مینشستند
و بزرگان قریش، هم نشینی چنین افرادی را با حضرت
استهزا میکردند.
ابن اثیر نیز در
اسد الغابه به این ماجرا اشاره کرده است.
«
وَ لا تَطْرُدِ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ
وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ
وَ ما مِنْ حِسابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمينَ؛
و كسانى را كه پروردگار خود را صبحگاه
و شامگاه مىخوانند در حالى كه خشنودى
و نزديكى به او را مىخواهند از خود مران؛ نه چيزى از حساب آنان (از وظايف اعتقادى
و عملى
و پاداششان) بر عهده تو است
و نه چيزى از حساب تو بر عهده آنها تا آنها را برانى
و از ستمكاران باشى.»
«
وَ كَذلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِيَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنا أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاكِرينَ؛
و اين گونه ما برخى از آنها را به برخى ديگر آزموديم تا سرانجام (اعيانشان درباره مؤمنين فقير) بگويند: «آيا اينهايند كه خداوند از ميان ما بر آنها منّت نهاده؟!» آيا خداوند به سپاسگزاران داناتر نيست؟!»
«
وَ إِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ
وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ؛
و چون كسانى كه به آيات ما ايمان مىآورند نزد تو آيند، بگو: سلام بر شما، پروردگارتان رحمت را بر خود مقرر داشته، كه هر كس از شما به نادانى عمل بدى كند آن گاه بعد از آن توبه كند
و به اصلاح (كار خود) پردازد بىترديد خداوند بسيار آمرزنده
و مهربان است.»
خداوند در نکوهش قریش
و بزرگ داشت مسلمانان مستمند مانند ابوفکیهه ازدی، این
آیات را نازل فرمود.
(۱) اسدالغابة فی معرفة الصحابه.
(۲) انساب الاشراف.
(۳) البدایة
و النهایه.
(۴) علی بن ابراهیم قمی،تفسیر القمی.
(۵) قرطبی، الجامع لاحکام القرآن.
(۶) الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور.
(۷) روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم.
(۸) الروض الانف.
(۹) الطبقات الکبری.
(۱۰) شیخ طبرسی،مجمع البیان فی تفسیر القرآن.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «ابوفکیهه ازدی»، بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه.