إِسْم (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
إِسْم (به کسر الف و سکون سین) از
واژگان قرآن کریم به معنای نام است. مشتقات اسم که در آیات قرآن آمدهاند عبارتند از:
تَسميه به معنای نام گذاشتن،
مُسَمّى به معنای نامگذارى شده و تعیین و
سَمّی به معنای همنام و همتا است.
إِسْم به معنای نام است. گويند: اصل آن «سمو» است همزه اول عوض از واو است و گويند: اصل آن «وسم» به معنى علامت است واو به همزه قلب شده. و آن لفظى است كه بر چيزى گذاشته شود تا از ديگر چيزها متمايز گردد. احتمال نزديک به يقين آن است كه اصل آن «وسم» به معنى علامت باشد كه اسم هر چيز علامت و نشانه آن است.
طبرسی اصل آن سمو به معنى رفعت است
همچنين است قول
راغب.
(وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا) (و نام پروردگارت را هر
صبح و
شام ياد كن.)
تَسميه به معنای نام گذاشتن است.
(وَ إِنِّي سَمَّيْتُها مَرْيَمَ) (من او را
مریم نام گذاردم.)
(هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هذا) (خداوند شما را در كتابهاى پيشين و در اين
کتاب آسمانی «مسلمان» ناميد.)
مُسَمّى به معنای نامگذارى شده است. معناى تعيين نيز میدهد كه نامگذارى تعيين به خصوصى است.
(ثُمَّ قَضى أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ) «سپس مدتى مقرر داشت و مدّت تعيين شده نزد اوست.»
سَمّی به معنای همنام و همتا است.
(نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا) (اى
زکریا! ما تو را به پسرى
بشارت مىدهيم كه نامش «
یحیی» است؛ و پيش از اين، همنامى براى او قرار ندادهايم.)
كه مراد همنام است.
(فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا) «به خدا
عبادت كن و در بندگيش بردبار باش آيا براى او همتائى میدانى؟!»
(وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ ...) (آنان براى خدا همتايانى قراردادند؛ بگو: آنها را نام ببريد!...)
ظاهرا مراد از «
سَمُّوهُمْ» چنانكه در
المیزان فرموده توصيف است يعنى براى خدا شريكانى قائل شدند بگو آنها را توصيف كنيد و ببينيد آيا میشود به آنها رب، خالق، رازق، رحيم و رحمن و غيره گفت؟ چون توصيف واقعيت هر چيز را روشن میكند در اين صورت خواهند دانست كه آنها شريک خدا نيستند.
(إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثى) (كسانى كه به آخرت ايمان ندارند،
فرشتگان را دختران خدا نامگذارى مىكنند.)
به نظر میآيد الْأُنْثى بيان تسميه است: آنان كه به قيامت ايمان ندارند ملائكه را مؤنث توصيف میكنند و ميگويند ملائكه دختران خدايند. چنانكه فرموده
(وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً) (و آنها فرشتگان را كه بندگان خداوند رحمانند مؤنث پنداشتند....)
(وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ) (سپس، تمامى
علم اسماء [ علم اسرار آفرينش و نامگذارى موجودات
] را به
آدم آموخت. آنگاه آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مىگوييد، و از آدم شايستهتر هستيد اسامى اينها را به من خبر دهيد!)
به قولى ضمير جمع «
عَرَضَهُمْ» و «
هؤُلاءِ» راجع به آدم است و آن
اسم نوع میباشد نه علم شخص. و مراد از
اسماء ظاهرا استعداد و قابليت هائى است كه در بشر گذاشته است و منظور از تعليم
اسماء بودن آنها در نهاد آدم است. و شايد مراد از
اسماء،
اسماء حسنى باشد كه مشروح آن در «خلف» ذيل عنوان بشر خليفه خداست گذشت.
معنى آيه چنين است: «خداوند همه
اسماء را به آدم (كه خليفه خداست) آموخت، سپس آدمها را به ملائكه نشان داد و فرمود از ناماى اينان (از قابليت و كارهايشان) به من خبر دهيد اگر (در خليفه خدا بودن) راستگوايد؟»
(هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى ...) (او خداوندى است هستى بخش، آفرينندهاى ابداعگر، و صورتگر (بىنظير)؛ از آن اوست بهترين نامها....)
اسماء حسناى خداوند مشروحا در «
حسن» گذشت.
(وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ ...) (و با القاب زشت و ناپسند يكديگر را ياد نكنيد، بسيار بد است كه بر كسى پس از ايمان نام كفرآميز بگذاريد....)
به قولى مراد از اسم ذكر است يعنى: القاب بد را به يكديگر نبنديد، بد يادكردنى است كه مردم را پس از ايمان با
فسق ياد كنيد بهتر است بگوئيم: فسوق مخصوص به ذمّ
بئس است و مراد از آن خطابكننده يا خطابشده است يعنى فسوق و نظير آن بد نامى است كه به كسى بعد از ايمانش نسبت داده شود و يا خود شخص در اثر تلقيب بد فاسق گردد.
(تَبارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ) (پربركت و زوالناپذير است نام پروردگار صاحب جلال و بزرگوار تو.)
(وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا) (و نام پروردگارت را هر صبح و شام ياد كن.)
(وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى) (و آن كس كه نام پروردگارش را ياد كرد و
نماز خواند. )
در اين گونه آيات مراد ذكر خداوند است و قيد اسم ظاهرا براى آن است كه خدا را فقط با قلب ياد نكنيد بلكه با زبان و ذكر نامهاى
حسناى او هم ياد نمائيد.
مخفى نماند مجموع سورههاى قرآن صد و چهارده است در اوائل همه آنها به جز
سوره توبه (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ) آمده است. يك بار نيز در
سوره نمل در نامه
سلیمان به
قوم سباء ذكر شده على هذا مجموعا صد و چهارده بار در قرآن مجيد تكرار شده است.
طبرسی در
مجمع البیان فرموده: به اتفاق
امامیه، آن يک آيه است از
سوره حمد و از هر
سوره ديگر و هر كه آن را در نماز نخواند نمازش
باطل است خواه واجبى باشد يا ندبى. و در نمازهاى جهريّه بلند گفتن آن واجب و در نمازهاى اخفاتى بلند خواندن
مستحب است. در اين كه گفته شد ميان فقهاء امّت (
اهل سنت) اختلاف هست ولى در اينكه آن جزء آيه سوره نمل است اختلافى نيست.
آیة اللّه یزدی در
عروة الوثقی فرموده:
بسمله جزء هر سوره است.
واجب است قرائت آن مگر در
سوره برائت.
در
مستمسک عروة ذيل اين مسئله فرموده: اين مطلب اجماعى است چنانكه در
خلاف شیخ ،
مجمع البیان ،
نهایة الاحکام ،
ذکری ،
جامع المقاصد و ... نقل است.
حرّ عاملی (رحمهاللّه) در
وسائل كتاب الصلوة ابواب قرائت باب ۱۱ روايات آن را نقل كرده و در باب ۱۲ نيز روايات محمول بر
تقیه را آورده است.
زمخشری در
کشافّ گويد: همه قراء
مکّه و
کوفه و فقهاء آن دو شهر گفتهاند: بسمله آيهای است از فاتحه و از هر سوره.
شافعی و اصحابش نيز در همين عقيدهاند و لذا آن را با
جهر میخوانند و گويند:
اهل سلف آن را در قرآن ثابت كردهاند با آنكه توصيه مینمودند قرآن را از هر زايد پاک دارند. بدين جهت آمين را ننوشتهاند اگر بسمله از قرآن نمیبود آن را در قرآن محفوظ نمیداشتند. از
ابن عباس منقول است: هر كه آنرا ترک كند صد و چهارده آيه از كتاب خدا را ترک كرده است. ولى
ابو حنیفه و تابعانش و ديگران گفتهاند: آن آيه نيست نه از حمد و نه از سورههاى ديگر فقط براى تبرک و جدا كردن ميان سورهها نوشته شده چنانكه در هر كار با آن شروع میشود و در رأى آنها در نماز با جهر خوانده نميشود.
المنار در ذيل سوره حمد گويد: مسلمين اتفاق دارند در اينكه
(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ) از قرآن است و جزء آيه از سوره نمل میباشد ولى درباره آن در سورههاى ديگر اختلاف دارند سپس مثل كشّاف اقوال را نقل نموده است.
ولى در مكتب
اهل بیت (علیهمالسلام) (اهل البيت ادرى بما فى البيت) چنانكه نقل شد بسمله جزء تمام سورهها و آيه مستقلى است و غير آن مردود و باطل است در
المیزان از
خصال صدوق از
امام صادق (علیهالسّلام) نقل شده فرمود: چه شده بر آنها خدا آنها را بكشد بزرگترين آيه را در كتاب خدا قصد كرده و پنداشتهاند كه چون اظهارش كنند
بدعت است و از
امام باقر (علیهالسّلام) منقول است: گرامیترين آيه را از كتاب خدا كه
(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ) است دزديدند. و سزاوار است در شروع هر كار بزرگ و كوچک آن را بياورند تا مبارک باشد
و نيز فرموده: در روايت فريقين از
رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) نقل شده:
«كُلُّ أَمْرٍ ذِي بَالٍ لَمْ يُبْدَءْ فِيهِ بِاسْمِ اللَّهِ فَهُوَ أَبْتَرُ ...».
ناگفته نماند:
ابن اثیر در
نهایه بدين صورت نقل كرده :
«كُلُّ أَمْرٍ ذِي بَالٍ لَمْ يُبْدَءْ فِيهِ بِحَمْدِ اللَّهِ فَهُوَ أَبْتَرُ.» رسول خدا (صلّىاللهعليهوآله) جدا شدن و در روايتى تمام شدن سوره را نمیدانست مگر با نزول
(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ). و از
صحیح مسلم از حديث انس نقل كرده كه رسول خدا (صلّىاللهعليهوآله) فرمود: اكنون بر من سورهاى نازل شد پس خواند:
(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ). اين دو حديث در الميزان نيز آمده است.
قرشی بنایی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «اسم»، ج۳، ص۳۲۸.